🔴مسیر عشق و جهاد، مسیر تصمیم برای پیروزی
🍃شنیدن خبر شهادت یکی دیگر از مدافعان حرم به نام «جهاد مغنیه»، فرزند حاج عماد مغنیه، همان مردی که سال ها از دست جوخه های ترور صهیونیست ها پنهان شده بود اما سرانجام توسط همین ایادی کفر در دمشق و در سال 1386 به شهادت رسید، بسیار ناراحتمان کرد.
نه از این بابت که ناراحت باشیم از اینکه سرانجام زندگی این مرد جوان با شهادت پایان یافته نه، به قول شهید آوینی مرگی چونین، برای اولیای خاص خداست و هر مدعی لاف زن، لیاقت پوشیدن ردای شهادت را ندارد.
ناراحتی از این باب بود که غبطه خوردیم به حال پسر جوان که دانست چطور حاجتش را از درگاه حضرت حق بگیرد و راهی را برود که خود اراده کرده بود نه سرنوشتی که حتی بادها هم می توانند برای انسانی تصمیم گیری کنند.
وی همواره در کنار پدرش که از فرماندهان ارشد حزب الله لبنان بود، حضور داشت و پس از شهادت پدرش، رابطه ی تنگاتنگی با سیدحسن نصرالله و سردار سلیمانی داشت، به طوری که برخی این دو بزرگوار را به عنوان پدران معنوی جهاد می دانند.
او در طول سال های جنگ سوریه، همراه با مدافعان حرم، راهی این کشور شد و از سوی حزب الله توانست زیر ساخت های «جولان» را به دست گیرد و پایگاه مهمی در آنجا دایرکند. مسئول اول این پایگاه جهاد مغنیه بود.
او مسئول نیروهای ضربتی حزب الله لبنان بود که در سال 2015 در بازدید میدانی از شهرک الامل در قنطریه ی سوریه مورد حمله تروریستی اسرائیل قرار گرفت و به همراه سردار الله دادی شهید شد.
اما متنی که جهاد مغنیه در سالگرد شهادت پدرش حاج عماد مغنیه بیان کرد و روحیات او را نشان می دهد این گونه است:
«ما در مواجه با مرگ، رسیدن به شهادت و بزرگی را انتخاب کرده ایم، ما فرزندان کسانی هستیم که مرگ، راه آنها را نمی شناسد، زیرا آن ها به وسیله ی مرگ در مسیر خدا صعود کرده اند و به زندگی و نشاط و بشارت دست یافتند؛ زندگی که جز کسی که ابرها از دیدگانش کنار رفته آن را احساس نمی کند؛ از این رو آنچه را که کسی ندیده می بیند و آنچه که به قلب کسی خطور نکرده به قلب وی خطور می کند.
ما فرزندان کسانی هستیم که در راه دفاع از مرزهای وطن جز زیبایی چیزی ندیدیم. وطنی که ما شرم داریم آن را رها کنیم هر چقدر تهدید هم باشد؛ ما سربلند می ایستیم و افتخار می کنیم که میوه های سال ها جهاد با چشمانی باز هستیم، با اختیار و اخلاص، چشمانی که با عشق و اراده به شهادت بسته شدند.
ما فرزندان مدرسه ای هستیم که در آنجا یادگرفتیم آزاد زندگی کنیم، ما امنیت را از دشمن التماس و گدایی نمی کنیم؛ما حق خود را با خون هایمان که برای سربلندی نذر شده و برآزادگی ایستاده است، باز پس می گیریم.
ما یاد گرفتیم که اگر سلاحت را در جنگ خونین بیرون نیاوری، برده ای خواهش شد در بازار برده فروشان که رحم و مروتی دیگر در آنجا نیست.
ما امروز اینجا آمدیم تا به دشمن صهیونیستی بگوییم که اگر خونی را ریختی این خون ها جوی هایی می شود در مسیر قدس و فلسطین. ما آمده ایم که به مجاهدان و مبارزانی که در مسیر شهدا گام برمی دارند بگوییم که ثبات زمین از پافشاری های شماست و ثبات آسمان از ثبات شما است و ما و شما قسم خورده ایم که سلاح هایمان را رها نسازیم و مرزها را ترک نکنیم.
ما امروز اینجا آمدیم تا بگوییم ما در مسیر شما گام برمی داریم: مسیر عشق و جهاد، مسیر تصمیم برای پیروزی. ای شیخ راغب، ای سید عباس و ای حاج عماد شما چراغ هایی بودید که راه را روشن ساختید و چراغ ها در پی شما و در راه شما روشن شدند، ما برای همه جهانیان خواهیم گفت که چگونه آزادی به دست می آید و چگونه با خون پیروزی محقق می گردد.
