🦋♥️✨
تا اَبد زینب ها
پایِ دینشان هستند
جانشان را فدا میکنند
حجابشان را نه ...
"#شهیده_زینب_کمایی"
منافقین چادرش را دور گردنش گره زدن
و آنقدر گره را کشیدند تا به شهادت رسید.
#بیستویک_تیرماه
#روز_حجاب_و_عفاف✨🌿
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
📌یک تلنگر برادرانه
📝فرازی از وصیت نامه شهید علاء حسن نجمه از شهدای مدافع حرم حزب الله لبنان خطاب به خواهرش:
«هرگاه تصمیم گرفتی بدون حجاب و با ظاهر غیر اسلامی بیرون بروی، بدان که غرب را در تهاجم فرهنگیاش یاری میکنی و توجه جوانانی که سعی بر حفظ نگاهشان دارند را جلب میکنی!
مبادا حجابی که بر تو واجب شده تا تو را با نجابت فاطمی پاکدامن نگه دارد را تحریف کنی چراکه تو آبروی تمامی دختران محجبه و پاکدامن هستی.
با این همه اگر همچنان به این مسئله بی توجه بودی، بدان که دیگر اسم شیعه بر روی تو نمیتوان گذاشت.»
#حجاب
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای پای کاروان کربلا می آید 🕊 .
#عزیزم_حسین🌱
#استوری📲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
دید در معرض تهدید دل و دینش را
رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را ...
قبل از شهادتش به اطرافیانش میگفت:
« من تا شهید نشوم ، دست از جنگ
و انقلاب برنمیدارم...»
#شهید_محمدصادق_قدسی
#فرمانده_گردان_شهیدبهشتی
#لشکر۵_نصر_خراسان
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
👆دوستان این عکس رو بخاطر خوشحالی دل مادر این شهدای عزیز پخش کنید♥️
شهیدان🕊🌹
#علیرضا_جعفری_نژاد
#بهزاد_جعفری_نژاد
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
410475_465.mp3
1.82M
💚دعای عهد
🔸️با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿🌻
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
💚سلام به چهارده معصوم(ع):💚
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهِ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صلي الله عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهِ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيُّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهِ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
1⃣1⃣ یازدهمین چله ی کانال متوسلین به شهدا
💫 امروز " پنج شنبه 22 تیر ماه"
📌روز " سی و هفتم " چله صلوات و زیارت عاشورا《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
" محمدعلی مبارک "🌷🌷🌷
معرف: خانم زیارتی 🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@motevasselin_be_shohada
شهید بزرگوار محمدعلی مبارک🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت:۱۳۳۷/۷/۳
محل ولادت: یزدآباد
تاريخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۵
محل شهادت: جزیره مجنون_مفقودالاثر
وضعیت تأهل: متاهل
نام عمليات: خیبر
پایان انتظار خانواده: اردیبهشت ۱۳۹۳ بعد از گذشت ۳۰ سال شناسایی شدند
مزار: پردیسان قم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰زندگینامه شهید محمدعلی مبارک
از زبان خانواده:
💐🌿محمد علی در سال ۱۳۳۷متولد شد.ایشان از همان کودکی نماز میخواند و با قران آشنا گردید. او کتاب بسیار مطالعه میکرد تحصیلاتش را شبانه تا سیکل ادامه داد. نوارهای قرانی بسیار داشت کتاب زیاد می خواند مخصوصاً کتاب نهج البلاغه.
ایشان در اخلاق و رفتار در خانواده نظیر نداشت او همیشه احترام خاصی برای پدرش و من قائل بود. پسری نجیب و سربزیر بود. او همیشه تا جایی که میتوانست به فقیران و تهی دستان کمک میکرد. همیشه به ما سفارش میکرد که از قران غافل نشوید از روحانیان جدا نشوید. نگذارید شیطان بر شما غلبه کند.
تا اینکه ایشان به خدمت سربازی در آمد. و به پادگان سلطنت حسین آباد تهران منتقل شد و در آنجا خدمت خود را شروع کرد تا اینکه کم کم انقلاب شروع شد. او همیشه نوارهایی از سخنان امام برایمان می آورد و ما گوش می دادیم.
او همیشه از امام برایمان میگفت و وقتی امام دستور تشکیل ارتش بیست میلیونی را داد و محمد علی هم لبیک را گفت و در بسیج ثبت نام کرد.او عضو بسیج حسین آباد بود او هر شب نماز شب میخواهد و یک بسیجی مخلص بود. او همه ی بچه های محله را در بسیج ثبت نام میکرد.
