🔰زندگینامه دانش آموز شهید معصوم علی آلوی
[🕊☘🌤]
🌹معصوم علی آلوی در۱۵ اردیبهشت ماه سال۱۳۴۵ میان خانواده ای باایمان و متدین در شهرستان آمل استان مازندران دیده به جهان گشود
و در دامن پرمهر و محبت مادرش محرم سعیدی و پدرش قاسم آلوی پرورش یافت.
دوران تحصیلی را تا مقطع متوسطه در مدارس آمل رشته تجربی با موفقیت و جدیت پشت سر گذاشت و یکی از دانش آموزان خوب در تحصیل و اخلاق بود.
شهید بزرگوار در فعالیت های فرهنگی ،اجتماعی و انقلابی آن دوران و برگزاری مراسمات مذهبی مدرسه و محل سکونت نقش موثر و حضور پررنگی داشت.
شهید معصوم علی در عضویت بسیج لشکر ۲۵کربلا به اسلام خدمت میکرد که در جبهه جنوب شرکت داشت و سرانجام در تاریخ ۶۱/۲/۱۸ منطقه شلمچه عملیات بیت المقدس(آزادسازی خرمشهر) در اثر جراحات وارده در اثر انفجار مین شهد شیرین شهادت را نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت.
🥀🕊پیکر پاک شهید بزرگوار پس از تشییع در گلزار روستای قلعه کش، شهرستان شهید پرور آمل استان مازندران به خاک سپرده شد و تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.
👉🌷@motevasselin_be_shohada
سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش🌹🌹🌹
🔷مناظره معصوم علی با معلم مارکسیست در سن ۱۲ سالگی
♦️🔻♦️
🌹شهید معصوم علی آلوی در تمام مقاطع تحصیلی (از اول ابتدایی تا دوم تجربی که به شهادت رسید)، جزو شاگرد اول های کلاس خود بود به همین دلیل در نزد همه (اعم از فامیل و معلمان و دانش آموزان) از محبوبیت بالایی برخوردار بود.
چون در روستای محل سکونت (نوآباد)، مدرسه نبود مجبور بود برای کسب علم، هر روز پیاده به روستای اطراف برود.
در سال ۵۶ (یک سال قبل از انقلاب) علی، اول راهنمایی را می خواند.
در این سال، حکومت پهلوی برای پیشگیری از حرکت های مردمی در کشور، کمی از فشار خود بر گروههای انقلابی و سیاسی کاست و به صورت نمایشی آزادی هایی قائل شد خصوصاً برای کمونیست ها.
به همین دلیل بعضی معلمان مدرسه ی علی که گرایش های کمونیستی داشته اند از فرصت آزادی های داده شده استفاده کرده و دیدگاه های ضد دینی خود را سر کلاس، ابراز و مارکسیسم را تبلیغ می کردند.
گرچه علی در آن سنین از این گروهها و مکاتب مادی مطلع نبود ولی فطرت پاکش او را بر این می داشت تا در برابر این معلمان با استدلالی قاطع، موضع گیری نماید:
🌹 روزی یکی از معلمان در کلاسی که علی حضور داشت، با کلّی صغری و کبری به زعم خودش ثابت کرد که خدایی وجود ندارد و عالَم هستی، خود به خود به وجود آمده است.
کلاس در سکوت فرو رفت و معلم، فاتحانه به شاگردان نگاه می کرد و قدم میزد.
علی از معلم اجازه خواست تا به پای تخته بیاید،
معلم به خیال اینکه باهوش ترین شاگرد کلاس را شکار کرده است با اشتیاق پذیرفت.
وقتی علی ۱۲ ساله ی ما روبروی دانش آموزان ایستاد ساعت مچی را از دستش در آورد و از همکلاسی هایش پرسید:
اگر من بگویم این ساعت را کسی نساخته و خود به خود به وجود آمده آیا شما باور می کنید؟
وقتی دانش آموزان پاسخ منفی دادند از آنان تشکر کرد و مؤدبانه ادامه داد:
آقا معلم! چگونه ممکن است ساعت به این کوچکی باید سازنده داشته باشد ولی عالَم با این نظم و عظمت، سازنده نداشته باشد؟ آیا میشه توضیح بدید؟
معلم که گویی پتکی به سرش کوبیده شود مات و مبهوت شده بود و هیچ جوابی نداشت و با تندی از او خواست سرِ جایش بنشیند.
