eitaa logo
گروه‌جهادی«منتظران‌موعود»
120 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
399 ویدیو
16 فایل
🔰همه بدانند کشور به سامان نمی رسد، جز با کار جهادی و انقلابی(امام خامنه ای) ✅اهداف؛ توانمندسازی خانواده ها خدمات اجتماعی حوادث غیرمترقبه ✅مخاطبین جامعه هدف؛ قم مقدسه-خیابان شهیدمحلاتی و ابتدای بلوار۱۵خرداد ✅ارتباط از طریق؛ @Oveys313 09196491527
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*♨️🎥جایزه‌ای که هرگز داده نشد...* 🚀 نشر به مناسبت فرارسیدن ۳۰ تیر ماه، سالروز شهادت خلبان سرافراز ارتش شهید عباس دوران @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عباس دوران = خلبان قهرمان..... نشر به مناسبت فرارسیدن ۳۰ تیر ماه، سالروز شهادت خلبان سرافراز ارتش شهید عباس دوران @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🚨باورتون میشه ما در جنگ تحمیلی یه شهید داریم؟؟؟👆آشنا بشید با ماجرای تنها شهید اروپایی در ایران، شادی روحش صلوات 🌹اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّدٍ ﷺوآلِ مُحَمَّد ﷺ وَ عَجِّل فَرَجَهمُ.🌹 @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دختر ایرانی که به اجبار شوهرش دادند! 🔸اتفاقی عجیب که شاید اصلا ویا کمتر در موردش چیزی شنیده باشید! پ.ن من کاری به انقلاب ندارم، از نظر یک وطن پرست واقعی عرض میکنم، آنهایی که با آن شرایط آن روزها بحرین، استان چهاردهم را دادند رفت، اگر در شرایط اول انقلاب قرارمیگرفتند و جنگی به آنها تحمیل میشد چه چیزی از کشور باقی میماند؟؟ اگر کسی کمی انصاف، کمی مردانگی وکمی وطن دوستی داشته باشه، قدر و ارزش دفاع جانانه رزمندگان اسلام را درک میکند و میفهمد وخاک زیر پای شهدا و رزمندگان دوران دفاع مقدس را سرمهٔ چشم میکنند.... اما... افسوس وهزاربار افسوس. @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته. در اولین پنجشنبه: روح بلند استاد بی نظیر آموزش های نظامی استان قم ، حاج اصغر اکبرنیا ،شادی روح بلند این جانباز سرافراز اسلام عنایت کنید صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. ایشان به گردن خیلی از رزمندگان وبسیجیان حق دارد. حاج اصغر یادت بخیر🖤 ان شاءالله همراه با برادرشهیدت مهمان اهلبیت علیه السلام شوی..... @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
Meisam motiee - Shohada Sharmandem (128).mp3
5.01M
🔴 مداحی غروب جمعه! هفته دفاع مقدس! دعا می‌کنیم که ان شاءالله ظهور حضرت یار آقا امام زمان عجل الله تعالی در حیات ما رخ دهد... بیاد تک تک شهدای عزیزمون، شهدای انقلاب اسلامی! شهدای دفاع مقدس! شهدای دفاع از حرم! شهدای ترو شهدای سلامت شهدای دفاع از وطن @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
فصل دوم صفحه چهاردهم حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ...................... پله‌ها را بالا رفتم و از این اتاق به آن اتاق، تمام خانه را گشتم. این خانه پنجره‌ای رو به روستای قره‌قندره داشت. شب‌ها این روستا امتداد آسمان بود و دیدن سوسوی چراغ‌ها در دل تاریکی، با دیدن آسمان و ستاره‌هایش مو نمی‌زد. حالا جنگ، ساکنان قره قندره را کوچ داده بود و هیچ نوری در قاب پنجره دیده نمی‌شد. پس از دقایقی تجدیدخاطره