eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32.1هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
252 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰زندگینامه روحانی شهيد اصغر كربلایی 💐🍃شهید کربلایی در دومين روز از آخرين ماه فصل خزان در سال 1345، در خانواده اي مؤمن و مذهبي فرزندي متولد شد كه موجب شور و سرور خانواده حاج غلامرضا كربلايي گرديد. مادر كه از خانواده روحاني و زني مؤمن و مذهبي بود، او را به ياد طفل شيرخوار حضرت اباعبداله الحسين(ع)، علي اصغر ناميد. او مؤمن،‌ مذهبي، معتقد به اسلام و روحانيت پرورش يافت. وي دوران كودكي را در روستاي فردو پشت سر گذاشت و براي كلاس دوم ابتدايي به شهر قم نقل مكان كردند و تا پايان دوره راهنمايي به تحصيل پرداخت. 🌹🍃در انقلاب نيز مانند ديگر جوانان كشور، حضور پررنگ در تظاهرات داشت. بعد از پيروزي انقلاب براي اينكه بتواند خدمتي به اسلام كرده باشد به دروس حوزوي روي آورد و مدتي در حوزه علميه اراك و كاشان درس خواند. اصغر به خطاطي علاقمند بود و روي ديوارهاي روستا هنوز هم بعضي آثار خطاطي اين هنرمند شهيد را میتوان ديد. 🌷🍃 پدر شهيد مي گويد: «اصغر را آخرين مرتبه زماني ديدم كه از تشييع جنازه پسر دايي اش شهيد مرتضي شريفي از كرج آمده بود. برخلاف دفعات قبل كه موقع رفتن خداحافظي آن چناني نمي كرد، اين دفعه به من گفت: بابا مي خواهم فردا به جبهه بروم. ديدم حال و هواي ديگر دارد و اين اصغر، اصغر هميشگي من نيست. گفتم: پدر جان من گاهي تندخويي كردم و تو را ناراحت كردم حلالم كن. گفت: پدرم تو براي ما سال هاي سال زحمت كشيدي و من شايد نتوانستم حق فرزندي را ادا كنم، شما مرا حلال كن. همديگر را در آغوش گرفتيم و بوسيدم و حلاليت طلبي كرديم.» اصغر چندين بار به جبهه اعزام شده بود و سرانجام در عمليات كربلاي 5، در منطقه شلمچه و در تاريخ 65/12/7 به درجه رفيع شهادت نايل آمد. پيكر پاكش در 1374 رجعت كرد و در گلزار علي بن جعفر به جمع شهداي راه اسلام ملحق گردید. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌸✨🌿🌸✨🌿🌸✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷خاطرات روحانی شهید اصغر کربلایی 💥 تکلیف است! یکی از نزدیکان شهید می‌گوید: در عملیات والفجر 8 همرزم شهید اصغر کربلایی بودم. او، علاوه بر کار تبلیغی، به عنوان امدادگر در خط مقدّم نبرد حضور یافته بود. عمامه بر سر داشت و بادگیری بر تن. بر قایقی می‌نشست و زخمی‌ها را از آن‌سوی اروند به این‌سوی رود می‌آورد. پس از چند بار حضور در جبهه، وضعیت جوّی منطقه و عوامل شیمیایی حسّاسیت‌زا را به خوبی شناخته بود و در هنگامۀ خطر چاره‌ساز رزمندگان بود. در یکی از مراحل عملیات، جزر و مد اروندرود ـ که روزی چند بار اتفاق می‌افتاد ـ ما را به ستوه آورده بود. روزی به او گفتم: «آخر، جایی بدتر از این‌جا نبود که ما را به آن‌جا تبعید کنند؟!» در جوابم گفت: «گلایه نکن؛ تکلیف است! همین را بدان، این‌جا کجا و کربلا کجا! این‌جا، تو در محاصرۀ آبی و در کربلا، یاران حسین (علیه‌السّلام) در محاصرۀ تشنگی.»   🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 💥شوق حجره‌نشینی از خُردسالی به درس و بحث علاقه‌مند بود. هرگاه به باغ‌های دوروبَر روستا می‌رفت یا چند بز و گوسفندی را که داشتند به چرا می‌برد، قلم و دفتری همراهش بود. سال دوم دبستان بود که از فردو به قم آمدند. پدر، اصغر را به «دبستان محمدیّه» ـ که از بهترین مدارس آن روزگارِ شهر قم بود فرستاد. سپس دورۀ راهنمایی را در «مدرسۀ حافظ»گذراند. هم‌کلاسی «شهید فهمیده» بود، هم در مدرسۀ راهنمایی حافظ و هم در مدرسۀ عشق خمینی (رحمه‌الله). در سال‌های مبارزه با طاغوت و طاغوتیان، با آنکه سن‌و‌سالی نداشت، آرام ننشست. با دوستانش اعلامیه‌های امام (رحمه‌الله) را لای روزنامه می‌گذاشتند و در خیابان، میان مردم، توزیع می‌کردند. در روزهای برپایی تظاهرات مردمی نیز ساندویچ‌های سیب‌زمینی و ترشی را، که در خانه تهیّه کرده بودند، بین راهپیمایان انقلابی پخش می‌کردند. در این سال‌ها، دامان پاک و پُرمهر مادر، تلاش و تدیّن پدر و آموزه‌های برخی بستگان همچون دایی روحانی‌اش چارچوب تربیتی او را محکم کرده بود. پپس از پیروزی انقلاب اسلامی، تصمیم گرفت به جرگۀ روحانیان بپیوندد و چنین شد که در حوزۀ علمیّۀ قم نام‌نویسی کرد. مدّتی را در این مدرسۀ مبارک علم‌آموزی نمود تا اینکه عزمِ ترک دیار کرد. می‌گفت: «از آن‌جا که خانواده‌ام در قم ساکن هستند، از صفای معنوی حجره‌نشینی و فضای پاک حوزه بی‌بهره‌ام. بهتر است به جای دیگر بروم و از این فرصت توشه‌ای برگیرم.» در آغاز، پدر مخالف رفتن وی از قم بود؛ امّا هنگامی که انگیزه و شوق فراوان وی را در این باره دید، به این امر رضایت داد. همراه یکی از دوستانش، به کاشان رفت. با همّت و استعدادی که در این مسیر از خود نشان داد، نظر بزرگانی چون «آیت‌الله یثربی کاشانی»را به خود جلب کرد. چندسالی را در آن دیار به تحصیل دانش دینی پرداخت، امّا نگرانی خاطر مادر و پدر از دوری فرزندشان سبب شد که به قم بازگردد و در «مدرسۀ علمیّۀ رضویّه» تحصیلش را پی‌گیرد.  🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 💥خوش‌نویس جبهه خطّی خوش داشت. دست‌نوشته‌هایِ روزهای دورَش همچنان بر دیوارهای فردو مانده است. از امام (رحمه‌الله) و انقلاب می‌نوشت و دیگران را به این راه فرامی‌خواند. از سال‌های پیش از انقلاب، «شهید مطهّری» را می‌شناخت و به او علاقه داشت. کتاب‌هایش را می‌خواند و دیگران را به مطالعۀ آن کتاب‌ها راهنمایی می‌کرد. پس از شهادت استاد، در اردیبهشت‌ماه سال 1358، اصغر نردبانی بر دیوار کوچه نهاد و به خطّ زیبایش بر آن دیوار نوشت: «کوچۀ شهید مطهّری». در سال‌های دفاع نیز، پیش از عملیات‌ها، قلمی به دست می‌گرفت و بر لباس بچه‌ها می‌نوشت: «راهیِ کربلا»، «یا زیارت، یا شهادت.»، «زندگی زیباست، امّا شهادت زیباتر.»، «هر که زجرش بیش، اجرش بیشتر.»، «ورود گلوله‌های کوچک‌تر از آرپی‌جی ممنوع!» و .... خمپاره‌ها هم از دست او امان نداشتند؛ پیش از سفر به سرزمین دشمن، بر تنشان می‌نوشت: «مسافر بغداد». شاید در نگاه اوّل این نوشته‌ها بی‌ارزش به نظر می‌رسید؛ امّا آن‌گاه که در میانۀ نبرد آتش‌فشان جنگ پُرگدازه می‌شد و خاک همچون لاله‌زاری پُر از تن‌های زخمی، این لباس‌نوشته‌ها بسان تابلوهایی بود که راه را می‌نمایاند. لحظه‌ای که چشم‌ها به این نوشته‌ها می‌افتاد، جان‌ها تازه می‌شد. اصغر لباس‌های خودش را هم خط‌خطی کرده بود. روی همۀ لباس‌هایش به خط سرخ نوشته بود: «شهید اصغر کربلایی»! «آقاتقی»می‌گوید: «به او گفتم: «اصغر! روی سنگ قبر هم این‌قدر نمی‌نویسند که تو بر لباس‌هایت نوشته‌ای!» لبخندی زد و چیزی نگفت.» شاید می‌دانست که سال‌ها سنگی بر مزار نخواهد شد و این لباس‌ها نام‌نمای مزار گم‌شدۀ او، در دل دشت تفتیدۀ شلمچه، خواهد شد. