•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
🔅زن، زیبایی، هنر و باقی قضایا🔅
♦️یکبار که داشتم متنهایم را به یک نویسندهی حرفهای نشان میدادم و تعریف میکردم که تعداد زیادی از این نوشتهها محصول بیخوابیهای شبانه است، چشمش برق زد و گفت: «چه خوب! پس زیستِ هنری هم داری!» آن موقع تعریف خاصی از #هنر در ذهنم نبود و فقط خندیدم. اما حالا حدس میزنم «هنر» اعجوبهای است که با کمکگرفتن از «ظرافت» و «زیبایی»، موفق میشود «عاطفه» انسان را تسخیر کند و قسمتی از روح را به تصرف خودش در بیاورد.
🔹احتمالا تعریف #زن هم چیزی در همین حدود است؛ یعنی همانقدر که مرد باید مظهر «عقلانیت» و جلال باشد، زن هم مظهر «عاطفه» و جمال است و به گمانم آن زمانی که بشریت به تعادل برسد، معلوم خواهد شد که ازدواج نه فقط کشش بین دو جنس مخالف، که آرامگرفتنِ عقلانیت در دامن عاطفه و پناهبردنِ عاطفه به آغوش عقلانیت است.
♦️حالا در نظر بگیرید مخدرهای را که « #سیده_نساء_العالمین من الاولین و الآخرین» است و مدیریت عاطفههای زنانه در طول تاریخ را به عهده گرفته و مرکز و معدنِ همهی زیباییها شده. چنین زنی اگر به توصیفِ برترین عقلانیت مشغول شود و در وصف #رسولالله و #امیرالمومنین به سخن در بیاید، همانجاست که زیباترین ظرافتها و عطوفتها جلوی چشمان حیران بشر قرار گرفته و حقیقتِ «هنر» از پشت پرده بیرون آمده است. یعنی اگر روزی برسد که امتهای غرقشده در منجلاب هنر مادی از این اداهای عفونتزده نجات پیدا کنند و نخبگانشان به فکر فلسفهی هنر الهی بیفتند، کار را باید از این فرازهای #خطبه_فدکیه آغاز کرد:
🔸 «پس اگر او را بشناسید، خواهید دید که او پدر من بوده و نه پدرِ زنان شما و برادرِ پسرعموی من بوده و نه برادرِ مردان شما! چه نسب با افتخاری! او رسالت خود را به مردم ابلاغ کرد و آنان را از عذاب خداوندى بر حذر داشت. از راه و روش مشركان روى برتافت و گردنهايشان را به ضرب تازيانهی توحيد كوفت و حلقومشان را به سختى فشرد... بتها را در هم شكست و سرهای کفار را در هم میکوبید تا جمع آنها از هم گسيخت و ظلمت شب تار زدوده شد و صبح ايمان دميد و نقاب از چهره حقيقت به يك سو فكند و عربده هاى شياطين به خاموشى گراييد... رزمآوران ماجراجو، گرگهای درّنده خو و سرکشانِ یهود و نصاری از هر سو به او تاختند و با او به مخالفت برخاستند. «چون هر زمان آتش اخگر به هيزم و هيمه فتنه افكندند، خداوند آن را خاموش ساخت»(مائده/64) و هر گاه شاخ شيطان نمايان مىگشت و يا اژدهایی از مشرکین دهان مىگشود، او برادرش على را در كام آن مى افكند. على نیز تا آن زمان كه مغز و سر آنان را به زمین نمى كوبيد و آنها را زیرپای خود لِه نمیکرد، از جبهه باز نمیگشت.»
🔸اصلا عجیب نیست! در دنیایی که شرورترین جنایتکاران حرفهای میتوانند به جان بهترین مخلوقات خدا بیفتند و بر گرُدهی بشر سوار شوند و به قدرت برسند، هنرمندانهترین رفتارها و هنریترین صحنهها، همان وقتی اتفاق میافتد که پرچمداران توحید بعد از مدتها صبر و حلم و پس از إتمام حجتهای واضح و روشن، برای دفاع از انسانیت و بازکردن راه تکامل، دست به شمشیر ببرند.
🔸ـ راست گفتند که در دوران غیبت، نور شما بیش و پیش از همه، به قلب پیرغلامهایتان میتابد:
🔹«تنها هنرى مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- اسلام ائمه هدى- علیهم السلام- اسلام فقراى دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگانِ تاریخِ تلخ و شرمآورِ محرومیتها باشد. هنرى زیبا و پاک است که کوبندهی سرمایهدارى مدرن و کمونیسم خونآشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگى، اسلام مرفهین بى درد، و در یک کلمه «اسلام امریکایى» باشد. تنها به هنرى باید پرداخت که راه ستیز با جهانخواران شرق و غرب، و در رأس آنان امریکا و شوروى را بیاموزد. هنر در جایگاه واقعى خود تصویر زالوصفتانى است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامى، فرهنگ عدالت و صفا، لذت مى برند. هنر در مدرسه عشق، نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، نظامى است. هنر در عرفان اسلامى، ترسیمِ روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامى گرسنگانِ مغضوبِ قدرت و پول است. خون پاک صدها هنرمند فرزانه در جبهه هاى عشق و شهادت و شرف و عزتْ، سرمایه زوال ناپذیر آن گونه هنرى است که باید، به تناسب عظمت و زیبایى انقلاب اسلامى، همیشه مشام جان زیباپسندِ طالبانِ جمال حق را معطر کند.»