و استراحت، به‌سمت ارتفاعات آق‌داغ راه افتادیم. باید با رعایت اصل غافلگیری، تا حد ممکن خودمان را به نیروهای بعثی نزدیک می‌کردیم و با اعلام رمز عملیات، نیروهای کرمانشاه از آن‌سو و نیروهای همدان از این‌سو در حمله‌ای همه‌جانبه به دشمن یورش می‌بردیم. سکوت همه‌جا را فراگرفته بود و جز صدای قدم‌ها هیچ‌چیز شنیده نمی‌شد. مسیر پستی‌وبلندی‌های خودش را داشت و موانع یک‌به‌یک زیر پا گذاشته می‌شد. هنوز تا خطِ درگیری فاصله باقی بود.... که یک لحظه صدای تیراندازی از بین نیروهای کرمانشاه شنیده شد. هیچ‌کس توقع شنیدن این صدا را نداشت. به‌یک‌باره در بین خودمان هم یکی تیر هوایی زد. همهمه شد. اطرافیانِ کسی که تیر زده بود، سریع اسلحه را از دستش گرفتند و کت‌بسته او را بردند. ‌‌هاج‌‌وواج از اطرافیان پرسیدم چه خبر شده؟ گفتند: «منافقین رخنه کردن. می‌خوان با تیراندازی عملیات رو لو بدن.» متأسفانه در این نقشۀ پلیدشان هم موفق شدند. دشمن همان موقع از حضور ما باخبر شد و آتش زیادی روی ما ریخت. همین روحیه و انرژی ما را در مسیر گرفت. عده‌ای تحت‌تأثیر لو رفتن عملیات، زمین‌گیر شده بودند. فرمانده در این شرایط سخت، آن‌ها را بلند می‌کرد و سوت خمپاره دوباره همه را می‌خواباند. به هر سختی بود، افتان‌وخیزان مسیر باقی‌مانده را طی کردیم. وقتی به تپۀ هدف در ارتفاعات آق‌داغ رسیدیم، کمین‌ها در پای تپه چشم‌انتظارمان بودند ادامه دارد....... درگیری با سنگر‌های کمین شروع شد. از همه‌جا تیر می‌آمد. در برابر آماج تیرها هرچه تلاش کردم جلوتر بروم نتوانستم. به‌ناچار پشت صخره‌ای سنگر گرفتم و از همان‌جا تبادل آتش را ادامه دادم. هم‌زمان یک دوشکا و ضدهوایی از روی تپه زمین را شخم می‌زدند و برایمان خطّ‌ونشان می‌کشیدند. نور آتش دهنۀ ضدهوایی همه‌جا را روشن کرده بود. زیر نور ضدهوایی به‌سمت سنگرهای کمین تیراندازی می‌کردیم، اما فایده‌ای نداشت. همان لحظه برایشان نیروی کمکی آمد و جان تازه‌ای به اردوگاه دشمن تزریق شد. صحنۀ درگیری به قتلگاه شهدای ما بدل شده بود. همان ابتدای کار، فرمانده گردان به‌شهادت رسید. لحظاتی بعد، خبر آوردند فتح‌الله نظری، فرمانده گروهان هم پر کشید. حتی فرمانده دسته‌مان به‌شهادت رسیده بود. برای لحظه‌ای کار گره خورد و گروهان از هم پاشید. در آن شرایط سخت، نمی‌دانم از کجا و چطور فریاد عقب‌نشینی بلند شد و همین جمله روحیۀ بچه‌ها را بیشتر تضعیف کرد. حتی عده‌ای برگشتند و عده‌ای خشکشان زده بود، ادامه دارد... @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | برگزاری پنجمین یادواره ۵۶۵ شهید ارتش استان قم با محوریت نیروی دریایی 🔹 پنجمین یادواره ۵۶۵ شهید ارتش استان قم با محوریت نیروی دریایی در راستای کنگره ملی شهدای استان قم برگزار می‌شود 🔸سخنران: امیردریادار ایرانی فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران 🔸مداح: حاج عباس حیدرزاده 🔸باحضور پیکر مطهر شهید گمنام و خانواده‌های معظم شهدا 🕰زمان: فردا سه‌شنبه ۱۲ مهر ساعت ۱۸:۲۰ 📍مکان: میدان جهاد، موسسه عالی امام خمینی (ره) سالن همایش‌های قدس 🔺 🔻 🌹 ستاد کنگره ملی شهدای استان قم @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
