شهید بزرگوار پرویز سلیمانی🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۳۵
محل ولادت: نور
تاریخ شهادت: ۱۳۵۹/۸/۲۴
مزار: شیخان قم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰زندگینامه سرباز رشید اسلام پرویز سلیمانی
شهیدپرویز سلیمانی درسال ۱۳۳۵ در شهر نور به دنیا امددر سن ۷سالگی به اقتضای شغل پدر به شهر قم که زادگاه پدرش بود امدند تا دیپلم تجربی را گرفت و به سربازی رفت ناگفته نماند در زمان انقلاب در کنار برادرهای انقلابی تلاش برای سرنگونی حکومت میکرد.
🦋بعد سربازی در اداره تامین اجتماعی تهران مشغول کار شد در تیرماه ۱۳۵۹ برای ادامه تحصیل به ایتالیا رفت ولی بعد ۲ماه برگشت چون محیط اونجا با روحیاتش سازگار نبود با شروع جنگ تحمیلی و فراخوان منقضی های سال ۱۳۵۶ همان شب اول وصیت نامه نوشت و عازم جبهه غرب کشور شد
🌿و تا ۲۴ ابان ۱۳۵۹ حتی یکبار به مرخصی نیامد و دلیرانه از دین و کشورش دفاع کرد
برادرم گفت اگه خدا بخاد منم به ارزوم میرسم
سرانجام در شب ۵محرم ۱۳۵۹ به درجه رفیع شهادت نائل شد و چند تا گاو و گوسفند جلوی جنازه اش قربانی شد.
🕊🥀 و در همام شب تاسوعای حسینی در شیخان قم در کنار مزار اقامیزای قمی که از عالمان بنام هستن به خاک سپرده شدن.
روحشان شاد یاد و نامشان جاودانه🌷🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🕊💐🌿✨🕊💐🌿✨
🌺🍃خاطرات شهید پرویز سلیمانی از زبان خواهر گرامیشان
وقتی میخواست برای ادامه تحصیل بره ایتالیا مادرم بی تابی میکرد و میگفت من چطور چند سال دوری اش ر اتحمل کنم وقتی شهید شد گفت خدایا خوشحالم صالح ترین فرزندم را در راهت دادم همش میگفت خدایا راضی ام به رضای تو.
✨✨✨✨✨
خاطره ای که یادم هست اخرین ماه رمضان عمرش وقتی از تهران اومد چنان لباش خشک شده بود گفتم داداش شما تو این گرما چرا روزه میگیری گفت خواهرم این دنیا بسوزم بهتره که جلوی خداوند شرمنده بشم.
✨✨✨✨✨
زمانی که تشیع جنازه شهید مطهری بود من دختر۱۵ساله بودم ولی دقیقا یادم هست داشتیم تشییع رو از تلویزیون نگاه میکردیم برادر شهیدم رو به مادرم گفت خوش به سعادتش با این تشیع ... مادرم گفت ایشون واسه خودش عالمی بودن...
✨✨✨✨✨
وصیت نامه ایشون فقط در حد چند خط بود چون باعجله نوشته بود بعد از اعتقاد به وحدانیت خدا و ۱۴معصوم و سفارش دین و حجاب و پدر و مادر نوشته بود از خداوند عاجزانه میخواهم سعادت شهادت را نصیب این حقیر بگرداند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌺🌿✨🌺🌿✨🌺🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربانی های حضرت مادر از زبان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی♥️😔
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام پرویز سلیمانی
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩قرائت زیارت عاشورا
🕯️به یاد شهید پرویز سلیمانی
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
❣شهدا عاشقترند❣
✒قسمت بیست و نهم
- راستی میخواستم بگم از وقتی چادر میذاری چه قدر با کمال شدی. البته نمیخوام نظری درباره پوششت بدما،
چون بدون چادر هم زیبا بودی و اصلا به نظر من پوششت رو چه الان و چه بعد ازدواج فقط به خودت مربوطه و
باید خودت انتخاب کنی.
از ژست روشنفکری و حرف زدنهاش حالم بهم میخورد و به زور سر تکون میدادم.
تو ذهنم میگفتم الان اگه سید جای این نشسته بود چی میشد؟
یه نیم ساعتی گذشت و من همچنان چیزی نگفتم و ایشون از خلقت کائنات تا دلیل افزایش قیمت دلار تو بازار آزاد حرف زد.