#روحالله_الموسوی_الخمینی 30/6/1367
🔸پینوشت: تقدیم به حضرت #روحالله که این کلمات کممایه نمیتوانند گویای عشق من به او باشند؛ تقدیم به کسی که: «یکی از معجزات دهر بود، خود او از آیات بزرگ الهی بود، *آیتالله العظما* ی واقعی، او بود.»
#سید_علی_خامنهای 16/12/1395
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#حضرت_فاطمه
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
*«تاریکی» و «تارِ مویِ یکی»*
یا
*کرنشی در برابر عمیقترین عاشقانهی تاریخ*
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴 «شب» و «زن» به هم پیوستهاند و هر تلاشی برای گسستشان، یک شکست سنگین را نصیب آدم میکند. چون چیزی که این دو را به هم پیوند زده، همان گمشدهی بشریت است: «آرامش». انگار که «تاریکی» باید با «تارِ مویِ یکی» تکمیل شود و آدم با این دو تا «رام» میشود و «آرام» می شود. شاید برای همین است که شب نقطهی وصل عشّاق است تا در کنار آرامِ جانشان در آرامش شب، بیارامند. شاید برای همین است که از یک طرف با *جعل لکم الیل لتسکنوا فیه* آرامش را به شب موکول کرده و از طرف دیگر، با *خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها* از زوج و زن، یک خط مستقیم به سمت سکونت و طمأنینه کشیده.
اما این، داستانِ همه نیست. ذهن ما آدمهای معمولی از زن و شب و آرامش، به چیزهایی منتقل میشود که در سطح خودمان است؛ اما کسانی که «محور خلقت» و «هدف آفرینش» هستند، ماجرای دیگری دارند. «شب» برای آنها به طوفانیترین حالتش یعنی به «لیلهالقدر» تعریف میشود و لیلهالقدر هم که گفتهاند همان «فاطمه» است. آرامش آنها هم با «هو الذی انزل *السکینه* فی قلوب المومنین» شکل میگیرد و در «و ما جعله الله الا بشری لکم و *لتطمئن* قلوبکم» به اوج میرسد. تمام آرامش علی، به نور و نعمت و نصرتی است که خدا به او هدیه میدهد و همگی اینها در شب قدر نازل میشود و آن شب هم، همان فاطمه است. انگار تمام لذت و بهجت و سکونت و طمأنینهای که قرار است به علی برسد، در وجود فاطمه قرار داده شده. احتمالاً حسین هم همین حالات را میدیده که وقتی سورهی قدر را با صدای علی شنید، گفت: «این سوره از زبان شما حلاوت دیگری دارد.»
خب؛ حرفی نمیماند الا اینکه به سراغ فورانِ غم و موجهای سنگین ماتم برویم که عقل و ادراک بشری را در خودش غرق کرده و تعظیم کنیم در برابر ساحت مقدّس کلماتی که علی پس از دفن فاطمه و صافکردن خاکِ قبرش، با پیامبر در میان گذاشت: «امّا حزنی فسرمدٌ و اما *لَیلی* فمسهّدٌ» آنجا بود که علی دوباره پای «شب» را وسط کشید که دیگر «آرامش» ندارد چون آرامِ جان ندارد: «شب من بعد از دخترت، بیخوابی است.»
ـ علی دیگر خواب ندارد، آرامش ندارد، شب ندارد؛ از بس زهرا ندارد ...
#فاطمه_لیله_ی_قدر_است_علی_می_داند
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه
#حضرت_زهرا
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
▪️ ناموس خدا▪️
🏴 تا همین چند وقت پیش فکر میکردم این که میگویند «حضرت زهرا ناموس خداست» یک حرف ذوقی و قشنگ است که مداحها برای ابراز ارادتشان، این طرف و آن طرف تکرار میکنند. تا اینکه روایات ذیل آیهی «الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب» را دیدم. فرموده بود طوبی اسم درختی است در بهشت که ریشهاش در خانهی بهشتی علی است و شاخههایش تا خانههای بهشتی همهی مومنین امتداد دارد. وقتی خطبهی عقد بین امیرالمومنین و حضرت زهرا خوانده شد، این درخت درّها و یاقوتها و زمرّدهایش را بر سر چهل هزار فرشتهای ریخت که شاهد عقد بودند؛ پیامبر خطبهخوان بود و خداوند، ولیّ.
ولیّ در عقد همان کسی است که اجازهی عقد دختر به دست اوست و قبول میکند که ناموسش به همسری ِ داماد در بیاید.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🏴 چیزی که ما مردها را از خود بیخود میکند، هتک ناموس است. دنیا را جلوی چشممان تار میکند اما تیره نمیکند که سرخ میکند؛ چون خون، جلوی چشممان را میگیرد. چهارستون بدنمان را میلرزاند و تنمان داغ میشود. انگار که هیچ چیز دنیا سر جایش نباشد و تو بخواهی همین وضعیت به هم ریخته را هم زیر و رو کنی. حالا هر چقدر روحیهی زن ظریفتر باشد و طرف مقابل لاتتر و رذلتر؛ اوضاع وحشتناکتر میشود.
