mahdirasuli-@yaa_hossein.mp3
8.48M
▪️هوای این خونه ، مثل زمستونه ▪️
مداحی #مهدی_رسولی به مناسبت ایام فاطمیه
#حضرت_زهرا
#حضرت_فاطمه
#فاطمیه
#فاطمه
التماس دعا
@msnote
هدایت شده از محمدصادق
ناچاریهایی برای تعظیم خاضعانهتر
[برای مُریدِ «غزل» و مربّیِ «رباعی»]
پیامبری که مکارم اخلاق در برابرش زانو زده و حلم و تحمّل پیش پایش خم شده، اگر به یک بچّه بگوید «او وزغ پسر وزغ است»، حتماً حجم متراکمی از کثافت و رذالت را به چشم خود دیده و عاقبت پر از عناد و عداوتش را به او خبر داده تا شاید برگردد. چون وزغ همان حیوانی است که از دم و بازدمِ بیمقدارش هم فروگذار نمیکرده و در آتش نمرود میدمیده تا ابراهیم بیشتر بسوزد.
شاید به همین دلیل بود که وقتی نوادهی ابراهیم در حجاز قیام کرد، «حَکَم بن ابیالعاص» آنقدر پیامبر را مسخره کرد و مثل همان وزغ، به آتشی که قریش برای محمّد افروخته بودند، دمید که نبیّخدا او را از مدینه بیرون کرد و وقتی پسرش «مروان بن حکم» را دید، فرمود: «او وزغ پسر وزغ است.» پدر و پسر به حدی در تاریکخانههای ظلمات فرو رفته بودند که حتی خلیفهی اول و دوم هم جرأت نکردند تا شفاعت عثمان دربارهی «مروان» بپذیرند و او را به مدینه راه دهند. اما خلیفهی سوم وقتی روی مرکب غصبیش پرید، دخترش را به مروان سپرد تا تبعیدیِ دوران پیامبر، داماد خلیفه شود و آنقدر در دارالخلافه بتازد که یکی از بهانههای مخالفان برای کشتن عثمان جور شود.
بعد از آن، گرچه مروان با پسر ابوطالب بیعت کرده بود، غائلهی جمل را به راه انداخت اما «شترِ» آن زن به خاک افتاد و «وزغ» هم اسیر شد. حسنین شفاعتش کردند و پدرشان قبول کرد اما گفت: «نیازی به بیعتش ندارم؛ دستش دست یهودی است و اگر با دست بیعت کند، با پشتش آن را میشکند ... او پرچم گمراهی را به دوش خواهد کشید» معاویه که به سلطنت رسید، مروان برای سبّ علی پیشتاز شد و در مقابل چشمان حسنبنعلی، تا جایی در شهر پیامبر لجن پراکند که پسر ابوسفیان، فدک را به او بخشید و «تبعیدشده از مدینه»، برای چند سال «امیر مدینه» شد. وقتی هم که نامهی یزید به والی مدینه رسید و از اهل شهر بیعت خواست، مروان از «ولید بن عتبه» خواست تا حسین را ـ همان که بعد از جمل شفاعتش کرده بود و هنوز حتی به سوی کوفه حرکت نکرده بود ـ بکشد...
اگر همهی اینها را گفتم و تمامی این خطوط را به نام نجس مروان آلوده کردم، از روی ناچاری بود. چون تا درکی از عمق ضلالت پیدا نکنیم، عظمت نور معلوم نمیشود. حالا شاید بهتر بتوانیم در مقابل آن شیرزن و روضههایش خم شویم. شیرزنی که در بقیع، مجلس به راه میانداخت و طوری برای «عباس»ش روضه میخواند که سیاهترین قلب را میسوزاند و «مروان» را هم به گریه میانداخت. همسر علی باید هم اهل اعجاز باشد و با توسل به نور شوهرش، قرآن را هر روز، تر و تازه کند. خدا گفته: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره أو اشدّ قسوه...» اما امّالبنین است دیگر؛ دل شقیِّ معروفی مثل مروان را هم میشکافد و آب چشم او را از درون قلبش بیرون میکشد و با روضههایش آیات قرآن را کامل میکند: «... و إنّ منها لما یشّقّق فیخرج منه الماء» ... مگر شوخی است؟ تاریخ باید شهادت بدهد که ائمّهی ضلالت چطور در برابر عظمت علیامخدّرات علوی به انفعال افتادهاند ...
