〖🗓❥↷〗
۶ روز مانده به شروع #سی_و_ششمین_اردوی_جهادی گروه جهادی محمد رسول الله
__________________________________________
با سلام خدمت همه بچه ها. خب قبل از هرچیزی خدا رو شاکرم که توفیق ورود به گروه رو به خاطر دوستانم پیدا کردم. خاطره من اینه که تو اردو اولم تو نوروز ۹۸ یه کنسرت طنز اجرا کردم که تا آخر اردو، بچه ها به خاطر اون اجرا ابراز لطف و محبت میکردن و من وقتی اون شور و استقبالو دیدم؛ انگیزم برا شادکردن بچه ها بیشتر شد که تصمیم گرفتم تو اردو های بعدی هم اجراهام رو ادامه بدم. آخرین اردو بچه ها بهم لقب اقای صدا رو دادن که خیلی برام ارزشمند بود. جاداره همینجا از ترانه سرا و آهنگساز عزیز، داش محمدحسین که منو همراهی میکرد کمال تشکر و قدردانی رو داشته باشم. انشالله که دوباره بتونم بعد خدمت سربازی تک تک بچه هارو از نزدیک زیارت کنم. والسلام علیکم والرحمه الله وبرکاه. التماس دعا!
خاطره نقل شده از برادر "محمد مهدی"
#خاطره_نگار📒
https://zil.ink/mrjg_ir
•گُروهِ جَهادیِ مُحَمَّد رَسُولُ الله⊰|جهادگر
〖🗓❥↷〗
۵ روز مانده به شروع #سی_و_ششمین_اردوی_جهادی گروه جهادی محمد رسول الله
_______________________________________
بنده نیت کرده بودم که برم اردوی جهادی و بعد از اردو خدا توفیق بده و ازدواج کنم. قبل از اردو، چند مرتبه ای خواستگاری رفته بودم؛ اما بنا به دلایلی موفقیت حاصل نشده بود. تا اینکه در حین اردو خواب عجیبیو دیدم. کسی که قبلا ازشون خواستگاری کرده بودم و بنده رو قبول نکرده بود در خواب از من خواستگاری میکنه و میگه هر چقدر مهریه بگی قبول میکنم.
از خواب که بلند شدم گیج و منگ بودم و ذهنم پر از سوال بود.
یکی دوروزی گذشت، دیدم دوستم که اتفاقا واسطه من و اون خانم بوده باهام تماس گرفته، متوجه شدم یه خبرایی هست.
تا سلام کرد گفتم میدونم چی میخوای بگی. گفت چی میخوام بگم؟ گفتم میخوای بگی که شخصی که ازش خواستگاری کرده بودی که جواب رد داده الان قبول کرده. دوستم تعجب کرد گفت تو از کجا میدونی دیگه من چیزی بهش نگفتم. همون طور که در خواب دیده بودم همسرم با ۱۴ سکه موافقت کرد، ازدواج کردیم و الان هم یک فرزند به نام فاطمه بشرا داریم.
خاطره نقل شده از برادر " محسن "
#خاطره_نگار📒
https://zil.ink/mrjg_ir
•گُروهِ جَهادیِ مُحَمَّد رَسُولُ الله⊰|جهادگر
〖🗓❥↷〗
۴ روز مانده به شروع #سی_و_ششمین_اردوی_جهادی گروه جهادی محمد رسول الله
______________________________
سلام رفقا. به نظر من مهم ترین ویژگی ای که توی اردوهای جهادی بارزه اینه که بچه ها از قید و بند جایگاه شغلی و موقعیت اجتماعيشون درمیان؛ و بانهایت خلوص، خاکی بودن، خاکساری و به قولی تهِ دلی کار میکنن، من رفیقی دارم که خلبان هست. در زمان کارش هیشکیو تحویل نمیگرفت. بهار ۹۹ اومد اردوی جهادی. دیدم چنان لباساش خاکی میشد که با خودم فکر کردم این یکی دیگست اصلا! با داداشا نیسان رو بار میزد، مزدا رانندگی میکرد. توی تمام بخشای عمرانی صفر تا صد همکاری میکرد.
خاطره نقل شده از برادر "رضا"
#خاطره_نگار📒
https://zil.ink/mrjg_ir
•گُروهِ جَهادیِ مُحَمَّد رَسُولُ الله⊰|جهادگر
〖🗓❥↷〗
۳روز مانده به شروع #سی_و_ششمین_اردوی_جهادی گروه جهادی محمد رسول الله
________________________________
سال ۹۱، اولین تجربه حضور من در گروه جهادی بود. یادمه اونموقع هنوز پردیس جهادی دلگان نبود و گروه تازه وارد منطقه شده بود؛ منطقه ای پر ازمحرومیت. اونقَدَر مشکلات امنیتی فرهنگی زیاد بود که بعضی از مسولین محلی جرات نداشتند به محل مورد نظر ما بیان.