🏴شاید برای شما بیربط باشد اما برای من، از همین جاست که توحید به عینیترین شکلش ثابت میشود و به خودم میگویم پس خدا چیزی هست غیر از همهی ما:
ناموسش ـ که همهی زنان عالم لطافت روحشان را از او میگیرند ـ در مقابل تندخوترین ِ اشقیاء قرار گرفته و ....
.... و بعد از این همه، زمین هنوز سر جایش هست و آسمان فرو نیفتاده و این دنیای بیغیرت هنوز نفس میکشد و کسی آن را به هم نریخته است.
🏴حتماً بخاطر همین بوده که وقتی آن یهودی، علی را دستبسته دید، شهادتین را گفت و اعتراف کرد که: این دستهای بسته، همان دستی است که در خیبر را کَند و راه را برای همینها که الان دورهاش کردهاند، باز کرد. طوفان قدرت این دستها همه چیز را مثل کاه به هوا میفرستاد و الان که با طناب آشنا شده و از طوفان خبری نیست، حتماً به کسی وصل است که صبر او حدّی ندارد. همان کسی که میگوید: فمهّل الکافرین أمهلهم رویدا ...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴اما یک حقیقتی این وسط هست که از جنس بیغیرتی ماست و ناموسخواهیمان را بدجور لکّهدار میکند. ما تازه اگر خیلی خوب باشیم و با دنیا عشق و حال نکنیم، باز هم به این دینداری ِکذائیمان دلخوشیم و اصلاً برایمان مساله نیست که چه سهمی داریم در اینکه: هزار و چهارصد و بیست و پنج سال از آن روزها گذشته و خداوند هنوز انتقام ناموسش را نگرفته ...
خلاصه کنم
فرازی هست در دعای ندبه که باید با خجالت و سرافکندگی ِ یک آدم بیغیرت خوانده شود؛ همان جایی که میگوییم: این ابن فاطمه الکبری
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه
#حضرت_زهرا
#ناموس_خدا
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
▪️سادهسازیِ یک روضهی پیچیده▪️
🏴خدا هم اگر نگفته بود، خودمان با این همه زیباییهای طبیعی و تکوینی، عشقبازی میکردیم و بخش بزرگی از عمر و پول و حیثیتمان را خرجشان میکردیم. چه برسد به اینکه خودش، کلّی از «جمال» و «زینت» و «حُسن» در کتابش برایمان گفته. از «لکم فیها *جمال* » که در توصیف همراه شدنمان با طبیعت است؛ تا «إنّا جعلنا ما علَی الارض *زینه* لها» و « *زینّا* السماء الدنیا بمصابیح» که زیباییِ آسمان و زمین را حکایت میکند. در آخر، از جریان «حُسن» در بین تمامی آفریدههایش خبر داده و کار را تمام کرده: «الذی *أحسن* کلّ شیء خلَقه»: خدایی که هر چیزی را آفریده، زیبا آفریده.
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴اما به نظرم، در توضیح این آیات باید خیلی احتیاط کرد. چرا؟ به خاطر حرف کسی که تمام علم قرآن، از قلب پیامبر به قلب او منتقل شده و نور ولایتش در وجود همهی مخلوقات جاری شده. به خاطر حال کسی که در اوج احساس هم، در قُلّهی عقلانیت ایستاده. یعنی به خاطر روضهای که علی بعد از دفن زهرایش برای پیامبر خواند:
*ما أقبح الخضراء و الغبراء یا رسولالله*
«بعد از فاطمه، چقدر آسمان و زمین زشت شده است؛ای پیامبر خدا!»
مگر حقیقت قرآن در گفتار و رفتار علی مجسم نشده؟ پس همهی آن آیات زیبایی را باید بر اساس این حدیث شیدایی تفسیر کرد.
🏴البته عقل غیرمعصوم در برابر این حقائق، کاری از دستش بر نمیآید مگر برداشتی سادهانگارانه از مسائل پیچیده. نمیدانم؛ شاید در این وانفسای نادانی، تعریفِ نبیّاکرم از پارهی تنش راهگشا باشد: «لو کان *الحُسن* شخصاً لکان فاطمه* «اگر امکان داشت که همهی زیبایی و حقیقت آن، به شکل یک انسان در بیاید، میشد فاطمه.»
اگر زیبایی و ظرافت و لطافتی در دنیا دیده میشد، بند به وجود زهرا بود و حُسن و جمال و زینت تنها وقتی در مخلوقات جاری میشد که ارادهی دختر پیامبر به میان میآمد. پس عجیب نیست که علی سر از مزار فاطمه بردارد و تمام دنیا را زشت ببیند. ببیند که با شکستن پهلوی زهرا، یک پایهی خلقت شکسته شده و دنیا بدون منشأ زیبایی، دارد تلو تلو میخورد و لَق میزند. وقتی حقیقتِ حُسن زیر خاک برود، نباید شکّ کرد که عالَم، مقهور قُبح شده است. انگار علی بعد از مصیبت زهرا، جهان را شهود کرد و حاصل مکاشفهاش اینقدر سنگین بود که فقط میتوانست با پیامبر در میان بگذارد: «ما اقبح الخضراء و الغبراء یا رسولالله ...»