پنجم آذر آغاز هفته بسیج گرامیباد 🔰 پخش زنده سخنرانی در دیدار بسیجیان 🔻 به مناسبت ، صبح شنبه ۵ آذرماه جمع کثیری از بسیجیان با حضور در حسینیه امام خمینی(ره) با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی دیدار خواهند کرد. علاوه بر این، پنج میلیون نفر از بسیجیان سراسر کشور نیز با ارتباط مستقیم و به صورت مجازی در این برنامه حضور خواهند داشت. 📲 این برنامه ساعت ۹:۴۵ صبح شنبه آغاز شده و به صورت زنده و مستقیم از رسانه KHAMENEI.IR و شبکه‌های صدا و سیما پخش خواهد شد. @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
پنجم آذر آغاز هفته بسیج گرامیباد 🔰 پخش زنده سخنرانی در دیدار بسیجیان 🔻 به مناسبت ، صبح شنبه ۵ آذرماه جمع کثیری از بسیجیان با حضور در حسینیه امام خمینی(ره) با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی دیدار خواهند کرد. علاوه بر این، پنج میلیون نفر از بسیجیان سراسر کشور نیز با ارتباط مستقیم و به صورت مجازی در این برنامه حضور خواهند داشت. 📲 این برنامه ساعت ۹:۴۵ صبح شنبه آغاز شده و به صورت زنده و مستقیم از رسانه KHAMENEI.IR و شبکه‌های صدا و سیما پخش خواهد شد. @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
661462785_1248477469.mp3
17.93M
🎙 صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمع کثیری از بسیجیان. ۱۴۰۱/۹/۵ پنجم آذر آغاز هفته بسیج: @mahale114
43.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به همه بسیجیان گمنام و بی ادعا نام اثر : ۸۵ میلیون بسیجی خواننده : علیرضا میدانی همخوانی:گروه ساقی کوثر قم شاعر : داود رحیمی آهنگساز و تنظیم کننده : سید مصطفی القیس تدوین : سید محمد مهدی خدا پرستان تهیه کننده : محمد باقری کاری ازقرارگاه فرهنگی اجتماعی ۱۹ دی استان قم را به تک تک شما بسیجیان عزیز تبریک عرض میکند. برسد به دست تک تک بسیجیان استان قم و کل کشور @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
🔻فروش ویژه کتاب نماز ناتمام🔺 شرح حال و مجاهدات حجت الاسلام شیراوند؛(ضرغام) نیروی رزمی تبلیغی لشکر انصارالحسین علیه السلام استان همدان 🔸قیمت پشت جلد:100/000 تومان 🔹قیمت با تخفیف 30 درصد: 70/000 تومان 🚙همراه با ارسال رایگان و تحویل درب منزل🏡 📚جهت خرید کتاب در ارتباط باشید: @yahasan_adrekni ☎️شماره تماس: 09929831132 =----------------------= 📖برشی از متن کتاب نماز ناتمام ✅از گوش‌هایم خون می‌آمد. چند ترکش به کمر و پشت سرم اصابت کرده بود. همان خونریزی‌ها انگار برایم مفید بود و داشت حالم را بهتر می‌کرد وگرنه سرم از شدت موج، منفجر می‌شد. تمام تلاشم را کردم، خودم را عقب بکشم اما جمع و جور نمی‌شدم. دست و پایم مال خودم نبود. ذهنم آشوب بود. انگار تمامی ذرات عالم شاخه بود و پرنده ذهنم از این شاخه به آن شاخه می‌پرید. هیچ تمرکزی نداشتم. بعثی‌ها سنگر به سنگر پاکسازی می‌کردند و جلو می‌آمدند. اسارت را در برابر چشمانم دیدم و بی‌اختیار دستانم بالا رفت. »»»»»»»««««««« پ ن: مطالب خواندنی این کتاب را میتوانید در کانال محله شهید محلاتی در قالب خاطرات رزمنده جانباز پیگیری کنید. 👇👇👇👇👇👇 @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