آخر سر گفتم:
- اگه حرفهاتون تموم شد بریم بیرون
- بفرمایین... اختیار ما هم دست شماست؛ خاااانم!
حیف مهمون بود وگرنه با اباژورم میزدم تو سرش! وارد پذیرایی شدیم و مادر احسان سریع گفت: وایییی چه قدر
به هم میان.. ماشا الله... ماشا الله
بابام پرسید خب دخترم؟!
منم گفتم : نظری ندارم من
مامانم سریع پرید وسط حرفم و گفت بالاخره دخترها یکم ناز دارن دیگه... باید فکر کنن
مادر احسان هم گفت : آره خانم... ما هم دختر بودیم میدونیم این چیزها رو، عیبی نداره. پس خبرش با شما.
خواستگارا رفتن و من سریع گفتم: لطفا دیگه بدون هماهنگی من قراری نذارید!
مامان: حالا چی شده مگه؟؟خب نظرت چیه؟!
- از اول که گفتم من مخالفم و از این پسره خوشم نمیاد
و حالا شروع شد سر کوفت بابا که تو اصلا میدونی چه قدر پول دارن اینا؟! میدونی ماشینشون چیه؟! میدونی
پدره چیکارست؟! میدونی خونهشون کجاست؟!
- بابای گلم من میخوام ازدواج کنم نمیخوام تجارت کنم که...
◀️ادامه دارد ...
داستان عاشقانه دانشجوی مدافع حرم؛ "شهدا عاشقترند"
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
❣شهدا عاشقترند❣
✒قسمت سیام
- آفرین به تو... معلوم نیست به شما جوونا چی یاد میدن که عقل تو کلههاتون نیست!
- شب بخیر...! من رفتم بخوابم.
اونشب رو تا صبح نخوابیدم، تا صبح هزار جور فکر تو ذهنم میومد. یه بار خودم رو با لباس عروس کنار سید تصور میکردم، اما اگه نشه چی؟! یه بار خودم رو با لباس عروس کنار احسان تصور میکردم، داشتم دیوونه میشدم... ازخدا یه راه نجات میخواستم... خدایا! خب حالا که من اومدم سمتت، تو هم کمکم کن دیگه...
فرداش رفتم دفتر بسیج... یه جلسه هماهنگی تو دفتر آاقا سید بود، آخر جلسه بود.
من رفته بودم توی حال خودم و نفهمیده بودم که زهرا پرسید:
- ریحانه جان چیزی شده؟!
- نه چیزی نیست...
سمانه که از خواستگاری دیشب خبر داشت سریع جواب داد چرا...! دیشب برا خانم خواستگار اومده و الان هوله یکم!!
-زهرا: ااااا... مبارکه گلم.. . به سلامتی!
تا سمانه این رو گفت دیدم اقا سید سرش رو اول با تعجب بالا آورد ولی سریع خودش رو با گوشیش مشغول کرد. بعد
چند بار هم گوشی رو گرفت پیش گوشش و گفت:
- لا اله الا الله... انتن نمیده...
و سریع به این بهونه بیرون رفت. دلیل این حرکتش رو نمیفهمیدیم.
با سمانه رفتیم بیرون و آقا سید هم بیرون داشت با گوشیش حرف میزد، تا ما رو دید که بیرون اومدیم سریع
دوباره رفت داخل دفتر.
من همش تو این فکر بودم که موضوع رو یه جوری باید به آقا سید حالی کنم، باید یه جوری حالیش کنم که دوستش دارم.
ولی نه... من دخترم و غرورم نمیذاره،
ای کاش پسر بودم...
اصلا ای کاش اون روز دفتر بسیج نمیرفتم برای ثبت نام مشهد!
ای کاش از اتوبوس جا نمیموندم،
ای کاش...
ای کاش...
ولی دیگه برای گفتن این ای کاش ها دیره.
...
