<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💐#مجید_بربری
#قسمت_35
جاده چالوس
اردیبهشت ۱۳۸۴-اولین تجربه
یکی از روزهای اردیبهشت آن سال،که هوا نه سرد بود و نه گرم و دل انگیزی هوا،هوش از سر آدم میبرد، مجید از خواب شیرین دم صبح، دل کنده بود و برنامه ای داشت.مهرشاد غرق خواب بود که صدای زنگ در،بد خوابش کرد.بیدار شد،ولی گیج و گنگ ،توی رختخواب نشست.با پشت دست،چشم هایش را مالید و کمی به خودش آمد.حالا صحبت مجید و مادرش را می شنید:
_مامان!به مهرشاد بگو پاشو بریم!
عادت داشت مادربزرگش را،مامان صدا کند.مادربزرگ پرسید:
_کجا مادرجون؟بیا صبحونه بخور بعد.
_نه،تو راه یه چیزی می خوریم.میخوایم از جاده کندوان بریم چالوس.
مادربزرگ با صدایی بلندتر،رو به پسرش گفت؛
_مادر،مهرشاد بلند شو،مجیده،اومده دنبالت،با هم برید گردش.
دنبال صدای نوازش گر و پر مهر مامان،مجید هم با صدای بلند، فرمان بیدار باش داد:
_مهرشاد پاشو،لنگه ظهره،چقدر میخوابی!
مهرشاد،بی حوصله و خواب آلود ،لباسش را پوشید و از اتاق بیرون آمد.همان طور که خمیازه می کشید،به مجید توپید:
_تو خواب نداری؟
_نه،خوابم کجا بود؟بیا بریم.بچه ها تو ماشین منتظرن.
توی کوچه،پیکان قرمز رنگی با چهار سرنشين، منتظر دایی مهرشاد بودند.از صبحانه و ناهار ،تا تنقلات تو راهی،همه را مجید به قول خودش، ردیف کرده بود.از دم خانه تا برسند جاده چالوس ،هرچند دقیقه ،ترانه را توی پخش صوت عوض میکردند و صدای خواننده که داخل ماشین می پیچید،از سرخوشی،همه باهم دنبال خواننده،دم می گرفتند و دست می زدند.گاه یکی ،همان طور نشسته روی صندلی،با ریتم آهنگ،تن و بدنش را می جنباند و بقیه هم با دست زدن،همراهی و تحریکش می کردند.با این شلنگ اندازیِ جوان های سرخوش ،لازم بود که مجید اوضاع را کنترل کند،تا برخوردی بین چند تا هم سفر و یا خدای نکرده،اتفاقی برای ماشین توی جاده نیفتد. به خاطر همین،مجید خودش را با صاحب ماشین اُخت کرده بود و راننده هم روی حساب رفاقت،نه تنها اوقاتش از شلوغی توی ماشین تلخ نمیشد،بلکه با جوان ها همراه هم میشد.گاهی دستش را از روی فرمان برمیداشت و ماشین را به امان خدا رها میکرد،بعد با آهنگ ترانه بشکن میزد و برایشان قِر و غربیله می آمد.از رفصیدن که خسته میشد یا می رسید به یکی از پیچ های تند کندوان،دو دستی می چسبید به فرمان،ولی صدای نکره اش را می انداخت روی صدای خواننده و خودش میشد ترانه خوان.
#داستان_زندگی_حر_مدافعان_حرم
#شهید_مجید_قربانخانی🌷🕊
💥ادامه دارد...