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴اصلاً من یک پیشنهاد میدهم؛ میگویم حتی اگر قرار است قرآن فقط با قرآن تفسیر شود، بعد از شهادت صدّیقهی کبری باید تمام آیات جمال و حسن و زینت را زیرمجموعهی این آیه قرار داد:
*ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت ایدی الناس*
فساد در خشکی و دریا آشکار شده بخاطر آنچه که «دستهای مردم» فراهم آورده.
میدانید که؟ «دستهای مردم»؛ دستهای بعضی از مردم مدینه، سنگین بوده و بدجور با گونههای حُسن و جمال تا کردهاند. بعد از آن، زمین و آسمان زشت شده و خشکی و دریا به آتش کشیده شده و فساد، سر و رویمان را گرفته است ...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴 «امّالائمّه» به فکر ما بود و حُسن و جمال را برای فرزندانش به ارث گذاشت. یعنی بعد از زشت شدن دنیا، امیدِ «زیبایی» به «پسران فاطمه» بود؛ اما امروز تکتکشان را از دست دادهایم و در وضعیتی هستیم که هر جمعه باید بگوییم: «این السبیل بعد السبیل؛ این الخیره بعد الخیره؛ این بقیهالله ...». شما را نداریم و دلهایمان را به جاهای دیگری بُردهاند و به اسم فهم عقلاء، تجارب بشری و دستاوردهای مدرن، میل و پسندِ امّت پیامبر را عوض کردهاند و ذائقه و زیباییشناسی ما را تغییر دادهاند.
حالا بدون شما، برای رسیدن به زندگی زیبا و زیباییهای زندگی سگدو میزنیم... همینقدر نفهم ... همینقدر بدسلیقه ... همینقدر بیامام ...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🏴پینوشت: من نمیدانم #کاظم_بهمنی ، از این شعر دقیقا چه مقصودی داشته اما من آن را بنا بر تخیّلی که از مکاشفهی امیرالمومنین برایتان نوشتم، زمزمه میکنم:
همین که روح زخمیت سبک شد از لباسها
زدند روی دستشان مکاشفهشناسها
تو درد و روضه نیستی تو راز آفرینشی
تو را زدند کافران پرت شود حواسها
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه
#حضرت_زهرا
@msnote
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرارسیدن ایام سوگواری و شهادت حضرتفاطمهزهرا(س) بر شما مخاطبین گرامی تسلیت باد.
▪️چند وقتیست سرم روی تنم می افتد ▪️
مداحی سوزناک حاج محمود کریمی به مناسبت ایام فاطمیه
#حضرت_زهرا
#حضرت_فاطمه
#فاطمیه
#فاطمه
التماس دعا
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
🏴 مردی که به قول زیارت جامعه کبیره، «التامّین فی محبه الله» و «المخلصین فی توحید الله» است و تمام وجودش را توحید و حبّ خدا پر کرده، عشق را طور دیگری معنا میکند. طور دیگر؟! همان طوری که به پیامبر گفت وقتی فردای ازدواج از علی پرسیده بود: «همسرت را چگونه یافتی؟» و علی در پاسخ، چه موحّدانه محبوبهاش را معرفی کرد: «بهترین یار بر طاعت خدا».
البته که عظمت این پاسخ را کسی جز نبیاکرم درک نمیکرد؛ پیامبری که میگفت: «قرّه عینی فی الصلاه» و بعد به فاطمهاش هم میگفت: «یا قرّه عینی» و انگار به همان اندازهای که ارتباط با خدا نورچشمش بود، زندگی با فاطمه و ارتباط با جمال الهی و دیدن زیبایی خدا از آینهی فاطمه، چشمش را روشن میکرد.
خلاصه من حدس میزنم که محمّد و علی خیلی خوب میدانستند وابستگی خداپرستیِشان به فاطمه تا به کجاها اوج گرفته.
...............
شاید به خاطر همین بود که پیامبر سه روز مانده به شهادتش، علی را به کناری کشید و گفت: «تو را به دو گُلم یعنی حسن و حسین سفارش میکنم [چون به جز آنها کس دیگری برایت نخواهد ماند] پس به زودی، دو رکن وجودت از هم پاشیده خواهد شد.» و بعد تسکینش داد که: «خدا جایگزین من برای توست.»
خیلی زود، اولین رکن علی رفت و علی،
بیپیامبر شد. کمی بعد هم رکن دوم شکسته شد، و علی بیفاطمه. همه وجود علی را تکهتکه و پارهپاره کردند و حالا کسی نمانده بود جز خود خدا که باید جای خالی فاطمه را برای علی پُر میکرد.
اصلا روایت شیخ صدوق که «علی، در یک شبانهروز هزار رکعت نماز میخواند» باید همینجا معنا شود آن هم در کنار روایت شیخ کلینی: «هر گاه چیزی علی را به سختی و نگرانی میانداخت، به نماز پناه میبرد.» انگار هر یک شبانهروز زندگی با فاطمهای که «بهترین یار بر طاعت خدا» بود، به اندازه هزار رکعت نماز، علی را به خدا بیشتر نزدیک میکرد و حالا که همه وجودش را متلاشی کرده بودند و فاطمه را، رکن توحیدش را، تکیهگاه عبودیتش را از او جدا کرده بودند و به سختترین سختی افتاده بود، باید پناه میبرد به هزااااار رکعت نماز در یک روز....