◀️ ادامه دارد
داستان عاشقانه دانشجوی مدافع حرم؛ "شهدا عاشقترند"
Part03.mp3
10.77M
📚نمایش صوتیکتاب
#پایی_که_جا_ماند_(1)
✨بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق
#دفاع_مقدس
قسمت 3⃣
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"مناجات زیبای شهید چمران"
#اللهم_ارزقنا_شهادت💔😭
#شهید_مصطفی_چمران
✨۳۱خرداد سالروز شهادت دکتر چمران
شادی روح بلندش صلوات💐🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 گفتگوی رهبر انقلاب با عروس شهید مختاری:
عروس شهید مدافع حرم: من چهکار بکنم؟وظیفهی من چیست؟دوست داشتم از خودتان بپرسم؛ من دارم درس میخوانم، هنوز بچّه ندارم، ولی واقعاً الان وظیفهی خودم را نمیدانم.
امام خامنه ای: اوّلاً بچّهدار بشوید. اینهایی که اوّل زندگی، همینطور مدام [بچّهدار شدن را] عقب میاندازند و میگویند «حالا زود است، فلان است»، این ناشکری است؛ این ناشکری موجب میشود که خدای متعال، بعد یک جواب سختی به آدم بدهد.
📍عروس شهید مدافع حرم: خب، من درسم را هم دارم پیش میبرم.
🔆رهبر انقلاب: باشد؛ من کسی را سراغ دارم که با چهار بچّه، درس خوانده و دورهی لیسانس و فوقلیسانس و دکتری و همه را گذرانده است؛ بله، هیچ اشکال ندارد. ثانیاً، درستان را بخوانید؛ ثالثاً، زندگیتان را هرچه میتوانید شیرین کنید.
1/1/1395
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قرائت خطبه عقد خواهر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی توسط رهبر انقلاب
♥😍
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
چه زیباست
خاطرات مردانی
که پروای نام ندارند
و در کهف گمنامی خویش
مأوا گرفته اند ...
#مردان_بی_ادعا
#لشکر۲۷_حضرترسولﷺ
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
💐بزرگوارانی که با توسل به شهدای والامقام حاجت گرفتند و یا خاطره یا رویای صادقه ای داشتند برای بنده ارسال کنند تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.
#توسل
#کرامات_شهدا
@hasbiallah2 👈آیدی خادم شهدا
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
ارسالی اعضای محترم کانال⤵️
با عرض سلام وخسته نباشید
من خودم خواهر شهید کوچکعلی آل سعدی هستم چند وقت پیش حالم خوب نبود رفتم گلزار شهدای شهرمون شهربابک ،اول رفتم سر مزار پدر ومادرم فاتحه ای خوندم ،از بس حالم بد بود از همون پایین به برادرم سلام دادم وفاتحه ای خوندم وگفتم بردار منو ببخش حالم خوب نیست که بیام بالا سر مزارت
شب خواب رفتم خواب دیدم که برادرم اومد به خوابم وگفت ای بی معرفت تا گلزار اومدی و به من سر نزدی در همون حال معذرت خواهی وگریه تو عالم خواب رفتم نشستم سر مزار وشروع کردم فاتحه خوندن در همون حال فاتحه خوانی از خواب بیدارشدم وهنوز داشتم فاتحه میخواندم .
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
و یه قضیه دیگه که یادم نیست سر چی ناراحت بودم و دو روز بعد از اون قضیه رفتم مسجد محله مون برنامه ای بود و از مسجد که خارج میشدم یه بنده خدا رو دم در مسجد دیدم که خیلی بهم نگاه میکنه اهمیتی ندادم رفتم کفشهامو پوشیدم دیدم بنده خدا اومد کنارم وداخل جمع گفت شما خانم آل سعدی نیستید ،گفتم چرا هستم ، گفت برادری دارید به نام کوچکعلی که شهید شده باشه ،گفتم بله ،گفت دو شب پیش توی عالم خواب دم در همین مسجد یه اقای قد بلند وچشم سبز وخوش قد وهیکل خوش تیپی رو دیدم که غریبه هست رفتم جلو بهشون گفتم با کی کار دارید، گفتند که فهمیدم خواهرم ناراحته واینجا غریبه اومدم سری بهش بزنم
بنده خدایی که هیچ وقت منو ندیده بود گفت از روی شباهت چشمات شک کردم گفتم بپرسم ببینم شاید کسی که من داخل خواب میدیدم همین بنده خدا باشه
شهدا زنده اند ، ماییم که مدیون خون پاک شهداییم
فقط تنها جمله ای که میتونیم بگیم اینه که شهدا شرمنده ایم🌷🌷🌷