الحمدالله بعد از حضور گروه جهادی محمد رسول الله مشکلات و مسائل کم کم حل شد. یادش بخیر به یه روستای دورافتاده تر از محل اسکان خودمون رفتیم، غروب بود. تا رسیدیم همه از مسجد زدن بیرون و یک حالت و هجمه روانی روی ما ایجاد شد. ما هم تاحالا همچنین تجربه ای نداشتیم. ولی خداروشکر تعاملات خوبی صورت گرفت و تحلیل بدی که مردم محلی از ماها داشتند شکست. یه بارم خودم خونه های دو تا روستا رو تک به تک سر زدم، تاثیر بسیار خوبی روی مردم اون روستا داشت. یه خونه رفتم یه بنده خدایی دوتا زن داشت و حدودا چهارده تا فرزند.
خاطره نقل شده از برادر "محمدجواد"
#خاطره_نگار📒
https://zil.ink/mrjg_ir
•گُروهِ جَهادیِ مُحَمَّد رَسُولُ الله⊰|جهادگر
〖🗓❥↷〗
۲ روز مانده به شروع #سی_و_ششمین_اردوی_جهادی گروه جهادی محمد رسول الله
__________________________________________
سال ۹۲ اردوجهادی در جنوب سیستان و بلوچستان برگزار میشد. اعضای گروه معمولا دانشجو و از شمال کشور بودن. من و دوتا از داداشا هم از نهبندان بودیم. یه روز به ما غذا ماکارونی دادن. چشتون روز بد نبینه بعداز خوردن غذا اکثر بچه ها یا شاید همه بچه ها غیر از ما سه نفر نهبندانی مسموم شدن. هیچی دیگه از کارگر معدن زغال سنگ تبدیل شده بودیم به الهی تب کنم پرستارم تو باشی داداشا.
خاطره نقل شده از برادر "محمدرضا"
#خاطره_نگار📒
https://zil.ink/mrjg_ir
•گُروهِ جَهادیِ مُحَمَّد رَسُولُ الله⊰|جهادگر
〖🗓❥↷〗
۱ روز مانده به شروع #سی_و_ششمین_اردوی_جهادی گروه جهادی محمد رسول الله
__________________________________________
باسلام خداقووت خدمت جهادگران عزیز از بهترین خاطراتی بخاطر دارم شامل دوبخش میباشد.
۱_ بیدار باش صبح های اردو و ورزش بعد از نماز صبح
۲_ حلقه صلوات و سلامِ به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بعد از خستگی کار واقعا شیرین بود. ان شاء الله توفیق باشد، دوباره خدمت گذار باشیم؛ شاه علی مدد..
خاطره نقل شده از برادر "امیرحسین"
#خاطره_نگار📒
https://zil.ink/mrjg_ir
•گُروهِ جَهادیِ مُحَمَّد رَسُولُ الله⊰|جهادگر
〖🎉❥↷〗
الف مثل اسفند؛ الف مثل اردو؛ الف مثل الله
__________________________________________
بنام الله و بنام وطن؛
داستان عجیبیست؛ هم باید خوشحال باشیم که اردو شروع می شود و هم ناراحت که پس از پایان دهه ای کوتاه اما پر افت و خیز تمام شود. یعنی لذت اُنچه که قرار است در این زمان پرتلاطم بگذرد؛ طعام تشنگی، شبان قدر ، صلوات چون حلقه بر دست و ... آنچنان تاثیری میگذارد که تشنگی میشود مقام!
زخم دست میشود جلای روح!
گریه هجران میشود جوشن وصل!
آنان که از قافله جا ماندند، دعا میکنیم که توفیق حضور در کاروان های بعدی را داشته باشند.
آنان که خود قافله هستند، دعا میکنیم که گرفتار کبر و ریا نشوند، از همه مهم تر دعای استمرار هنگام تقریب الی الله.
به معنای واقعی کلمه؛ این گوی و این میدان!
#سی_ششمین_اردوی_جهادی
#عید_۱۴۰۴
https://zil.ink/mrjg_ir
•گُروهِ جَهادیِ مُحَمَّد رَسُولُ الله⊰|جهادگر
May 11