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸وصيت‌نامه روحانی شهيد اصغر كربلائي: 🌷بسمه تعالي به نام ساتر عيوبم، غافر ذنوبم، هادي راهم، خداونديی كه آنقدر لطيف و رحمان و رحيم است كه زبانم در گفتنش قاصر و قلمم در نوشتن شكسته مي‌باشد. 🌷پروردگارا تو مرا جان دادي و روزي دادي از تو اميد دارم كه مرا رايگان بيامرزي،‌ زيرا تو خداوندي نه بازرگان، بارالها به وحدانيت تو و به عدالت تو شهادت مي‌دهم و شهادت مي‌دهم كه محمد«ص» رسول تو و علي«ع» ولي تو است. 🌷خدايا نمي‌گويم كه گنهكار نيستم،‌و مي‌دانم خطاكارم خطاهايي كه آنقدر زياد است كه حسابشان در نظرم نيست تو مي‌داني كه من چقدر بنده‌ بدي هستم اما اگر تو مرا به بديهايم بگيري و مجازات كني من تو را به رحمانيت و لطف مي‌شناسم. اگر من بدم تو خوبي، من يك خدا دارم و يك دادرس، ‌اگر به فريادم نرسي و مرا نيامرزي هيچ‌ كس ديگر را ندارم😭 اگر مرا بيامرزي باز هم بنده‌داري. 🌷خدايا فقط به تو محتاجم و تو را مي‌پرستم و از تو كمك مي‌جويم توبه مرا قبول كن و مرا ببخش «الهي به محمد و علي و فاطمه ‌و الحسن و الحسين اغفر و ارحم عبدك الضعيف الذليل و المسكين و المستكين». خدايا مرگ حق است و براي مرگ هر لحظه آماده‌ام اما تقاضامندم مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار دهي مرگي كه مرا دوباره زنده كني.  🌷خدايا با بخشيدن گناهانم و شهادت در راهت مرا به وجد خود برسان چون من مسكين هستم وجز اينكه خطا دارم و آمرزش خطاهايم را از تو مي‌خواهم، همچنين از تو طلب مي‌كنم چون هيچ قدرتي جز قادريت تو مرا به من و مرا به تو نمي‌رساند. خدايا سلام و درود مرا به سيد و سالار من و پيامبر گرامي، خاتم الانبياء ‌و المرسلين محمد مصطفي«ص» و آل و اصحابش برسان، سلام مرا به يگانه دخترش (ام الحسين«ع» و بنت رسول«ص»)،‌ فاطمه«س» عزيز برسان و بگو آمادگي دارم تا آخرين قطره خونم در راه اسلام دفاع كنم و از حسين«ع» و حسنت«ع» و مهدي«عج» عزيزت دفاع كنم اميدوارم تو هم مرا در روز جزا از شفاعت خود برخوردار سازي و مرا به وجد خود برساني. در حجله عشق بي‌كفن بايد رفت دل سوخته پاره پاره تن بايد رفت از جان گذر در سرا پرده عشق  فارق ز سرو دست و بدن بايد رفت ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🌹مگر می شود کسی را دوست نداشته‌ باشد‌؟ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" اصغر کربلایی " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 🕯️به نیت شهید اصغر کربلایی 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
زیارت عاشورا.pdf
253.3K
ا🔰 pdf زیارت عاشورا⇧ صلے‌الله‌علیڪ‌یا‌اباعبدللھ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج🤲 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220714-WA0022.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با صدای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین 💚💚💚💚💚 ╼═══•❅✿•❁•✿❅•═══╾ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌷 ✅ فصل شانزدهم 💥 فردا صبح همسایه‌ها آمدند بیمارستان و آوردندم خانه. یکی اتاق را تمیز می‌کرد، یکی به بچه‌ها می‌رسید، یکی غذا می‌پخت و چند نفری هم مراقب خودم بودند. خانم دارابی کسی را فرستاد سراغ شینا و حاج‌آقایم. عصر بود که حاج‌آقا تنهایی آمد. مرا که توی رختخواب دید، ناراحت شد. به ترکی گفت: « دختر عزیز و گرامی بابا! چرا این‌طور به غریبی افتادی. عزیز‌کرده‌ی بابا! تو که بی‌کس و کار نبودی. » 💥 بعد آمد و کنارم نشست و پیشانی سردم را بوسید و گفت: « چرا نگفتی بچه‌ات به دنیا آمده. گفتند مریضی! شینا هم حالش خوش نبود نتوانست بیاید. » همان شب حاج‌آقایم رفت دنبال برادرشوهرم، آقا شمس‌اللّه که با خانمش همدان زندگی می‌کردند. خانم او را آورد پیشم. بعد کسی را فرستاد دنبال شینا و خودش هم کارهای خرید بیرون را انجام داد. 