بعد از آن خودش هم تصمیم گرفت که به بسیج ثبت نام کند و در جبهه خدمت کند. او در عملیات خیبر شرکت کرد. او چند وقت مریض شد. و به عقب فرستاده شده بود تا به بیمارستان فرستاده شد و مداوا شد و دوباره تصمیم گرفت به جبهه برود. و به ما گفت که بیایید با هم عکس یادگاری بگیریم چون من دیگر در بین شما نخواهم بود و شاید دیگر بر نگردم. و از من حلالیت خواست و به همه ی ما سفارش کرد که زینب وار رفتار کنیم و صبور باشیم و همیشه از ولایت فقیه پشتیبانی کنیم.
از مردم در قبال خون شهیدان انتظار دارم که از رهبر پشتیبانی کنند و خواهران حجابشان را رعایت کنند و نگذارند که هدف و خون شهیدان پایمال شود.
🌿✨🌿✨🌿
گفتنی ست:
با انجام آزمایش دی ان ای ، از خانواده شهید محمدعلی مبارک پیکر این شهید عزیز در شهرک پردیسان استان قم در کنار مسجد حضرت فاطمه زهرا (س) مدفون شده است.
این شهید بزرگوار که در تاریخ ۱۳۶۲/۱۲/۵ در عملیات بزرگ خیبر شرکت داشته بود در جزیره مجنون مفقودالاثر گشته که با کشف هویت وی پس از گذشت سی سال به انتظار خانواده این شهید بزرگوار خاتمه داده شد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
💠🍃گزیده ای از وصیت نامه شهید والامقام محمدعلی مبارک
بسم الله الرحمن الرحيم
🌷ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون في سبيل الله
فيقتلون يقتلون
( سوره توبه آيه 111).
خدا جان و مال اهل ايمان را به بهاي بهشت خريداري كرده و آنهايي كه در راه خدا كارزار مي كنند هم كشته مي شوند و هم مي كشند .
بسم الله الرحمن الرحيم
🌷من براي اينكه به نداي امام عزيز كه همه چيزمان از اوست و او بود كه ما را از زير بار ظلمت و طاقوت بيرون آورد لبيك گفته باشم و براي اينكه به وصيت نامه شهدا عمل كرده باشم و تداوم بخش راهشان باشم به جبهه آمدم و خدا را سپاسگزارم بر اين نعمت . و از خداوند مي خواهم كه مرگم را هر وقت به سر رسيد شهادت قرار دهد تا در قيامت شفاعت ائمه و معصومين و شهدا مرا از سختي عذاب قبر و حساب قيامت نجات
دهد.
🌷ما اگر قرار است بميريم و اگر انالله وانااليه راجعون برهمه ما نوشته شده پس چرا در بستر ظلمت بميريم و چرا در ميدان جهاد خدا شهيد نشويم در زندگي اگر قرار است ضرر نكنيم بايد به گفته امام گوش كنيم و به آن عمل كنيم وگرنه به ذلت خواري كشيده خواهيم شد .
اي عزيزان قدر امام را بدانيد او را دعا كنيد و سعي كنيد در هر زماني كه هستيد اطاعت از ولايت فقيه را سر لوحه همه كارها و اعمال خود قرار دهيد تا در دنيا و قيامت رستگار شويد.
🌷سعي كنيد نمازهاي يوميه را در مساجد بخوانيد و نماز جمعه و رفتن به بهشت شهدا را فراموش نكنيد كه ما هرچه داريم از بركت خون شهدا مي باشد .
من اگر زنده بمانم مسلما خودم را براي جنگهاي بعدي آماده مي كنم زيرا مرگ منهاي شهادت ضرري است كه هرگز انسان نمي تواند آن را جبران كند .
🌷اي عزيزان سعي كنيد زيور آلات دنيا و عشق به زن و فرزند باعث حب دنياي شما نشود و شما را حزب دود نكند اگر جزب دنيا شديد هرگز نمي توانيد براي جهاد از انها جدا نشويد و در اين زمان كه اسلام نياز به رزمنده دارد هرگز سعادت رسيدن به اين جهادها را پيدا نمي كنيد
🌷 يادتان نرود اسلام و قرآن و امام و جنگ را فراموش نكنيد وگرنه در برابر خدا و خون شهدا مسئوليد .
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🌿✨🌹🌿✨🌹🌿✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واسطه گری شهدا
🕊🌹شهیدی که ب خواب دوستانش میامد و میگفت....
پیشنهاد دانلود و انتشار👌
🎙استاد پناهیان
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام محمدعلی مبارک
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩قرائت زیارت عاشورا
🕯️به یاد شهید محمدعلی مبارک
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح
✒قسمت سی و پنجم
تفت گرمای تابستون صورتم رو میسوزاند...
با این افکار پریشان که تاثیرات چنین مصاحبهای بود، درونم به آشوب کشیده شده بود. انگار توی دلم رخت میشستند...
رسیدم خونه. احساس خستگی زیادی میکردم ولی نه خستهی کار، خسته از افکار وحشتناک...