ـــــــ
چند وقتی است که به «محسن رضوانی» بدهکار شدهام. بدهکار چند بوسه به دستهایش به خاطر شعری که در آن، *چهار* فداییِ #امالبنین را در قالب یک *رباعی* معرفی کرده:
*رباعی* گفتی و تقدیمِ *سلطان غزل* کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی
رباعی گفتی و مصراعی از آن را توای بانو
میان اهل عالم در وفا ضربالمثل کردی
فرستادی به قربانگاه اسماعیلهایت را
همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی
کشیدی با سرانگشتت به خاک مُرده، خطی چند
تمام شهر یثرب را به خاک طف بدل کردی
*رباعی تو بانو! گرچه تقطیع هجایی شد*
*به تیغ اشک خود، اعرابشان را بیمحل کردی*
میشود چند حرف از آن مصرعهای تکّهتکّهشدهتان را به ما هم یاد بدهید تا ما هم کمی وفا و ادب یاد بگیریم و با آستانبوسیِ پسران شما #عباس و #عبدالله و #جعفر و #عثمان، خرجِ پسر زهرا شویم؟
@msnote
*در گیر و دارِ گزینش گمانهها ...*
لقبهایی که ما به همدیگر میدهیم اگر از روی تمسخر و تحقیر نباشد، بخاطر تأثیری است که هر کداممان در تأمین نیازهای مادّی و دنیایی داریم. اما لقبهایی که خدا برای عزیزترینهایش انتخاب میکند، حکایت دیگری دارد. از عمق خلقت تا روبناییترین لایههای آن، تحت سیطرهی این القاب است و جریان هدایت و عبادت، از ابتدای آفرینش تا خلود در بهشت و جهنم، با این اسمها مدیریت میشود: اللهم انی اسئلک باسمک ...
گمانهی من این است که لقبِ «سیده نساء العالمین» هم به این قضایا مربوط است. خدا «سروری زنان جهان» را به فاطمه داده و «زن» هم به ظرافت و لطافت و احساس و عاطفه و محبت و مهربانیش شناخته میشود. انگار که هر کدام از این اوصاف در زنی پیدا شود، از زهرا نشأت گرفته و «امامتِ احساسات» و «ولایت عواطف» و «رهبری زنان» در طول تاریخ، به دردانهی پیامبر سپرده شده. این ولایت و سیادت و ریاست هم بیحکمت نیست؛ فاطمه از پیچیدهترین امتحانات عبور کرده تا ثابت شود که هیچکس جز او تاب به دوش کشیدنِ این مسئولیت را ندارد:
از زمانی که این دنیا هنوز خلق نشده بود: «یا ممتحنه امتحنک الذی خلقک قبل ان یخلقک فوجدک لما امتحنک صابره» تا دورهای که قریش، محمّد را در مکّه دوره کرده بودند و زهرا در کنار پیامبر، مقابل کل جامعه ایستاده بود و عواطفش را طوری برای پدر خرج کرده بود که سیدهالنساء، امابیها شد. حتی وقتی «لا تجعلوا دعاء الرسول کدعاء بعضکم بعضا» نازل شد و خدا دستور داد که پیامبر را مثل خودتان صدا نزنید، «یا أبتِ» های او به «یا رسولالله» تبدیل شد تا خصوصیترین محبّتهایش هم از امر و نهی الهی رنگ بگیرد اما پدرش گفت: «این آیه برای تو و نسل تو نیست؛ برای جفاکاران قریش است. تو همان یا أبت بگو که قلبم را زندهتر میکند و خدا را راضیتر.»
از دورانی که حداقل بیست و چند بار، همسرش را راهی جنگ با کفار کرد و ستون خیمهی دل سپهسالار اسلام شد که علی در هیچ جنگی به دشمن پشت نکند تا وقتی که در هنگام بارداری خبردار شد که کودکش به دست امّت پیامبر کشته میشود؛ گرچه آگاهی از شهادت حسین آن هم قبل از ولادتش به حدّی سوزناک بود که خدا آیهی پانزدهم سورهی احقاف را نازل کرد و با «حملته امّه کرها و وضعته کرها» حال زهرا را توصیف کرد و قرآن را هم از روضهی او بینصیب نگذاشت اما باز هم فاطمه گفت: «رضیتُ عن الله عزّوجلّ». در آخر کار هم، گوش به فرمانِ اولمظلوم، قاتلانش را به خانهاش راه داد [یک چیزی مینویسم و یک چیزی میخوانید] و به شوهرش گفت: «البیت بیتک و الحُرّه زوجتک فافعل ما تشاء»...