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
اصلا میشود عقلانیت عاجز بشر را توجیه کرد تا از این به بعد اگر خواست «فاطمه» را تعریف کند، این طور دست و پا بزند: «جای خالیش، روزانه هزار رکعت نمازِ مردی را میطلبید که یک ضربت شمشیرش، از عبادت جن و انس برتر بود.»
#و_ما_ادراک_ما_لیله_القدر
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه
#حضرت_زهرا
@msnote
15.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️مادر غمخوار ▪️
مداحی #مهدی_رسولی به مناسبت ایام فاطمیه
#حضرت_زهرا
#حضرت_فاطمه
#فاطمیه
#فاطمه
التماس دعا
@msnote
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️مادر خوبم، دردت به جونم ▪️
مداحی #میثم_مطیعی به مناسبت ایام فاطمیه
#حضرت_زهرا
#حضرت_فاطمه
#فاطمیه
#فاطمه
التماس دعا
@msnote
mahdirasuli-@yaa_hossein.mp3
8.48M
▪️هوای این خونه ، مثل زمستونه ▪️
مداحی #مهدی_رسولی به مناسبت ایام فاطمیه
#حضرت_زهرا
#حضرت_فاطمه
#فاطمیه
#فاطمه
التماس دعا
@msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
مردی که به قول زیارت جامعه کبیره، «التامّین فی محبه الله» و «المخلصین فی توحید الله» است و تمام وجودش را توحید و حبّ خدا پر کرده، عشق را طور دیگری معنا میکند.
طور دیگر؟! همان طوری که به پیامبر گفت وقتی فردای ازدواج از علی پرسیده بود: «همسرت را چگونه یافتی؟» و علی در پاسخ، چه موحّدانه محبوبهاش را معرفی کرد: «بهترین یار بر طاعت خدا».
البته که عظمت این پاسخ را کسی جز نبیاکرم درک نمیکرد؛ پیامبری که میگفت: «قرّه عینی فی الصلاه» و بعد به فاطمهاش هم میگفت: «یا قرّه عینی» و انگار به همان اندازهای که ارتباط با خدا نورچشمش بود، زندگی با فاطمه و ارتباط با جمال الهی و دیدن زیبایی خدا از آینهی فاطمه، چشمش را روشن میکرد.
خلاصه من حدس میزنم که محمّد و علی خیلی خوب میدانستند وابستگی خداپرستیِشان به فاطمه تا به کجاها اوج گرفته. مثلا تا جایی که فاطمه هر روز با نمازش برای علی میدرخشید و خانهی امیرالمومنین را پر از خداپرستی به رنگ فاطمه میکرد: «تزهر لامیرالمومنین فی النهار ثلاث مرات بالنور» و مردم مدینه که با این رنگها جور نبودند، با تعجب نزد پیامبر میرفتند و از رنگها و نورها سوال میکردند و پیامبر هم خانه علی و محراب فاطمه را به آنها نشان میداد.
شاید به خاطر همین بود که پیامبر سه روز مانده به شهادتش، علی را به کناری کشید و گفت: «تو را به دو گُلم یعنی حسن و حسین سفارش میکنم [چون به جز آنها کس دیگری برایت نخواهد ماند] پس به زودی، دو رکن وجودت از هم پاشیده خواهد شد.» و بعد تسکینش داد که: «خدا جایگزین من برای توست.»
خیلی زود، اولین رکن علی رفت و علی، بیپیامبر شد. کمی بعد هم رکن دوم شکسته شد، و علی بیفاطمه. همه وجود علی را تکهتکه و پارهپاره کردند و حالا کسی نمانده بود جز خود خدا که باید جای خالی فاطمه را برای علی پُر میکرد.
اصلا روایت شیخ صدوق که «علی، در یک شبانهروز هزار رکعت نماز میخواند» باید همینجا معنا شود آن هم در کنار روایت شیخ کلینی: «هر گاه چیزی علی را به سختی و نگرانی میانداخت، به نماز پناه میبرد.» انگار هر یک شبانهروز زندگی با فاطمهای که «بهترین یار بر طاعت خدا» بود، به اندازه هزار رکعت نماز، علی را به خدا بیشتر نزدیک میکرد و حالا که همه وجودش را متلاشی کرده بودند و فاطمه را، رکن توحیدش را، تکیهگاه عبودیتش را از او جدا کرده بودند و به سختترین سختی افتاده بود، باید پناه میبرد به هزااااار رکعت نماز در یک روز....
اصلا میشود عقلانیت عاجز بشر را توجیه کرد تا از این به بعد اگر خواست «فاطمه» را تعریف کند، این طور دست و پا بزند: «جای خالیش، روزانه هزار رکعت نمازِ مردی را میطلبید که یک ضربت شمشیرش، از عبادت جن و انس برتر بود.»
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه سلام الله علیها
سروش splus.ir/msnote
ایتا Eitaa.com/msnote
بله https://ble.im/msnote
تلگرام https://t.me/msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
🔹قهرمانها قاهرند. قلبهای ما آدمهای عادی را مقهور خودشان میکنند. با قدرتشان بر ما چیره میشوند. دلها را میبَرند و حتی آنها را میبُرّند. خودشان را لای همان بریدگیها جا میکنند و بعد زخم را بههم میآورند و بیرون نمیآیند. اینطوری میروند توی قلب جامعه و خواستنی میشوند.