اما در آخر، سخنی با آقا و مولایمان صاحب العصر و الزمان که روح من وهمگان فدای خاک پای ایشان باد: ای آقا و مولای ما، برای ما نزد خدای متعال شهادت طلب کن که ما تا آخرین نفس در راه خدا ایستاده ایم و بزرگ ترین آرزوی ما در این راه پر از قربانی و فیض و سرور این است که خود و ارواحمان را فدای این خط مقدس سازیم؛ در زیر پرچم حزب الله و با چتر پیروزی خداوند متعال.
بسم الله الرحمن الرحیم به آنان که جنگ بر آنها تحمیل می شود اجازه ی جهاد و نبرد داده شد، زیرا به آنها ستم شده، و البته خداوند بر یاری آنها کاملا تواناست
(سوره ی حج، آیه ی 29) آخرین کلام ما حمد و سپاس پروردگار جهانیان است والسلام علیکم و رحمه الله و برگاته.
اما مادر گرامی شهید جهاد و همسر صبور شهید عماد مغنیه، یکی از شیرزنان لبنانی است که درس ایمان و صبر و شجاعت را از حضرت زینب (ع) به ارث برده است.
✨ادامه👇
خواهر شهید جهاد می گوید: مادر من یک زن فوق العاده است. وقتی خبر شهادت بابا رسید، رفت دو رکعت نماز خواند. همه ما را مادرمان آرام کرد.
بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند، وقتی دید در مواجه با پیکر بابا بی تاب شده ایم خطاب به بابا گفت: الحمدالله که وقتی شهید شدی، کسی خانواده ات را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نکردند.
همین که یک جمله ما را آن قدر خجالت داد که آرایم شدیم. بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند.
خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور. دلم سوخت وقتی پیکر جهاد را دیدم. مثل بابا شده بود. خون ها را شسته بود ولی جای زخم ها و پارگی ها بود.
جای کبودی و خون مردگی ها. تصاویر شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بود.
یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم. باز مادر غیرمستقیم ما را آرام کرد.
وقتی صورت جهاد را بوسید، گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده. البته هنوز به اربا اربا نرسیده. لایوم کیومک یا اباعبدالله (ع).
ما هم از خجالت آرام شدیم.
بعد هم مادرم خودش توی قبر جهاد رفت. همان قبر! سه ساعت قرآن و زیارت عاشورا و دعا در قبر خواند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🌿🕊🏵🕊🌿🌷
🔷ﻳﻚ ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩت «جهاد مغنیه»
《نیمه ﺷﺐ ﺩﻳﺪﻡ ﺻﺪﺍی ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﺟﻬﺎﺩ میآﻳﺪ؛ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﻻی ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ «ﺟﻬﺎﺩ» ﺳﺮﺳﺠﺎﺩﻩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺩﻋﺎ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (عج) ﺻﺤﺒﺖ می کند.》
🌺ﻳﻚ ﻫﻔﺘﻪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺷﻬﺎﺩﺗﺶ ﺍﺯ ﺳﻮﺭﻳﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ آﻣﺪ؛ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺷﺐ ﺑﻮﺩ؛ نیمه ﺷﺐ ﺩﻳﺪﻡ ﺻﺪﺍی ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﺟﻬﺎﺩ میآﻳﺪ؛ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﻻی ﺩﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﺪﻡ «ﺟﻬﺎﺩ» ﺳﺮﺳﺠﺎﺩﻩ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺩﻋﺎ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (عج) ﺻﺤﺒﺖ می کند.
⚡ﺩﻟﻢ ﻟﺮﺯﻳﺪ ﻭلی ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﻣﺰﺍﺣﻤﺶ ﺷﻮﻡ. ﻭﺍﻧﻤﻮﺩ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﭼﻴﺰی ﻧﺪﻳﺪﻡ.
🌷ﺻﺒﺢ زمانی ﻛﻪ ﺟﻬﺎﺩ میﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﻭﺩ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓظی ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﻃﺎﻗﺖ ﺑﻴﺎوﺭﻡ؛ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﭘﺴﺮﻡ ﺩﻳﺸﺐ چه ﻣﻴﮕﻔتی؟
ﭼﺮﺍ ﺍﻳﻨﻘﺪﺭ بی ﻗﺮﺍری میکردی؟
چه شده؟!