فصل یازدهم : صفحه هشتم و پایان کتاب نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ................... اگر در مسلم بن عقیل گلوله‌ها به‌جای سنگلاخ تپه، مرا لایق ملاقات می‌دانستند؛ اگر در میدان‌مین، یک مین برای گام‌هایم آغوش باز می‌کرد؛ اگر در والفجر2، شهید حیاتی مرا از سنگر شهادت بیرون نمی‌کرد و جای مرا نمی‌گرفت؛ اگر کسی در والفجر5 نمی‌گفت ضرغام جایت را خالی کن؛ اگر در جزیرۀ جنوبی، بازی موش و گربه مرا به بیرون از سنگر نمی‌کشاند؛ اگر در زیارت مخصوص امام‌رضا(ع) دعای شهادت به‌کلی از ذهنم نمی‌رفت؛ اگر کمی بیشتر همراه شهید زیوری گریه می‌کردم؛ اگر کمی بیشتر به شهید خویشوند التماس می‌کردم؛ اگر از کنار شهید حاج‌حسین کیانی جنب نمی‌خوردم و در کانال ماهی او را رها نمی‌کردم؛ اگر ایرج به‌جای راه برون‌رفت از میدان‌مین، راه بهشت را نشانم می‌داد؛ اگر آن یار بی‌وفا، شهید حسن، موقع رفتن برمی‌گشت، نیم‌نگاهی می‌انداخت و به اشاره‌ای دست مرا می‌گرفت، من اکنون اینجا نبودم و هرگز به چنین سوختنی دچار نمی‌شدم. هنوز هم امید دارم و هنوز با خدا نجوا می‌کنم. دیگر دل همسرم برایم به‌درد آمده و همراه من دعا می‌کند که اگر مرگی در کتاب اجل دارم، آن شهادت در راه خدا باشد. برای رسیدن به شهادت، جوانی را پیر کرده‌ام. همه‌جا را زیرورو کردم. حتی تا دوره‌های سخت آموزشی جنگ سوریه رفتم. خودم را تا پای پرواز دمشق رساندم، ولی آنجا نیز مثل زمانی که زیر آب‌های اروند دست‌وپا می‌زدم، هرچه پافشاری کردم دری برایم گشوده نشد. چرا؟ شاید چون آوارگی تقدیر من است. ما و مجنون هم‌سفر بودیم اندر راه عشق او به مقصدها رسید و ما هنوز آواره‌ایم پایان کتاب نماز ناتمام ««««««««»»»»»»»» پ ن: 🔻با آرزوی توفیق روز افزون و سلامتی و تندرستی برای برادر عزیز و گرامی جناب حاج آقای شیراوند(ضرغام) که خاطرات ناب و بکر خودش را (قبل از چاپ) در اختیار کانال محله شهید محلاتی جهت استفاده گذاشت تقدیر و تشکر میکنم، 🔸دوستان و همراهان گرامی این مطالبی که شما در قالب خاطرات رزمنده جانباز خواندید برگرفته از کتاب نمازناتمام بوده که بتازگی به چاپ رسیده است... 🔹در این روزهای پر التحاب که کشور درگیر - - و در ودیگر رسانه ها در حال مبارزه است، برهمه ما واجب می‌شود یکی از روشهای جهادتبیین انتقال خاطرات جنگ به جوانان و نوجوانان عزیز است، 🔸هر دوستی جهت انتقال گذشته جنگ لازم است چند کتاب از جمله کتاب نمازناتمام را در کتابخانه خود داشته باشه، 🔹جوانانی که جنگ را درک نکردند باید بدانند چگونه و با چه سختی ها ورنج های فراوانی با دست خالی کشور به اینجا رسیده و با ریختن خونها این کشور حفظ شده است، 🔸باید بدانند اگر امثال شیراوند ها رشادت نمی‌کردند وبا خون خود اسلام و انقلاب را آبیاری نمی کردند حتما و قطعا الان نه نامی از ایران بود و نه اثری از اسلام. 🔻ما تا ابد مدیون شهدا و جانبازان و ایثارگران عزیز و‌ غیورمان هستیم.🙏 🌹چه جالب، وچه پرمعناست که پایان این کتاب و خاطرات دفاع مقدس منتهی شد به شب جمعه که متعلق است به آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام، شب زیارتی ارباب بی کفن حسین ابن علی ویاران با وفایش، برای شادی روح پاک شهدای اسلام از صدر اسلام تا جنگ تحمیلی و شهدای ترور و شفای کامل جانبازان عزیز ۳ صلوات🌹 ✍️سیدنا @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