نتیجه ی استدلال محکم شهید علی آن شد که تا پایان سال، در کلاس و جایی که علی حضور داشت کسی جرأت نمی کرد از این دست حرفهای بی دلیل و منطق بزند.
《به نقل از هم کلاسی و همرزم شهید معصوم علی آلوی》
👉🌷@motevasselin_be_shohada
💐🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐
💠امر به نماز💠
|🦋🌻🌿|
💫گمانم سال ۵۶ یا ۵۷ بود و کلاس پنجم ابتدایی را تازه تمام کرده بود.
از روستای خودش به روستای ما آمده بود تا به بستگان و دوستانش سر بزند.
به رسم رفاقت و فامیلی و هم سن و سالی به منزل ما هم اومد.
درب منزل را به صدا در آمد. اون وقتا مثل الان آیفون برای باز کردن نبود خودم را به در حیاط رسوندم.
دیدم دوست عزیزم علی هست مشغول سلام و دیدوبوسی بودیم که صدای اذان به گوش رسید دعوتش کردم که داخل منزل بریم ولی ایشون به طرف چاه آب توی حیاط رفت و چون آب لوله کشی نداشتیم دَلوْ را توی چاه انداخت و با طناب آن را بالا کشید و مشغول وضو گرفتن شد و منتظر شد تا من هم وضو بگیرم
ولی راستش من توی اون سن ۱۲ سالگی، گاهی نماز میخوندم گاهی نمی خوندم
کمی برام توضیح داد که قانعم کرد تا به صورت منظم نماز بخونم.
چقدر خوبه آدم دوستانی داشته باشه که انسان رو به راه خدا هدایت کنه و شهید علی از این دوستان بود.
خدا کنه اون دنیا هم رسم رفاقت رو بجا بیاره و دست ما رو بگیره.🌹
《به نقل از یکی از دوستان و همرزمان شهید معصوم علی آلوی》
👉🌷@motevasselin_be_shohada
🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹
📝مناجاتنامه ی شهید ۱۶ ساله
معصوم علی آلوی♥️
•°|🌺🕊☀️|°•
💫خدایا
ما را به حال خویش رها مکن.
تنهایمان مگذار
یاریمان کن تا انسانی باشیم که تو میخواهی.
مگذار برای غیر تو کار کنیم.
مخواه جز در راه تو، در راهی دیگر قدم نهیم.
❣خدایا کمکمان کن تا سخن و عمل هیچکس از مسیر تو منحرفمان نکند.
مگذار دروغ پردازی ها، تهمت ها، سرزنش ها و جنجال ها در اراده های ما سستی و خلل وارد سازد.
🕊خدایا ناب و خالصمان گردان،
به آشیانه دلمان جز پرنده عشق خویش راه مده.
به ما نعمت جهاد اکبر عنایت کن.
یاری مان کن تا با نفس سرکشمان سخت در افتیم و غرور و ریا و تملق و خودپسندی و خود بزرگ بینی را طرد نمائیم.
🌹و بدینسان از بندها و بندگی ها رها شویم و فقط بنده تو شویم و فقط سر به خاک تو نهیم و برای تو زندگی کنیم و برای تو بمیریم.
خدایا بر ایمان، تقوا، اخلاص، پرواز روح، عشق، بندگی و فهم و دانش ما بیفزای.
خدایا در آغاز نمودن و انجام رساندن کارهای نیک بشتابمان وادار
و از کارهای نکوهیده و ناپسند بازمان دار
و دلهامان را از آنچه که مانع کمال است تهی ساز.
و از عشق و دوستی خویش آکنده کن.
👉🌷@motevasselin_be_shohada
💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐
🔶فرازی از وصیت نامه شهید گرانقدر معصوم علی آلوی
[❣🕊🌤]
به نام خداوند بخشاینده مهربان
《وَلا تَقولوا لِمَن يُقتَلُ في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتٌ ۚ بَل أَحياءٌ وَلٰكِن لا تَشعُرون
و نگویید به آن کسانی که در جهاد در راه خدا کشته می شوند که ایشان مردگانند بلکه ایشان زنده اند ولیکن شما درک نمی کنید زنده بودن ایشان را》
(قرآن مجید سوره بقره آیه ۱۵۴)
چه بکشید و چه کشته شوید در هر دو صورت پیروزید
(امام خمینی)
با درود فراوان بر تمامی شهدای یه خون غلتیده از صدر اسلام تاکنون.