🍃«ﺟﻬﺎﺩ» ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻃﻔﺮﻩ ﺑﺮﻭﺩ ﺑﺮﺍی ﻫﻤﻴﻦ ﺑﻪ ﺭﻭی ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻛﺮﺩ.
🌼ﻣﻦ ﺑﺨﺎﻃﺮﻩ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺍی ﻛﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﻳﻨﺒﺎﺭ ﺳﻮﺍﻻتم را ﺑﺎ ﺟﺪﻳﺖ بیشتر ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩﻡ.
❣ﮔﻔﺖ: «ﭼﻴﺰی ﻧﻴﺴﺖ ﻣﺎﺩﺭ، ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻴﺨﻮﺍﻧﺪﻡ ﺩﻳﮕﺮ!»
ﺩﻳﺪﻡ ﺍﻳﻨﻄﻮﺭی ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﭘﺎﻓﺸﺎﺭی ﻛﻨﻢ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺑﺪﻫﻢ. ﮔﻔﺘﻢ: «ﺑﺎﺷﻪ ﭘﺴﺮﻡ!»
ﻣﺮﺍ ﺑﻮﺳﻴﺪ ﻭﺑﻐﻞ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ.
🕊ﻳﻜﺸﻨﺒﻪ ﻇﻬﺮ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ آﻥ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ (عج) ﭼﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻭ ﺑﻴﻨﺸﺎﻥ ﭼﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻭ آﻥ ﻟﺤﻦ ﭘﺮ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﺑﺮﺍی ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!
🌻(ﺭﺍﻭی: ﻣﺎﺩﺭ ﺷﻬﻴﺪ ﺟﻬﺎﺩ ﻣﻐﻨﻴﻪ)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🌿🕊🏵🕊🌿🌷
📚معرفی کتاب از شهید جهاد مغنیه:
《آقازاده مقاومت》
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 نماهنگ جهاد مغنیه با اجرای حامد زمانی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام جهاد مغنیه
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩قرائت زیارت عاشورا
🕯️به یاد شهید جهاد مغنیه
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋#پروانه ای در دام عنکبوت
نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت127 🎬
امروز صبح که رفتم دانشگاه,از طرف رییس دانشگاه من راخواستند
خیلی نگران شدم,یعنی چه خبر شده؟
من:سلام استاد,من هانیه الکمال هستم,مثل اینکه با من امری داشتید؟
المشفق: بله...بله...شما همسر اقای هارون الکمال هستید؟
من:بله ,درسته...
المشفق:خوشحالم که همچین یهودیان مستعدی به اسراییل امدند,راستش چندتا نامه از طرف دانشگاه عبری اورشلیم, دانشگاه من گوریون,دانشگاه حیفا وحتی دانشگاه صنعتی اسراییل برای همسرتان امده,وچون دسترسی به,شما راحت تر بود ,به شما میدیم تا به دستشون برسانید.
من:اخه برای چی؟
المشفق لبخندی زد وگفت:خبر استنداپ زیبای ایشون به همه جا رسیده ومثل اینکه همه خواستار,برگزاری همچین جلسه ای داخل دانشگاهشون شدند,البته بگم...حاضرن هزینه هم پرداخت کنن ودوباره لبخندی زد وادامه داد:از قول من به همسرتان بگید,بارسفر به شهرهای اسراییل ببنده وبره از نزدیک اساتید این دانشگاه ها را زیر نظر بگیره تا بتونه همونطور که حرکات ماراتقلید کرد ,حرکات انهم هم دربیاره....
وقتی نامه ها رابه علی دادم ,یه نگاهی بهشون کرد وباانگشت زد روشون وگفت:اگر مثل این اسراییلیا پول ندارم که سینمای هالییوود رابخرم تا بافیلمهای مبتذلی که نشان میدهند همگام بااهداف اسراییل پیش بروند وجامعه های,اسلامی ودنیا را به سوی فسادی ویرانگر ببرند,اما خدا این استعداد را درونم قرار داده تادر قالب یک یهودی اسراییلی,مقامات این لانه ی,عنکبوت را بین خود شهروندان وروشنفکرانش به تمسخر بگیرم.
واین شد سر اغاز کار علی
والحق که علی,استعدادی,شگرف در این راه داشت.
از دانشگاه شروع شد وحتی به مراکز شهر وسالنهای بزرگ استانهای ناصره,حیفا,رمله,تل اویو,اورشلیم وجنوب هم کشیده شد ,به قول علی....مقامات دولتشان را به سخره بگیر وپول پارو کن.
البته از طرف ابوصالح هم به علی گفته بودند,کارش را ادامه دهد ولی باشیب ملایم...کم کم....وطوری نباشد که مقامات احساس,خطرکنند وقصد جان علی را بنمایند...