🔹اما #علی مثل همیشه، قواعد بشری را به هم میریزد: با اینکه یکتنه، تنها مصداق «کفی الله المومنین القتال»ی میشود که خدا درباره جنگ احزاب گفته و اولین قلبی بوده که جرأت کرده تا از قویترین قبیلهها خون به گردن بگیرد تا درباره او «لم یقاتل المشرکین قبلَه احد» بگویند و طوری به سپاه دشمن میزده که فرشتهها حالیبهحالی میشدند و «السلام علی من عجبت من حملاته فی الوغی ملائکه السماوات» را جزئی از زیارتنامهاش گذاشتهاند و توصیف جزئیاتش را به فاطمه سپردهاند: «هر گاه که اژدهای شرک دهان باز میکرد، پیامبر پسرعمویش را در آتش آن میانداخت و او باز نمیگشت مگر اینکه بالهای اژدها را زیرپایش لگدکوب و شعلههایش را با شمشیرش خاموش کرده باشد» و....؛ با همه اینها «نخواستهشدهترین قهرمان» بود. بعضیها در طول ده سالی که علی برای دفاع از نهضت نبوی، روز و شب نداشت، برای شکستن جاذبهی قهرمان شب و روز نداشتند و با دوری از میدان جنگ و حفظ احترام قدرتمندان حجاز، برای خودشان جاذبه میساختند...
🔹من گمان میکنم کلمات اعجازآمیز خطبه فدکیه و ضرباهنگ پرهیبتِ آن فراز آخرش که از مهابت غم خبر میدهد، روضهی سنگینِ «نخواستهشدهترین قهرمان» است؛ روضه پرسوزی که منیعترین معانی را در عجیبترین عبارتها ریخته و شاید آنچه علی به چاه میگفته را بر زبان آورده تا این همزبانی زهرا، کمی به علی التیام دهد:
«افترستَ الذئاب و افترشتَ التراب... شیرمردانه گرگها را میدریدی و اکنون خاک را فرش خودت کردهای... نقضتَ قادمه الاجدل فخانک ریش الاعزل... شهپر شاهینهای شکاری را شکستی؛ پس پَر مرغانِ فراری از جنگ به تو خیانت کرد...»
عظمت اندوه را ببینید که چه ترکیبهای بیسابقهای ساخته؛ اندوهِ نخواستنیترین قهرمان... قهرمانی که یک شهر بر سر نخواستنش ایستاد و دعوا به راه انداخت... دعوای بین یک زن و چهل مرد در مقابل چشم قهرمان...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
تقدیم به خواستنیترین قهرمان ملت ایران که نشان داد علی چطور بر تاریخ حاکم شده و جاذبهاش قرنها را در مینوردد و خواستنیبودنش، فداییهایی را تربیت میکند که دل میلیونها نفر را با خود میبَرند و میبُرند و خونگریه میسازند؛ تقدیم به سردار نائب عام حضرت ولیعصر و سپهسالار ولایت فقیه؛ به شهید یک و بیست دقیقه همه شبهای جمعه حاج قاسم سلیمانی و به همشهریان مظلومش که در فشار جمعیت، باز هم او را خواستند و پای او ایستادند و برایش جان دادند...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#حضرت_علی علیه السلام
#حضرت_فاطمه سلام الله علیها
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#فاطمیه
#خطبه_فدکیه
#قاسم_سليماني
#شهید_سلیمانی
#سلیمانی
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
#قهرمان_من
#hero
سروش splus.ir/msnote
ایتا Eitaa.com/msnote
بله https://ble.im/msnote
تلگرام https://t.me/msnote
هدایت شده از محمدصادق
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
مردی که به قول زیارت جامعه کبیره، «التامّین فی محبه الله» و «المخلصین فی توحید الله» است و تمام وجودش را توحید و حبّ خدا پر کرده، عشق را طور دیگری معنا میکند.
طور دیگر؟! همان طوری که به پیامبر گفت وقتی فردای ازدواج از علی پرسیده بود: «همسرت را چگونه یافتی؟» و علی در پاسخ، چه موحّدانه محبوبهاش را معرفی کرد: «بهترین یار بر طاعت خدا».
البته که عظمت این پاسخ را کسی جز نبیاکرم درک نمیکرد؛ پیامبری که میگفت: «قرّه عینی فی الصلاه» و بعد به فاطمهاش هم میگفت: «یا قرّه عینی» و انگار به همان اندازهای که ارتباط با خدا نورچشمش بود، زندگی با فاطمه و ارتباط با جمال الهی و دیدن زیبایی خدا از آینهی فاطمه، چشمش را روشن میکرد.
خلاصه من حدس میزنم که محمّد و علی خیلی خوب میدانستند وابستگی خداپرستیِشان به فاطمه تا به کجاها اوج گرفته. مثلا تا جایی که فاطمه هر روز با نمازش برای علی میدرخشید و خانهی امیرالمومنین را پر از خداپرستی به رنگ فاطمه میکرد: «تزهر لامیرالمومنین فی النهار ثلاث مرات بالنور» و مردم مدینه که با این رنگها جور نبودند، با تعجب نزد پیامبر میرفتند و از رنگها و نورها سوال میکردند و پیامبر هم خانه علی و محراب فاطمه را به آنها نشان میداد.
