هدایت شده از دوران کودکی
قدیما اینجوری نبود که مثل حالا با یه ریزه برف مدرسهها رو تعطیل کنن. برف تا ساق و زانو که طبیعی بود! از زانو بالاتر که فرو میرفتیم، تازه یکی از دو شیفت صبح یا عصر رو تعطیل میکردن (که معمولا هم شیفت مخالف ما بود!). گویا بیشتر از این دیگه یا اسراف بود یا سوسولبازی! و اتفاقا چقدر روزای برفی خاص بود. لباسای گرممونو میپوشیدیم و میرفتیم پی ماجراجویی. ژاکتهایی که خیلیاشون رد سوختگی مختصری از بخاری به شکل نوارهای خوشرنگ قهوهای نارنجی روش نقش بسته بود. چکمههایی که تا وقتی توش برف نمیرفت خوب بود. دستکش هم اون زمان یه چیز لاکجری بود! مخصوصا چرمی. توی مدرسه بازی میکردیم و هیشکی هوش و حواسش به درس نبود. موقع برگشتن خونه هم انگار شب بود! هوا تاریک و گرفته بود. اصلا انگار روزای برفی، عصرش تاریکتر از شباش بود. شبا یه قرمزی قشنگی توی آسمون بود که از دیدنش سیر نمیشدم. و بارش برف بود تا صبح... و این امید که دیگه حتما فردا تعطیلیم و با همین بیم و امید، بالاخره چشمامون خسته میشد و... خوابمون میبرد.
#دوران_کودکی
#نوستالژی
#علی_میری
@alimiriart
عکس ها و داستان های بیشتر 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6