✅جانباز یعنی چه؟❓ 🌷اگر گفتیم جانباز یعنی کسی که با جانش بازی و آن را نثار دین کرده، شاید خیلی ملموس نباشد! 🌷اما اگر بگوییم جانباز یعنی "نورالدین پسر ایران" یعنی "لشکر خوبان" و "پایی که جا ماند" به مفهوم جانباز نزدیکتر می‌شویم. ✅مثلاً کسی که از ۱۵ سالگی با اصرار خودش برای دفاع از دین و میهن، دفاع از آب و خاک، جسم و تنش را سپر توپ و تانک کرده، ✅کسی که حدود ۸۰ ماه از بهترین سال‌های عمرش را در سخت‌ترین شرایط سرمای کوه های کردستان و دشت های داغ خوزستان سپری کرده، ✅غریبانه در کردستان با دشمنان خلق جنگیده، و قهرمانانه در خوزستان با دشمنان دین و میهن! ✅گاه در سرمای برف و یخ کوه های ماووت می‌لرزد و گاه در میانه رگبار صفیر گلوله های آتشین می‌رقصد و بطرف دشمن می‌دود! ✅هر نوبت، آتش و آهن و ترکش، گوشه ای از جسمش را متلاشی کرده؛ اما خسته نشده، ✅یکبار تمام گوشت و پوست بدنش با آتش توپ ۱۰۶ می‌سوزد، یکبار صورتش ترکش می‌خورد، نوبتی بینی اش بریده می‌شود، نوبت بعد چشمش، یکبار شکمش پاره می‌شود و همه روده ها بیرون می‌زند...! ✅بهترین دوستان و عزیزانش و یک برادرش در کنارش تکه تکه و شهید می‌شوند. ✅اما او می‌ایستد و همچنان به جبهه می‌رود... ✅تا اینکه با قبول قطعنامه، عزادار می‌شود و می‌گوید ما هنوز کاری نکردیم❗️ روز جانباز بر همه ی این عزیزان و خانواده محترمشان مبارک باد. @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 صحنه‌ای عجیب از اسارت سربازان جبهه حق در زندان‌های رژیم بعثی صدام با سرودی زیبا که بلاشک اشک همه ما را در می‌آورد و در قلبمان علم افتخار به ایرانی بودن و شیعه بودن را بلند می کند. در ایام بازگشت غیور مردانی به کشور عزیزمان ایران هستیم که در جنگ تحمیلی و دفاع مقدس به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمده بودند و سالها رنج و شکنجه و دوری از خانواده را تحمل کردند... با افتخار دست بوس تک تک این سلبریتی های واقعی، این افتخارآفرینان کشورم هستم. ✍️سیدنا @mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
بنام خدا صفحه اول ایثارگران برزول برگرفته از کتاب نماز ناتمام حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) مصاحبه: مرتضی سمیعی‌نیا؛ تدوین: کمیل کمالی ........................ بسم الله الرحمن الرحیم فصل صفر، با کفش پدر چشمان من در خطۀ همدان به این جهان گشوده شد. در دوازده‌کیلومتری نهاوند، در شهری به‌نام «برزول» که در دل دشت‌های حاصلخیز و سرسبز، جا خوش کرده است. از گردنۀ آن که بگذریم به‌یکباره رخ می‌نمایاند و با صفا و سادگی مردمانش پذیرایمان می‌شود. در کودکی‌ام، روستایی بیش نبود؛ اما با خودم قد کشیده است و به شهری نوپا بدل شده است. از این بالا می‌شود همه‌جا را دید. آن گوشۀ شهر زیر تک‌درخت نارون محل بازی‌های کودکانه‌مان بود. اذان آشیخ احمدحسین ما را به آنجا، یعنی مسجد شهر می‌کشاند. همان‌جا با بچه‌ها در کلاس قرآن «مش‌ملاصادق» حاضر می‌شدیم و بعد در مهدیه که مقر بچه‌های انجمن اسلامی‌ بود، به صحبت می‌نشستیم. با این شهر خاطرات فراوانی دارم و همانند گلزار شهدایش دوستان زیادی را به دل سپرده‌ام. هنوز طراوت صبح، عطر دل‌انگیز نان خانگی مادر را در یادم زنده می‌کند. مادرم هر روز نان «شاته» می‌پخت و بساط صبحانه را پهن می‌کرد. خدا به او سه پسر و سه دختر عنایت کرده بود. همه را صدا می‌زد، اما