از خون به زمین ریخته شده ۷۲ تن شهید مظلوم کربلا تا شهدای انقلاب اسلامی ایران .
آری، در هر زمان حسینی وجود دارد تا با صدای(هل من ناصر ینصرنی) اش انسان های در خواب فرو رفته را بیدار کند تا علیه دشمنان دین خدا بشوراند و حسین زمان ما امام خمینی است.
آری، حسین زمان ما خمینی این وارث انبیاء و این تداوم گر خط سرخ انبیاء و امامان است .
آری برادران و خواهران عزیزم همچنان که قرآن مجید در سوره عصر میفرماید که: قسم به وقت عصر که انسان در زیانکاری است مگر آنان که ایمان آورده اند و عمل صالح نموده و سفارش به حق و صبر کردن می نماید، بیایید واقعا عملمان را فقط برای رضای خدا خالص کنیم.
امروز که خداوند بزرگ یک نعمت بسیار بزرگ و آن هم نعمت رهبری لایق و شایسته(امام خمینی) را به ما داده است بیایید واقعا قدر امام را بدانیم و مو به مو به فرموده هایش عمل نماییم که او نایب بحق امام زمان است و این انقلاب پشتوانه اش نیروی لایزال الله است و هیچ نیرویی را قدرت توان در مقابل این انقلاب و این قدرت نیست.
به خدا اگر امروز در مقابل این انقلاب و اسلام و امام بی تفاوت باشیم در قیامت مسئولیم برادران خودسازی را فراموش نکنید و در همه اوقات در حال جهاد اکبر (جهاد نفس) باشید.
قرآن را بیشتر بخوانید و دیگران را هم در خواندن قرآن تشویق و یاری کنید.
نماز را با خضوع و خشوع بخوانید.
از گناهان دوری نمایید و زیاد دعا بخوانید و در این زمینه ها از (16 مسئله امام در مورد خودسازی) استفاده کنید و بدانید تداوم این انقلاب در نهضت جهانی حضرت مهدی (عج) است.
🌹چند کلمه با پدر و مادر :
خوشحال باشید که فرزندتان را در راه رضای خدا و برای پیشرفت دین خدا به خدا بخشیده اید که خدا مشتری جان های مومنین است.
به هیچ وجه بعد از شهادتم ناراحت نباشید و بدانید دنیا زندان مومن است اگر میخواهید گریه بکنید در همان لحظه به شهدای کربلای حسین و به یاد شهدای دشت هویزه و ۷ تیر و شهدای مظلوم ۶ بهمن آمل بیفتید که چگونه بدن مبارکشان در راه خدا قطعه قطعه شد و جان پاکشان را نثار اسلام کرده اند تا بتوانند درخت تنومند اسلام را همیشه سرسبز نگهدارند.
ای خدای بزرگ یاری مان فرما تا همیشه یکی از سربازان امام زمان و نایب بر حقش خمینی کبیر باشیم
یا الله، یا رحمان و یا رحیم ، یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک.
👉🌷@motevasselin_be_shohada
🌺💫🕊🍃🌺🍃🕊💫🌺
💥16دستور امام خمینی(ره) برای خودسازی(۱۶فرمان)
❇ که شهید والامقام معصوم علی آلوی در وصیت نامه شان به آن اشاره کردند
🔹🔸🔹🔸🔹
⚡۱ . نماز های پنج گانه را در پنج نوبت بخوانید .
⚡۲ . روزهای دوشنبه و پنج شنبه را حتی المقدور روزه بگیرید .
⚡۳ . اوقات خواب را کم کرده و بیشتر قرآن بخوانید .
⚡۴ . برای عهد و پیمان اهمیت فوق العاده ای قائل باشید .
⚡۵ . به تهیدستان انفاق کنید .
⚡۶ . از مواضع تهمت دوری کنید .
⚡۷ . در مجالس پر خرج و با شکوه شرکت نکرده و خود نیز چنین مجالسی نداشته باشید .
⚡۸ . لباس ساده بپوشید .
⚡۹ . زیاد صحبت نکنید و دعاهای روزانه را بخوانید.( بخصوص دعای روز سه شنبه )
⚡۱۰ . ورزش کنید .
