✅ امام کاظم (ع) و عیدی نوروز
منصور دوانیقی دومین خلیفه عباسی از امام کاظم (ع) درخواست کرد که در عید نوروز در مجلس رسمی دربار، براي شادباش جلوس کند و هر چه را مردم هدیه و عیدی می آورند، بپذیرد.
حضرت فرمود:
من اخباري را از جدم رسیده بررسی کردم. اما خبري راجع به عید نوروز #ندیدم. این عید مخصوص ایرانیان است. چیزي را که اسلام از بین برده، ما #نمیتوانیم آن را دوباره زنده کنیم.
منصور دوانیقی گفت: ما این مراسم را به خاطر سیاست و تدبیر امور لشکري انجام می دهیم. شما را به خدا قسم می دهم که در این مجلس جلوس کنید.
امام کاظم (ع) ناچاراً نشست و امیران و بزرگان لشکري و کشوري براي عرض تبریک نوروز به حضورش رسیدند و هدایایی را تقدیم کردند و یکی از خدمتگزاران منصور، لیست هدایا را می نوشت.
در این بین پیرمردي وارد شد و به امام عرض کرد: اي فرزند رسول خدا! من مرد فقیری هستم و ثروتی ندارم که به شما هدیه کنم. ولی سه بیت شعر را که جدم در سوگ جد شما حسین بن علی (ع) سروده است، به عنوان هدیه تقدیم می کنم.
او آن ابیات را خواند و امام کاظم (ع) به آن پیرمرد فرمود: هدیه تو را پذیرفتم. بنشین که خداوند به تو خیر و برکت دهد.
سپس امام به خدمتگزار خلیفه فرمود: نزد خلیفه برو و بگو با این هدایایی که آورده اند، چه کنم؟
خدمتگزار خلیفه پیام امام (ع) را به منصور رساند و منصور پاسخ داد: همه آنها را به آن حضرت بخشیدم. هرچه می خواهد بکند.
خادم پیام منصور را به امام ابلاغ نمود. امام کاظم (ع) هم همه آن هدایا و عیدی ها را به آن پیرمرد بخشید.
📚 داستانهای بحارالانوار، ج 7 ص 160
📱 کانال سبک زندگی #متقین:
@mottagheen
✅ امام کاظم (ع) و عیدی نوروز
منصور دوانیقی دومین خلیفه عباسی از امام کاظم (ع) درخواست کرد که در عید نوروز در مجلس رسمی دربار، براي شادباش جلوس کند و هر چه را مردم هدیه و عیدی می آورند، بپذیرد.
حضرت فرمود:
من اخباري را که از جدم رسول خدا (ص) رسیده بررسی کردم. اما خبري راجع به عید نوروز #ندیدم. این عید مخصوص ایرانیان است. چیزي را که اسلام از بین برده، ما #نمیتوانیم آن را دوباره زنده کنیم.
منصور دوانیقی گفت: ما این مراسم را به خاطر سیاست و تدبیر امور لشکري انجام می دهیم. شما را به خدا قسم می دهم که در این مجلس جلوس کنید.
امام کاظم (ع) ناچاراً نشست و امیران لشکري براي عرض تبریک نوروز به حضورش رسیدند و هدایایی را تقدیم کردند و یکی از خدمتگزاران منصور، لیست هدایا را می نوشت.
در این بین پیرمردي وارد شد و به امام عرض کرد: اي فرزند رسول خدا! من مرد فقیری هستم و ثروتی ندارم که به شما هدیه کنم. ولی سه بیت شعر را که جدم در سوگ جد شما حسین بن علی (ع) سروده، به عنوان هدیه تقدیم می کنم.
او آن ابیات را خواند و امام کاظم (ع) به آن پیرمرد فرمود: هدیه تو را پذیرفتم. بنشین که خداوند به تو خیر و برکت دهد.
سپس امام به خدمتگزار خلیفه فرمود: نزد خلیفه برو و بگو با این هدایایی که آورده اند، چه کنم؟
خدمتگزار خلیفه پیام امام (ع) را به منصور رساند و منصور پاسخ داد: همه آنها را به امام کاظم (ع) بخشیدم. هرچه می خواهد بکند.
خادم، پیام منصور را به امام ابلاغ نمود. امام کاظم (ع) هم همه آن هدایا و عیدی ها را به آن پیرمرد بخشید.
📚 داستانهای بحارالانوار، ج 7 ص 160
📱 کانال سبک زندگی #متقین:
@mottagheen