من هم مشغول کتاب ودرس و... هستم ,حتی اموزش زبان فارسی هم شروع کردیم,هیچ خبری از طرف اسحاق انور نشده تااینکه....
#ادامه دارد...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋#پروانه ای در دام عنکبوت
نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۱۲۸ 🎬
دو ماه از زمانی که فرمول ایدز را به اسحاق انور دادم میگذرد اما انور یاانگاری یادش نیست,یا مخصوصا به روی خودش نمیاره یااینکه واقعا کارش زیاده که کلا فراموش کرده,اما هرچه هست برخوردش بامن خوبه وکلا برخوردش بامن نسبت به بقیه ی دانشجوها عالیه,چرا؟نمیدونم والااا
امروز با اسحاق انور کلاس داریم.
من:علی,امروز برای اون فرموله به انور بگم؟یاداوری کنم؟
علی:نه عزیزم,توخودت را سخت مشغول درس بگیر شاید میخواد ازت مطمین بشه که کاسه ای زیر نیم کاسه ات نباشه,بزار به موقع خودش اشاره میکند,راستی سلما اون گردنبنده را یادت نره...
علی یه گردنبد برام گرفته بود البته گردنبدنش مخصوص بود چون داخلش یک میکروفن ویه دوربین بسیار ریز تعبیه شده بود,برای مواقعی که با انور کلاس داشتیم گردنم مینداختم تا هم صداش ضبط بشه وهم اگر زمانی مورد خاصی بود بافشاردادن زایده ی بسیار ریزی کنار مدال گردنبند,عکس بگیرم.
همینجور که داشتم قفل گردنبد را میبستم ,گوشی موبایلم زنگ خورد...
علی:سلما ,ببین کیه..
شماره ای که افتاده بود ناشناس بود بااحتیاط دکمه رافشار دادم:الو بفرمایید
......:الو خانم الکمال
من:بله بفرمایید,شما؟
.....:دانشجوی مستعد من ,نشناختی؟؟استادانور هستم.
همین الان خودت رابرسان جلوی دانشگاه ,کار فوری دارم,فقط به همسرت بگو شاید شب نتونی بیای,بگو داخل بیمارستان کار داری,یه بهانه بیار,به کسی نگی پیش من میای....زود خودت رابرسون.
علی متعجبانه نگاهم کرد وگفت:کی بود سلما؟!
من:انگار موی سرتاسش را اتیش زدند,انور بود,میگه زود بیا جلو دانشگاه کارت دارم,میگه شاید شب نتونی بری خونه وکسی نباید بفهمه بااون هستم،علی,چکارکنم برم؟
علی متفکرانه گفت:اگه نری,مطمینا کلکت رامیکنه چون انور خیلی عقده ای وکینه ای هست ,با توکل بخدا برو,گردنبند راببند میکروفن هم هست که من صداتون را دارم,به بچه ها(مجاهدان فلسطینی وافراد ابوصالح)میسپرم که سایه به سایه باهات بیان ....
#ادامه دارد....
ناصر کاملی.mp3
7.82M
📗کتاب صوتی " نیمه پنهان ماه"
روایتی از زندگی شهدا به زبان #همسران_شهدا
شهید والامقام ناصر کاملی🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
💔🕊به این قشنگی که تو شهید شدهای
ما حتی نمیتوانیم بخوابیم ....
🥀شهید احمد عسگری🥀
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
💐شهید نوید صفری💐
بدانید هرکه چهل روز زیارت عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم
اعضای محترم کانال
خیلی ها از این چله حاجت گرفتند #توسلبهشهدا معجزه میکنه💥
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️محب و دوست دارِ نائبش باش
سیدی
حال ما با تو خوش است💐☘
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#کلیپ_مهدوی
🎙حجت الاسلام رفیعی
⁉️چرا برای #امام_زمان دعا می کنیم...
👌کوتاه و شنیدنی
💥ببینید و نشر دهید💥
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
پدر است دیگر ...
وقتی عصای پیری اش را
در قاب ها جستجو می کند
یک شبه پیر می شود ...💔
پ.ن:واكنش پدر شهيد محمد اتابه هنگام ديدن عكس ماكت پسر شهيد خود ...
#شهید_مدافع_حرم_محمد_اتابه
#حدیث_عشق🍁
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
410475_465.mp3
1.82M
💚دعای عهد
🔸️با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿🌻
اللهم عجل لولیک الفرج🤲
╼═══•❅✿•❁•✿❅•═══╾
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