<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
حکم اعدام
#قسمت_سی_وهشتم
هم کرده بودنش. ۱ . روحیه اش ولی قویتر شده بود مصمم تر از قبل می خواست به مبارزه اش ادامه بدهد. آن روز باز تظاهرات شده بودمی گفتند: «مردم حسابی جلوی مامورهای شاه در اومدن.»
عبدالحسین هم تو تظاهرات بود ظهر شد نیامد تا شب هم خبری نشد. دیگر زیاد حرص و جوش نداشتم، حتی زندان رفتننش برام طبیعی شده بود.
شب همان طلبه ها آمدند .خانه، خاطر جمع شدم که باز گرفتنش، یکیشان پرسید تو خانه سیمان دارین؟
گفتم: «آره.» جاش را نشان دادم یک کیسه سیمان آوردند اعلامیه های جدید امام را که تو خانه ما بود، با رساله گذاشتند زیر پله ها روش را هم با دقت سیمان کردند کارشان که تمام شد به ام گفتند:«نوارها و اون چند تاکتاب هم با شما ببرین پیش همون همسایه تون که اون دفعه برده بودین»
صبح زود،همه را ریختم تو یک ساک، رفتم دم خانه شان، به زنش گفتم:« آقای برونسی رو دوباره گرفتن.»
جور خاصی گفت: «خوب؟»
پاورقی
۱ این شکنجه،ها شکنجه هایی بود که زبان از گفتنش شرم دارد و قلم از نوشتنش عاجز است!
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