شاید به خاطر همین بود که پیامبر سه روز مانده به شهادتش، علی را به کناری کشید و گفت: «تو را به دو گُلم یعنی حسن و حسین سفارش میکنم [چون به جز آنها کس دیگری برایت نخواهد ماند] پس به زودی، دو رکن وجودت از هم پاشیده خواهد شد.» و بعد تسکینش داد که: «خدا جایگزین من برای توست.»
خیلی زود، اولین رکن علی رفت و علی، بیپیامبر شد. کمی بعد هم رکن دوم شکسته شد، و علی بیفاطمه. همه وجود علی را تکهتکه و پارهپاره کردند و حالا کسی نمانده بود جز خود خدا که باید جای خالی فاطمه را برای علی پُر میکرد.
اصلا روایت شیخ صدوق که «علی، در یک شبانهروز هزار رکعت نماز میخواند» باید همینجا معنا شود آن هم در کنار روایت شیخ کلینی: «هر گاه چیزی علی را به سختی و نگرانی میانداخت، به نماز پناه میبرد.» انگار هر یک شبانهروز زندگی با فاطمهای که «بهترین یار بر طاعت خدا» بود، به اندازه هزار رکعت نماز، علی را به خدا بیشتر نزدیک میکرد و حالا که همه وجودش را متلاشی کرده بودند و فاطمه را، رکن توحیدش را، تکیهگاه عبودیتش را از او جدا کرده بودند و به سختترین سختی افتاده بود، باید پناه میبرد به هزااااار رکعت نماز در یک روز....
اصلا میشود عقلانیت عاجز بشر را توجیه کرد تا از این به بعد اگر خواست «فاطمه» را تعریف کند، این طور دست و پا بزند: «جای خالیش، روزانه هزار رکعت نمازِ مردی را میطلبید که یک ضربت شمشیرش، از عبادت جن و انس برتر بود.»
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#فاطمیه
#حضرت_فاطمه سلام الله علیها
سروش splus.ir/msnote
ایتا Eitaa.com/msnote
بله https://ble.im/msnote
تلگرام https://t.me/msnote
هدایت شده از محمدصادق
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
🔹قهرمانها قاهرند. قلبهای ما آدمهای عادی را مقهور خودشان میکنند. با قدرتشان بر ما چیره میشوند. دلها را میبَرند و حتی آنها را میبُرّند. خودشان را لای همان بریدگیها جا میکنند و بعد زخم را بههم میآورند و بیرون نمیآیند. اینطوری میروند توی قلب جامعه و خواستنی میشوند.
🔹اما #علی مثل همیشه، قواعد بشری را به هم میریزد: با اینکه یکتنه، تنها مصداق «کفی الله المومنین القتال»ی میشود که خدا درباره جنگ احزاب گفته و اولین قلبی بوده که جرأت کرده تا از قویترین قبیلهها خون به گردن بگیرد تا درباره او «لم یقاتل المشرکین قبلَه احد» بگویند و طوری به سپاه دشمن میزده که فرشتهها حالیبهحالی میشدند و «السلام علی من عجبت من حملاته فی الوغی ملائکه السماوات» را جزئی از زیارتنامهاش گذاشتهاند و توصیف جزئیاتش را به فاطمه سپردهاند: «هر گاه که اژدهای شرک دهان باز میکرد، پیامبر پسرعمویش را در آتش آن میانداخت و او باز نمیگشت مگر اینکه بالهای اژدها را زیرپایش لگدکوب و شعلههایش را با شمشیرش خاموش کرده باشد» و....؛ با همه اینها «نخواستهشدهترین قهرمان» بود. بعضیها در طول ده سالی که علی برای دفاع از نهضت نبوی، روز و شب نداشت، برای شکستن جاذبهی قهرمان شب و روز نداشتند و با دوری از میدان جنگ و حفظ احترام قدرتمندان حجاز، برای خودشان جاذبه میساختند...
🔹من گمان میکنم کلمات اعجازآمیز خطبه فدکیه و ضرباهنگ پرهیبتِ آن فراز آخرش که از مهابت غم خبر میدهد، روضهی سنگینِ «نخواستهشدهترین قهرمان» است؛ روضه پرسوزی که منیعترین معانی را در عجیبترین عبارتها ریخته و شاید آنچه علی به چاه میگفته را بر زبان آورده تا این همزبانی زهرا، کمی به علی التیام دهد:
«افترستَ الذئاب و افترشتَ التراب... شیرمردانه گرگها را میدریدی و اکنون خاک را فرش خودت کردهای... نقضتَ قادمه الاجدل فخانک ریش الاعزل... شهپر شاهینهای شکاری را شکستی؛ پس پَر مرغانِ فراری از جنگ به تو خیانت کرد...»