کمی استراحت کردم. حالم بهتر شد. اومدم تو آشپزخونه کمک مامانم...
مشغول شدم. بعد از چند لحظه، مامانم دستم رو گرفت و با هم پشت میز غذاخوری نشستیم...
گفت: دخترم! حواست باشه فاطمه خانم از دوستهای صمیمی منه، ان شاالله که پسر خوبی باشه و مهرش به دلت بشینه ولی اگر هم ازش خوشت نیومد، مستقیم بهش نگو نمیدونم مثلا بگو توکل بر خدا، یه چیزی که بهش بر نخوره!
من به بابات گفتم؛ برا جواب بگه تماس بگیرن اونوقت خودم یه جوری بهش میگم. باشه عزیز دل مامان...
دستم رو گذاشتم روی چشمام. گفتم: چشم مامان جان...
یه نگاه بهم کرد و گفت: مامان فدات شه اینقدر هم سخت گیری نکن والا ما دلمون میخواد عروسی دخترمون رو ببینیم!
لبخندی زدم و دوباره گفتم: چشم
یه خورده چشمهاش را ریز کرد و گفت: ای دختر بلا! با همین چشم، چشم گفتنات کار خودت رو پیش میبری. از دست تو...
بلند شدم. مثل همیشه وسط پیشونیش رو بوسیدم...
گفت: خودت رو لوس نکن...
گفتم: قربونت بشم من خریدار بهشتم! خودش گفته بهشت میخواین وسط پیشونی دقیقا بین ابروهای مادرتون رو بوس کنین...
نفس عمیقی کشید و گفت: الهی عاقبت بخیر بشی مادر!
یه لحظه به خودم اومدم دیدم دارم حرف خانم مائده را میزنم ...
منم خریدار بهشتم...
خودم را مشغول کار کردم اما ذهنم درگیر شده بود نکنه بیراه برم!
نکنه حرف حاج قاسم یادم بره و مثل خیلی ها با اسم اسلام در مقابل اسلام بجنگم!
گوشه لبم را گزیدم و خودم را دلداری دادم که حالا کو تا ازدواج!؟ اینم مثل بقیه...
کارها که تموم شد اومدم داخل اتاقم، کمد لباس هام رو باز کردم. با دیدن لباس رنگِ یاسیم خوشحال از اینکه بالاخره تونستم یه روسری خوشگل ست باهاش پیدا کنم.
جدا گذاشتمشون برای فردا شب، بالاخره دوست مامانه و باید نشون میدادم بدون آرایش هم میشه زیبا بود. زیبایی از جنس صداقت و معصومیت!
وای معصومیت ...
انگار هر کلمهای از ذهنم رد میشد من را یاد خانم مائده میانداخت و شعلهی این آتش درونی را بیشتر میکرد...
یاد حرف یکی از اساتید دانشگاهمون افتادم که میگفت: همنشین روی همنشین اثر میذاره. گاهی حتی یک همنشینی کوتاه تا مدتها اثرش روی فرد میمونه! پس تو انتخاب همنشینهاتون حتی برای مباحثه و درس خوندن دقت کنید.
و من تاثیر همین دو روز همنشینی ناخواسته را با خانم مائده با تمام وجود داشتم حس میکردم و چه حس تلخی...
زنگ گوشی موبایلم حواسم رو از این افکار جدا کرد. نگاه کردم شمارهی فرزانه بود...
سلام فرزانه جان
- سلام. خوبی خوشگل خانم!
- جانم! چیزی شده؟
- شاید باورت نشه! اومدم خونه مامانم گفت: پس فرداشب خواستگار داری! فکر کن به این تفاهم! طاقت نیاوردم گفتم زنگ بزنم بهت بگم...
گفتم: بسلامتی! کیه این آقای بیچاره که خواستگار شماست میشناسیش؟
- گفت: خیلی بد جنسی! نه نمیشناسیم ولی گفتن از خانواده شهدا هستن...
ذوق کردم و گفتم وای چه سعادتی ان شا الله که خیره...
- گفت:جلالی رو چکار کنیم؟ فردا تو نیستی، پس فردا من!
گفتم: نگران نباش یه کاریش میکنیم دیگه...
بعد از کلی صحبت کردن خداحافظی کردیم.
حرفهای فرزانه کمی من را هم امیدوار کرد شاید این خواستگار من هم آدم خوبی باشه شاید به قول مامانم بستهی سفارشی خدا از آسمون باشه...
حال روحیم بهتر شد ولی این حال خوب فقط تا اومدن مهمونها داخل خونه با من بود.
باورم نمیشد! چی دارم میبینم؟! ...
اینقدر شوکه شده بودم که تمام بدنم مثل بید میلرزید...