⚡۱۱ . بیشتر مطالعه کنید .
⚡۱۲ . دانش های فنی را بیاموزید .
⚡۱۳ . دانش تجوید و عربی را بیاموزید و در هر زمینه ای هشیار باشید.
⚡۱۴ . کار نیک خود را فراموش کنید و گناهان گذشته را به یاد آرید .
⚡۱۵ . از نظر مادی به تهیدستان و از نظر معنوی به اولیاء ا… بنگرید .
⚡۱۶ . از اخبار روز و اخبار مربوط به امور مسلمین با اطلاع شوید.
👉🌷@motevasselin_be_shohada
🌿🌹💐🌿🌹💐🌿🌹💐🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻ای شهیدان عشق مدیون شماست
هر چه ما داریم از خون شماست
🌻ای شقایق ها و ای آلاله ها دیدگانم دشت مفتون شماست...
👉🌷@motevasselin_be_shohada
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به "چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام معصوم علی آلوی"
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩قرائت زیارت عاشورا
🕯️به یاد "شهید معصوم علی آلوی"
💚همنوا با امام زمان(عج)
____✨🌺✨____
👉🌷@motevasselin_be_shohada
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
___🌤🌺🌤_____
👉🌷@motevasselin_be_shohada
#رمان
#روایت_دلدادگی
#قسمت 4⃣6⃣ 🎬
حسن آقا ، وقتی که میهمانش کمی استراحت کرد و پذیرایی شد ، همانطور که تمام حرکات سهراب را زیر نظر داشت، دانه های تسبیح دستش را جابه جا کرد و گفت : ببین پسرم ، همانطور که گفتم ،کاروان کوچک ما مدتهاست که آماده ی حرکت است ،فقط دنبال محافظی ماهر و شجاع چون شما بودیم که لطف خدا شامل حالمان شد و شما را یافتیم.
سهراب سری تکان داد و گفت : امکان دارد روشن تر سخن بگویید تا من بدانم دقیقا رهسپار کجایم؟ هدف از این سفر چیست؟ و چه چیزی را باید به مقصد برسانم؟
حسن آقا گلویی صاف کرد و گفت : عجله نکن ،توضیح می دهم ، تو باید به عراق عرب بروی و خود را به کوفه برسانی، امانتی را که به دستت می دهیم به دست حاکم کوفه برسانی.
آنطور که صاحب کار ما میگوید ، سالها پیش طبق قراری که من نمیدانم مفادش چیست و چرا و چگونه منعقد شده ، گنجینه ای نزد تاجر علوی به امانت می ماند ، این گنجینه در صورت رعایت آن قرارداد، بین تاجرعلوی و حاکم کوفه می بایست به طور مساوی تقسیم شود اما در صورت خلف وعده از طرف هریک از طرفین ،کل گنجینه به طرف مقابل میرسید ، حال بعد از گذشتن سالیان سال ، مثل اینکه زمان تقسیم گنجینه فرا رسیده ،اما به دلایلی علوی تاجر نتوانسته مفاد قرار داد را به جا آورد ، پس لاجرم طبق عهدی که نموده ،باید تمام گنجینه را تقدیم حاکم کوفه نماید، چون این امانت بسیار گرانبهاست و حاوی طلا و یاقوت و لعل و زمرد بسیار زیادی ست ، پس تاجر علوی حساسیت بسیار زیادی روی آن دارد تا به سلامت به مقصد برسد.
سهراب که غرق گفته های حسن آقا شده بود ، همانطور که می خواست هیجان درونش را بروز ندهد گفت : اینطور که می گویید ،کاری ست بسیار خطیر، آخر چنین گنجینه ای را چگونه باید پنهان کرد و از طرفی راه خراسان تا کوفه هم بسیار طولانی ست و هر آن ممکن است مورد تاراج راهزنان قرار گیرد....
حسن آقا سری تکان داد و گفت : حرف شما درست است ،اما اگر دیگران ندانند که بار شما چیست و شما کیستید ، سفرتان بی خطر خواهد بود و بدان ما چاره ی کار را به خوبی اندیشیده ایم و با طرحی زیرکانه عمل خواهیم کرد.
سهراب خیره به دهان حسن آقا بود و در فکرش چیزی می گذشت که خلاف جوانمردی بود...