فاطمهای که از شدّت لطافت و ظرافت روح، در «مَهبط الوحی» با فرشتگان خو گرفته بود و در «مُختلَف الملائکه» زندگی میکرد و بخاطر مصاحبت با مَلک وحی «محدّثه» نام گرفته بود، در همهی این صحنهها و مصیبتها نه تنها منفعل نشد و کم نیاورد که محبّت و عاطفه و احساسش را به ظریفترین شکل و پیچیدهترین وجه، در راه مبارزه با کفر و نفاق خرج کرد تا به زنان دنیا نشان دهد که این سرمایهی اصلی زن، باید برای چه چیزی و در کجا و چگونه فدا شود. این حجم از مهر و محبّت زنانه آنقدر دقیق و همهجانبه در راه خدا به کار گرفته شده که روایتِ «إن الله یغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها» کتب حدیثی را پُر کرده است و به «نساء العالمین» یاد میدهد که برای متعادلشدن حساسیتها و احساساتشان باید به کدام «سیّده» پناه ببرند...
صبر کنید! هنوز گمانههایم تمام نشده! ولی نمیدانم چطور باید از بین آنها گزینش کرد و دقیقترینهایش را انتخاب کرد. همچین مواقعی این شعر خوشآهنگ را زمزمه میکنم که کار را به خود خدا و کلماتش میسپارد: اگر مقاماتی را که دربارهی فاطمه گفته شده، تصدیق نمیکنی از این آیات قرآن سوال کن
فان لم تصدّق ما اقول و لا تدرى
فسل «آيه القربى» و سل «آيه الاجرِ»
و سل «آيه الوُدّ» و سل «ليله القدرِ»
و سل «آيه الكوثر» و سل «سوره الدهرِ»
پینوشت:👇👇👇
@msnote
پی نوشت:
اگر سوال این باشد که «بلوغ ایمانی زن در چه هنگامی رخ میدهد»، حدس من این است: وقتی عواطف خرج إعلای کلمهی حق و تسکین دلِ مردانی شود که زندگی را بر مبنای جهاد در راه خدا بنا کردهاند و آتشفشان الحاد و التقاط بر آنها باریدن گرفته است؛ یعنی اگر معصومین در وصف امیرالمومنین گفتهاند که «ارتشهای شرک را شکست داد و لشگریان کفر را نابود کرد»، سرّش را باید در این کلام علی پیدا کرد که: «هرگاه به سیمای فاطمه نگاه میکردم، غم و اندوهم از بین میرفت.» تقدیم به مردی که جریان رهبری صدیقه طاهره در درگیری با کفر امروز را هم وجدان کرده بود و می گفت:
«من قدرت و محبت مادری حضرت زهرا (س) را در هور، غرب کانال ماهی، وسط میدان مین دیدم... وقتی هم که عراقیها در کنار اروند ایستاده بودند و رزمندگان را با تیر میزدند، آن زمان هم سلاح کارگر ما حضرت زهرا (س) بود. »
تقدیم به شهید و یک و بیست دقیقهی همهی شبهای جمعه؛ به سردار ِ نائب عام حضرت ولیعصر و سپهسالار ولایتفقیه؛ حاج قاسم سلیمانی
@msnote
⭕️ بسم الله الرحمن الرحیم
حلول ماه پر خیر و برکت #رجب المرجب و میلاد امام محمدباقر علیه السلام مبارک
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
#امام_باقر
#میلاد_امام_محمد_باقر
#ماه_رجب
@msnote
محمدصادق
EitaaBot.ir/poll/1a2e?eitaafly
سلام. لطفا در نظر سنجی بالا شرکت کنید و همچنین، اگه ممکنه اون رو به گروه ها و کانال هاتون فوروارد کنید. ممنون.