eitaa logo
موج زنانه
13.8هزار دنبال‌کننده
119 عکس
64 ویدیو
1 فایل
#آینده_را_زنان_میسازند ارتباط با ادمین: @Mowjezanan_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
من مطمئنم یکساعت توی سرمایی که ادارات و مدارس و دانشگاه‌های تهران را تعطیل کرده، ایستاده بودم و به حرف مهدیه فکر می‌کردم «فرزانه هم صداش از جای گرم بلند میشه!» دهانم مثل کتری، بخار می‌کرد اما توان گرم کردن دست‌هایم را نداشت. توی پیام کنگره هفت هزار شهید زن با بچه‌ها خوانده بودیم: «زن مجاهد مسلمان ایرانی، معلم ثانی برای زنان جهان خواهد بود پس از معلم اول که زنان مجاهد صدر اسلام بودند.» و فرزانه خیلی بدیهی گفته بود باید هدف‌گذاری ما همین باشد و ما هم خیلی مردد نگاهش کرده بودیم. شب هنوز سیاهی پررنگی داشت. بالآخره کارت‌هایی که نمی‌دانم مسئولش دیر کرده یا خواب مانده بود، بدست‌مان رسید. با کفش‌های خشک از سرمایی که توی پایم لق می‌خوردند، سمت در راه افتادیم. مهدیه گفته بود «ما توی کار خودمون موندیم! چجوری الگوی دیگران باشیم؟!» بعد پنج انگشتش را مثل پنج قاره منفک از هم، باز کرد و توی هوا تکان داد «آن هم برای همه دنیا!» سرم را فرو بردم در الیاف ضخیم روسری‌ام و برای چندمین‌بار خودم را سرزنش کردم که چرا لباس جیب‌دار نپوشیدم. این لباس را دی ماه ۱۴۰۱ خریدم. آن روز بازار شلوغ و ملتهب بود و من خیال می‌کردم «زن.زندگی.آزادی» بهمنی از پیش طراحی شده است که قرار است خیلی چیزها را با خودش ببرد. اما نشد، نبرد. با اینکه تک تک شهرهای ایران توی مجازی سقوط کرد و روزی ده‌تا جنازه زن و دختر بیچاره به اسم کشتگان آزادی مصادره می‌شد، اما حتی یکسال هم دوام نیاورد و در سالگردش، خیابان‌های خلوت و بی‌ازدحام تهران مثل روزهایی بود که شب قبلش کولاکی سردی را پشت سر گذاشته. به حیاط حسینیه که رسیدیم فضا روشن شده بود اما هنوز اشعه آفتابی از خط افق سرک نمی‌کشید. توی انتظار طولانی صف‌های طویل، داشتم فکر می‌کردم چرا آقا قید ایرانی را گذاشته روی زن مسلمان که دستی روی شانه‌ام آمد. "?Are you Iranian" از اینکه در قلب پایتختش ایستاده‌ام و مخاطب این سوالم، خنده‌م گرفت. سمت صدا برگشتم. صورتش را فقط توی فیلم‌های هالیوودی دیده بودم؛ پوست سفید و‌ ابروهای بور و آن آبی عجیب چشم‌ها. انگار دو دریاچه عمیق باشند در سوئد یا آلمان. دریاچه‌ای که آبی پررنگ و سردی دارد. وقتی جواب آره را شنید لبخندی زد که گرما و نور داشت. اسمش مریم بود‌. وقتی صمیمت و اشتیاقش را دیدم دلم را به دریا زدم. «شما بعنوان یه خارجی، زن مسلمان ایرانی رو در قد و قواره‌ای می‌بینید که معلم زن‌های دنیا باشه؟» قاطع و بی‌مکث گفت: «Sure!» که یعنی مطمئن است. قبل از اینکه بتوانم دلیل قطعیت جواب مثبتش را بپرسم، مفصل برایم از علت اسلام آوردنش گفت. اینکه فضای جنسی کشورش آنقدر مهوع بود که وقتی بتی‌ها و الیزابت‌ها و سوزان‌ها نیمه‌لخت برای تبلیغ ماشین و خمیردندان و کمپوت توی تلویزیون می‌آمدند، چشم‌هایش را با دست می‌گرفته است. اینکه هم‌مدرسه‌ای‌هایش تمام آمال‌شان را در شبیه شدن به این عروسک‌های جنسی می‌دیدند، برایش مصیبتی مضاعف بوده. «زن ایرانی با حجابش همیشه در نهایت عزت و احترام و کرامت هست. این! اصلی‌ترین دلیلیه که الان اینجام!» این، را به چادرش گفت. وقت حرف زدن، مثل آدمی که کنار هرم آتش پناه گرفته باشد، گونه‌هایش سرخ سرخ بودند. حق پوشش و مستوری بدیهی‌ترین حق زنان غربی، قرنی است که از آن‌ها گرفته شده؛ آنقدر از آن محرومند که وقت بدست آوردنش، دریاچه روشن چشم‌هاشان مثل مریم متلاطم می‌شود. چادرم را جمع میکنم لای انگشت‌هایم. قدم توی حسینیه امام خمینی که می‌گذارم، گرما مثل خون در تمام بدنم پخش می‌شود. فکرش را هم نمی‌کردم، من برای زن‌های محکوم به بی‌حجابی اجباری در امپراطوری سرمایه‌داران، الگوی کرامت و عزت بودم. هر پنج انگشتم را جمع کردم و با جمعیت شعار دادم : «خونی که در رگ ماست/ هدیه به رهبر ماست» حس می‌کردم صدای همه‌مان از جای گرمی می‌آید و بر در و دیوار قندیل بسته دنیا می‌نشیند. ✍سمانه بهگام روایت دیدار ۱۴۰۳/۹/۲۷ 🌊 💌 🌿 💻 🖇 به موج زنانه بپیوندین: https://eitaa.com/joinchat/259522755C387280b901