وقتی به خود آمد که حسن آقا مشغول ترسیم نقشه بود و اینچنین می گفت : طبق نظریه تاجرعلوی که عمری تجارت کرده و زیر و بم کار دستش است ، شما در قالب کاروانی کوچک که در مجموع بیش از ده نفر نخواهید بود ،در لباس کشاورزان با گاری که روی آن بار گندم و جو است حرکت می کنید .
سهراب گفت : اگر به درستی بار گاری گندم و جو باشد ، پس گنجینه ی به آن بزرگی را کجا می خواهید پنهان کنید؟ نکند داخل گونی های گندم.....
حسن آقا به میان حرف سهراب پرید و گفت : گفتم که عجله نکن...گنجینه در گونی گندم وجو نیست....
ادامه دارد...
🦋🕊🦋🕊🦋
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🦋🕊🦋🕊🦋
#رمان
#روایت_دلدادگی
#قسمت 5⃣6⃣ 🎬
سهراب چای جلویش را یک نفس سر کشید و با تمسخر گفت اگر داخل گونی نیست حکمن در خورجین اسب من است؟!
حسن آقا خنده ای کرد و گفت : داد از دست شما جوانان ....همان گاری که گفتم ، داخل گاری در دو طرفش نیمکت های چوبی قرار دارد که به ظاهر برای نشستن است، اما داخل این نیمکت های توخالی ،دو صندوق مورد نظر که مملو از طلا و جواهر است قرار گرفته ، در صورتی که روی گاری پر از گونی جو و گندم است ، در ضمن چند رأس الاغ هم با شما می آید که کاروانتان عادی جلوه کند و هیچکس کوچکترین شکی نکند.
سهراب کمی جابه جا شد و گفت : تدبیر هوشمندانه ایست ، اما من باید آن صندوق ها و محتویاتشان را با چشم خود ببینم ، تا راستی گفتارتان را شاهد باشم ، شاید ....شاید اصلا گنجی در کار نباشد و....
حسن آقا با خشم به میان حرف سهراب پرید و گفت : ببینم جوان، این اراجیف چیست که سر هم می کنید؟ فکر میکنی چه شخص شخیصی هستی که ما برایت نقشه بکشیم؟ اصلا به چه علت باید چنین چیزی به ذهنت بیاید و سپس اوفی کرد و ادامه داد : در عوض اینکه ممنون باشی که به تو اعتماد کردیم و چنین کار بزرگی را بر عهده ات گذاشتیم و البته پول خوبی هم بابت آن به تو خواهیم داد، اینچنین سخن می گویی؟؟
سهراب شانه ای بالا انداخت و گفت : نه منظورم این نبود که مرا فریب بدهید....تجربه به من می گوید اگر کاری را قبول می کنم باید تمام جزئیات آن را ببینم و بدانم و اشراف کامل داشته باشم ، وگرنه قصدم توهین به شما نبود و بسیار هم سپاسگزارم که مرا انتخاب نمودید...در ضمن کی می شود با صاحب کار اصلی یا همان تاجر علوی دیداری داشته باشم ؟
حسن آقا آهی کوتاه کشید و گفت : اینقدر می گویم عجله نکن....تاجرعلوی چون خودش این رفتار شما را پیش بینی می کرد ،سفارش اکید نمود که تمام بار گاری را نشانتان دهیم و آنوقت با دانستن اینکه مأموریت تان واقعا مهم است ،شما از دل و جان مایه بگذارید تا این امانت را به دست صاحب اصلی اش برسانید...
و باید بگویم ، امکان دیدار با تاجرعلوی نیست ، بنده از طرف ایشان وکالت تام دارم تا شما را استخدام، احتیاجات تان را برطرف و رضایت تان را کسب کنم و راهی سفرتان نمایم....
سهراب که هر چه بیشتر گوش می کرد به صدق گفتار این مرد مطمئن تر می شد ....
سری تکان داد وگفت : باشد ، با دیدن محموله ، هر وقت که امر کردید راهی سفر خواهیم شد و در ذهن دنبال نقشه ای بود که اگر واقعا چنین گنجینه ای وجود داشته باشد ، در فرصتی مناسب و در جایی مناسب تر در بین راه ، گنجینه را بردارد و رهسپار آینده ای روشن شود.
وبا خود عهد کرد که این آخرین راهزنی عمرش باشد.
ادامه دارد...
🦋🕊🦋🕊🦋
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🦋🕊🦋🕊🦋