eitaa logo
موسسه مهد قرآن و عترت میاندوآب
1.9هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
12 فایل
❁ـ﷽ـ❁ کانال رسمی موسسه مهد قرآن و عترت شهرستان میاندوآب 📞 برادران: 04445261671 📞 خواهران: 04445223960 🌐 آدرس : بلوار انقلاب - کوچه رضوان 📨 ارتباط با کانال: @ahmadhgn 🌟 وب سایت موسسه: http://www.mqm.ir/ درگاه پرداخت نذورات http://mqm.ir/nazr
مشاهده در ایتا
دانلود
موسسه مهد قرآن و عترت میاندوآب
بسم الله الرحمن الرحیم #کتاب_سه_دقیقه_در_قیامت 🔷#قسمت_پنجم 💠درست بود در مقابل آينه كه قرار گرفتم
بسم الله الرحمن الرحیم 🔷 💠عمل جراحي طولاني شد و برداشتن غده پشت چشم، با مشكل مواجه شد. پزشكان تلاش خود را مضاعف كردند. برداشتن غده همان‌طور كه پيش‌بيني مي‌شد با مشكل جدي همراه شد. 🔻آن‌ها كار را ادامه دادند و در آخرين مراحل عمل بود كه يكباره همه چيز عوض شد... 🌀احساس كردم آن‌ها كار را به خوبي انجام دادند. ديگر هيچ مشكلي نداشتم. آرام و سبك شدم. چه‌قدر حس زيبايي بود! درد از تمام بدنم جدا شد. يكباره احساس راحتي كردم. سبك شدم. 🔅با خودم گفتم: خدا رو شكر. از اين همه درد چشم و سردرد راحت شدم. چه‌قدر عمل خوبي بود. با اين‌كه كلي دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روي تخت جراحي بلند شدم و نشستم. 🍃براي يك لحظه، زماني را ديدم كه نوزاد و در آغوش مادر بودم! از لحظه كودكي تا لحظه‌اي كه وارد بيمارستان شدم، براي لحظاتي با تمام جزئيات در مقابل من قرار گرفت! چه‌قدر حس و حال شيريني داشتم.در يك لحظه تمام زندگي و اعمالم را ديدم! 🔸در همين حال و هوا بودم كه جواني بسيار زيبا، با لباسي سفيد و نوراني در سمت راست خودم ديدم او بسيار زيبا و دوست داشتني بود. ✅ نمي‌دانم چرا اين‌قدر او را دوست داشتم. مي‌خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگيرم. او كنار من ايستاده بود و به صورت من لبخند مي‌زد. محو چهره او بودم. با خودم مي‌گفتم: چه‌قدر چهره‌اش زيباست! چه‌قدر آشناست. من او را كجا ديده‌ام!؟ 🔹سمت چپم را نگاه كردم. ديدم عمو و پسر عمه‌ام و آقاجان سيد (پدربزرگم) و ... ايستاده‌اند. عمويم مدتي قبل از دنيا رفته بود. پسر عمه‌ام نيز از شهداي دوران دفاع مقدس بود. از اين‌كه بعد از سال‌ها آن‌ها را مي‌ديدم خيلي خوشحال شدم. 🌱زير چشمي به جوان زيبارويي كه در كنارم بود دوباره نگاه كردم. من چه‌قدر او را دوست دارم. چه‌قدر چهره‌اش برايم آشناست. يكباره يادم آمد. حدود 25 سال پيش... شب قبل از سفر مشهد... عالم خواب... حضرت عزرائيل... با ادب سلام كردم. حضرت عزرائيل جواب دادند. 💫محو جمال ايشان بودم كه با لبخندي بر لب به من گفتند: برويم؟ باتعجب گفتم: كجا؟ بعد دوباره نگاهي به اطراف انداختم. دكتر جراح، ماسك روي صورتش را درآورد و به اعضاي تيم جراحي گفت: ديگه فايده نداره. مريض از دست رفت... 🖋ادامه دارد... @mqm_ir
بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی مله رسول الله صلی الله علیه و آله حاج قاسم را دوباره بشناسیم چرا مردم قاسم سلیمانی را دوست داشتند؟ مطالب گفته شده از کتاب من قاسم سلیمانی هستم ارائه می‌شود. روابط عمومی مهد قرآن و عترت میاندوآب 🔶ایتا https://eitaa.com/mqm_ir 🔵سروش https://splus.ir/mqm_ir 💠روبیکا https://rubika.ir/mqm_ir_1379 🌐سایت http://www.mqm.ir/