◀️ ادامه دارد ...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح
✒قسمت سی و ششم
نفسهام به شماره افتاده بود. به سختی روی پاهام ایستاده بودم...
رعشهای عصبی تمام بدنم رو گرفته بود. البته حق داشتم هر فرد دیگهای هم جای من بود همینطور میشد...
یعنی دنیا اینقدر کوچیکه که آقا پسر روبه روی من دقیقا کسی باشه که با تیشرت مشکی و شلوار پلنگی و موهای بورش خونهی خانم مائده دیدم!!
آخ خدایا! چرا من ... !؟
چرا من... !؟
با همان حال خرابم، بعد از سلام و احوالپرسی مختصر با فاطمه خانم به سرعت رفتم داخل آشپزخونه...
حالم شبیه آدمی بود که نه راه پس داشت نه پیش! کاش به مامانم میگفتم اصلا راهشون نمیداد داخل! نه نمیشد. شاید خانوادش خبر ندارن که با چه افرادی در ارتباطه!
دستهام را روی سرم گذاشته بودم و مستاصل نشسته بودم. انبوهی از فکرهای وحشتناک از ذهنم عبور میکرد...
خانوادهها حسابی با هم گرم گرفتهبودن و مشغول صحبت...
یکدفعه صدای مامانم منو به خودم آورد! دخترم پاشو بریم پیش مهمونها، فاطمه خانم گفت: اگر اجازه بدین دختر و پسر باهم صحبت کنند تا ببینم خدا چی میخواد...
گفتم مامان من جوابم نه! نمیخواهم صحبت کنم.
با دست زد به صورتش گفت: مامان شما که هنوز باهاش صحبت نکردی؟ چرا نه!
گفتم مامان من نمیام صحبت کنم اصلا از قیافش خوشم نیومد...
لبش رو گزید و گفت: مامان اذیت نکن! باشه اصلا میگیم نه! بیا برو دو دقیقه بشین با حسام صحبت کن؛ آبرومون نره دخترم، بلند شو مامان بلند شو...
ناچار بلند شدم. حالم بد بود! خیلی بد. ولی چیزی نمیتونستم بگم! همراه مامانم رفتیم پیش مهمونا نشستم
لحظات به کندی میگذشت...
به شدت تپش قلب گرفته بودم...
چند دقیقهای که گذشت فاطمه خانم نگاهی به من کرد. دوباره به بابام و مامانم گفت: اگر اجازه بدید این دو تا جووون برن با هم صحبتی بکنن ...
بابام نگاهی بهم کرد و گفت: آره بابا! برید اتاق کناری حرفهاتون رو بزنید تا ببینیم چی خیره...
آب دهنم را به سختی فرو دادم چادر را طوری که روسری یاسیم دیده نشه محکم گرفتم و رفتم داخل اتاق ...
همینطور ایستاده بود. سرش پایین، نگاهش خیره به گلهای قالی...
سلام کرد...
آروم نشستم روی صندلی، صدام میلرزید نه از خجالت که از ترس! با همون حالت گفتم: بفر...بفرمایید بشینید...
نشست هنوز سرش پایین بود، کت و شلوار مشکی با پیراهن آبی آسمونی پوشیده بود و چقدر هم بهش میومد ولی حیف...
لحظاتی به سکوت گذشت. سرش را آورد بالا بدون اینکه نگاه به چهرهام کنه، گفت: بفرمایید شما شروع کنید...
من که جوابم نه بود، همون اول برای اینکه مطمئن بشم خیلی جدی ولی با لرزش صدا گفتم: شما دیروز رفته بودید خونهی یکی ازدوستاتون برای عیادت!
از شدت تعجب سرش را بالا آورد و یک لحظه نگاهش به نگاهم گره خورد سریع جهت چشم هاش را عوض کرد و گفت: شما از کجا میدونید؟
بریده بریده گفتم: برای ... برای مصاحبه از خانم مائده اونجا بودم.
انگار خیالش راحت شده باشه، لبخندی روی لبش نشست و گفت: عجب دنیای کوچیکی! بعد ادامه داد چقدر خوبه با خانم مائده آشنا هستید...
تمام نفسم را توی سینهام جمع کردم وگفتم:ظاهراً شما بهتر از من میشناسیدشون؟!
گفت: بله من از مجاهدتهاشون توی سوریه ایشون را میشناسنم. البته به جز من خیلی از برادرها ایشون را میشناسند...
توی اون لحظات دلم میخواست زمین دهن باز میکرد یا منو میبلعید یا این پسره ذی شعور رو که اینجوری داشت تعریف خانم مائده رو میکرد...
◀️ ادامه دارد ...
Part25.mp3
11.11M
📚نمایش صوتیکتاب
#پایی_که_جا_ماند_(2)
✨بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق
#دفاع_مقدس
قسمت 🔟
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