💥 یک هفته‌ای گذشته بود. شینا حالش خوش نبود. نمی‌توانست کمکم کند. می‌نشست بالای سرم و هی خودش را نفرین می‌کرد که چرا کاری از دستش برنمی‌آید. حاج‌آقایم این وضع را که دید، شینا را فرستاد قایش. خواهرها هم دو سه روز اول ماندند و رفتند سر خانه و زندگی‌شان. فقط خانم آقا‌شمس‌اللّه پیشم بود، که یکی از همسایه‌ها آمد و گفت: « حاج‌آقایتان پشت تلفن است. با شما کار دارد. » 💥 معصومه، زن آقا‌شمس‌اللّه، کمکم کرد و لباس گرمی تنم پوشاند و چادرم را روی سرم انداخت. دستم را گرفت و رفتیم خانه‌ی همسایه. 🔰ادامه دارد...
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> ‍ 🌷 ✅ فصل شانزدهم 💥 گوشی تلفن را که برداشتم، نفسم بالا نمی‌آمد. صمد از آن‌طرف خط گفت: « قدم جان تویی؟! » گفتم: « سلام. » تا صدایم را شنید، مثل همیشه شروع کرد به احوال‌پرسی؛ می‌خواست بداند بچه به دنیا آمده یا نه؛ اما انگار کسی پیشش بود و خجالت می‌کشید. به همین خاطر پشت سر هم می‌گفت: « تو خوبی، سالمی، حالت خوب است؟! » 💥 من هم از او بدتر چون زن همسایه و معصومه کنارم نشسته بودند، خجالت می‌کشیدم بگویم: « آره. بچه به دنیا آمده. » می‌گفتم: « من حالم خوب است. تو چطوری؟! خوبی؟! سالمی؟! » 💥 معصومه با ایما و اشاره می‌گفت: « بگو بچه به دنیا آمد، بگو. » از همسایه خجالت می‌کشیدم. معصومه که از دستم کفری شده بود، گوشی را گرفت و بعد از سلام و احوال‌پرسی گفت: « حاج‌آقا! مژده بده. بچه به دنیا آمد. قدم راحت شد. » 💥 صمد آن‌قدر ذوق‌زده شده بود که یادش رفت بپرسد حالا بچه دختر است یا پسر. گفته بود: « خودم را فردا می‌رسانم. » 💥 از فردا صبح چشمم به در بود. تا صدای تقه‌ی در می‌آمد، به هول از جا بلند می‌شدم و می‌گفتم حتماً صمد است. آن روز که نیامد، هیچ. هفته‌ی بعد هم نیامد. دو هفته گذشت. از صمد خبری نشد. همه رفته بودند و دست‌تنها مانده بودم؛ با پنج تا بچه و کلی کار و خرید و پخت و پز و رُفت و روب. 💥 خانم دارابی تنها کسی بود که وقت و بی‌وقت به کمکم می‌آمد. اما او هم گرفتار شوهرش بود که به تازگی مجروح شده بود. صبح زود بنده‌ی خدا می‌آمد کمی به من کمک می‌کرد. بعد می‌رفت سراغ کارهای خودش. گاهی هم می‌ایستاد پیش بچه‌ها تا به خرید بروم. 🔰ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای عهد.mp3
1.78M
🔰دعای عهد 🎙با نوای استاد فرهمند من دعای عهد میخوانم بیا بر سر این عهد میمانم بیا 🌤🌿 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلفــَرَج🤲 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 💚سلام به چهارده معصوم(ع): 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ 🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ 🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي 🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ 🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري 🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف 🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊 ➡️@motevasselin_be_shohada ‌ 💝متوسلین به شهدا💝