حساب من که ته‌تغاری‌اش بودم با همه فرق داشت. خودش بیدارم می‌کرد و با دست خودش برایم لقمه می‌گرفت. سر سفره جای خالی پدر که برای کار به تهران رفته بود لمس می‌شد. او نصف سال را به‌دنبال لقمه نان حلالی، از روستا خارج می‌شد و پیاده به‌سوی تهران قدم برمی‌داشت. در بین راه کارگری می‌کرد تا به تهران و کارهای مشقت‌بار آن برسد. اهل نان حلال بود! در این شش ماه، که با وجود کار کردن برادرانم نعمت و احمد، آهی در بساط نداشتیم، مجبور به خرید نسیه‌ای می‌شدیم. چوب‌خطی داشتیم که به آن «لِلِه» می‌گفتیم. آن را نزد مغازه‌دار می‌بردیم و او خطی به‌نشانۀ خرید قرضی می‌زد و درعوض، آرد، روغن، یک شیشه نفت یا هر چیز ضروری دیگر می‌داد. کمبود مایحتاج زندگی به ما قناعت و مراعات را گوشزد می‌کرد تا بلکه دیرتر گذرمان به بقالی بیفتد. یک دل سیر غذا خوردن، برایم آرزوی دست‌نیافتنی دوران کودکی بود. هرچه داشتیم به‌اندازۀ سدّ جوع و در حد بخورونمیر بود. با «بسم‌الله» لقمه می‌گرفتیم، از دستپخت خاطره‌انگیز مادر سرشار می‌شدیم و با «شکر خدا» سفرۀ بی‌ریای بابرکت را جمع می‌کردیم. برکتی که از عرق جبین و پول حلال پدر نشئت گرفته بود و جایگزین جای خالی‌اش بود. ما هفته‌ای یا بعضاً دوهفته‌ای شش دِرَم گوشت می‌خریدیم. چیزی حدود 100 گرم که کفاف هفت نفر را باید می‌داد. وقتی پدر برمی‌گشت چوب‌خط پر شده بود. همین‌که می‌گفت: «چوب‌خط را بیاورید ببینم»، نگرانی در چهره‌ها موج می‌زد. ما نگران از اینکه درآمد ناچیزش باید بابت بدهی‌ها برود و پدر نگران از اینکه مراعات جیبش را کرده و گرسنگی کشیده باشیم. همین نیز می‌شد. بدهی‌ها زیاد بود و درآمدش به چیزی بیشتر از تسویه‌حساب مغازه‌ها نمی‌رسید. بااین‌حال، آن‌همه سختی و زحمتی را که برای خانواده متحمل می‌شد، هیچ‌گاه به رویمان نیاورد و چیزی جز عشق و صمیمیت از او دیده نشد. پدر قرآن مخصوصی داشت. هر روز آن را برمی‌داشت و غرق قرآن می‌شد و مرا در نظارۀ خود محو می‌کرد. او بزرگ‌مردِ زندگی‌ام بود. رئوف و مهربان و درعین‌حال، قوی و استوار! نه‌فقط برای ما، بلکه در تمام روستا معروف بود به اینکه زیر بار زور نمی‌رود. او از ابتدا زمین نداشت؛ نه زمینی برای زراعت و نه خانه‌ای برای سکونت. تا مدت‌ها در «قِلاع» اجاره‌نشین بودیم. قلاع خانۀ بزرگی بود که 20 خانواده در آن زندگی می‌کردند و سهم هرکدام اتاقی بود. درحالی‌که پیش از انقلاب، خان منطقه اختیار زمین‌های بسیاری را داشت و به هرکس زیر عَلم او بود، بدون حساب می‌بخشید. حتی به پدرم چراغ‌سبز نشان می‌داد که زمین به او بدهد، اما هر دفعه با بی‌محلی پدر مواجه می‌شد. از این بالاتر، گاهی با خان درمی‌افتاد! کاری که کمتر کسی جرئت فکر کردن به آن را داشت. اما او حرف حق را می‌زد و از کسی نمی‌ترسید. بعدها که «شرکت زراعی» آمد اوضاع بدتر شد. مسئول شرکت مهندسی بود که همه، حتی خان، از او حساب می‌بردند. همه به‌جز پدر من که به‌شدت از او نفرت داشت. می‌گفت: «مهندس شراب‌خوار و قمارباز است.» مهندس وقتی رفتار پدرم را می‌دید، بی‌کار نمی‌نشست و از آزار و اذیت کم نمی‌گذاشت. در سال 1353 بالاخره به هر زحمتی بود، خارج از روستا قطعه‌زمینی گرفتیم و تصمیم گرفتیم با ساختن خانه، از اجاره‌نشینی و سکونت در قلعه‌های روستایی خلاص شویم. ادامه دارد @mahale114