عظمت اندوه را ببینید که چه ترکیبهای بیسابقهای ساخته؛ اندوهِ نخواستنیترین قهرمان... قهرمانی که یک شهر بر سر نخواستنش ایستاد و دعوا به راه انداخت... دعوای بین یک زن و چهل مرد در مقابل چشم قهرمان...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
تقدیم به خواستنیترین قهرمان ملت ایران که نشان داد علی چطور بر تاریخ حاکم شده و جاذبهاش قرنها را در مینوردد و خواستنیبودنش، فداییهایی را تربیت میکند که دل میلیونها نفر را با خود میبَرند و میبُرند و خونگریه میسازند؛ تقدیم به سردار نائب عام حضرت ولیعصر و سپهسالار ولایت فقیه؛ به شهید یک و بیست دقیقه همه شبهای جمعه حاج قاسم سلیمانی و به همشهریان مظلومش که در فشار جمعیت، باز هم او را خواستند و پای او ایستادند و برایش جان دادند...
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#حضرت_علی علیه السلام
#حضرت_فاطمه سلام الله علیها
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
#فاطمیه
#خطبه_فدکیه
#قاسم_سليماني
#شهید_سلیمانی
#سلیمانی
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
#قهرمان_من
#hero
سروش splus.ir/msnote
ایتا Eitaa.com/msnote
بله https://ble.im/msnote
تلگرام https://t.me/msnote
هدایت شده از محمدصادق
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─•••
🔅زن، زیبایی، هنر و باقی قضایا🔅
♦️یکبار که داشتم متنهایم را به یک نویسندهی حرفهای نشان میدادم و تعریف میکردم که تعداد زیادی از این نوشتهها محصول بیخوابیهای شبانه است، چشمش برق زد و گفت: «چه خوب! پس زیستِ هنری هم داری!» آن موقع تعریف خاصی از #هنر در ذهنم نبود و فقط خندیدم. اما حالا حدس میزنم «هنر» اعجوبهای است که با کمکگرفتن از «ظرافت» و «زیبایی»، موفق میشود «عاطفه» انسان را تسخیر کند و قسمتی از روح را به تصرف خودش در بیاورد.
🔹احتمالا تعریف #زن هم چیزی در همین حدود است؛ یعنی همانقدر که مرد باید مظهر «عقلانیت» و جلال باشد، زن هم مظهر «عاطفه» و جمال است و به گمانم آن زمانی که بشریت به تعادل برسد، معلوم خواهد شد که ازدواج نه فقط کشش بین دو جنس مخالف، که آرامگرفتنِ عقلانیت در دامن عاطفه و پناهبردنِ عاطفه به آغوش عقلانیت است.
♦️حالا در نظر بگیرید مخدرهای را که « #سیده_نساء_العالمین من الاولین و الآخرین» است و مدیریت عاطفههای زنانه در طول تاریخ را به عهده گرفته و مرکز و معدنِ همهی زیباییها شده. چنین زنی اگر به توصیفِ برترین عقلانیت مشغول شود و در وصف #رسولالله و #امیرالمومنین به سخن در بیاید، همانجاست که زیباترین ظرافتها و عطوفتها جلوی چشمان حیران بشر قرار گرفته و حقیقتِ «هنر» از پشت پرده بیرون آمده است. یعنی اگر روزی برسد که امتهای غرقشده در منجلاب هنر مادی از این اداهای عفونتزده نجات پیدا کنند و نخبگانشان به فکر فلسفهی هنر الهی بیفتند، کار را باید از این فرازهای #خطبه_فدکیه آغاز کرد:
🔸 «پس اگر او را بشناسید، خواهید دید که او پدر من بوده و نه پدرِ زنان شما و برادرِ پسرعموی من بوده و نه برادرِ مردان شما! چه نسب با افتخاری! او رسالت خود را به مردم ابلاغ کرد و آنان را از عذاب خداوندى بر حذر داشت. از راه و روش مشركان روى برتافت و گردنهايشان را به ضرب تازيانهی توحيد كوفت و حلقومشان را به سختى فشرد... بتها را در هم شكست و سرهای کفار را در هم میکوبید تا جمع آنها از هم گسيخت و ظلمت شب تار زدوده شد و صبح ايمان دميد و نقاب از چهره حقيقت به يك سو فكند و عربده هاى شياطين به خاموشى گراييد... رزمآوران ماجراجو، گرگهای درّنده خو و سرکشانِ یهود و نصاری از هر سو به او تاختند و با او به مخالفت برخاستند. «چون هر زمان آتش اخگر به هيزم و هيمه فتنه افكندند، خداوند آن را خاموش ساخت»(مائده/64) و هر گاه شاخ شيطان نمايان مىگشت و يا اژدهایی از مشرکین دهان مىگشود، او برادرش على را در كام آن مى افكند. على نیز تا آن زمان كه مغز و سر آنان را به زمین نمى كوبيد و آنها را زیرپای خود لِه نمیکرد، از جبهه باز نمیگشت.»
🔸اصلا عجیب نیست! در دنیایی که شرورترین جنایتکاران حرفهای میتوانند به جان بهترین مخلوقات خدا بیفتند و بر گرُدهی بشر سوار شوند و به قدرت برسند، هنرمندانهترین رفتارها و هنریترین صحنهها، همان وقتی اتفاق میافتد که پرچمداران توحید بعد از مدتها صبر و حلم و پس از إتمام حجتهای واضح و روشن، برای دفاع از انسانیت و بازکردن راه تکامل، دست به شمشیر ببرند.
🔸ـ راست گفتند که در دوران غیبت، نور شما بیش و پیش از همه، به قلب پیرغلامهایتان میتابد:
🔹«تنها هنرى مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- اسلام ائمه هدى- علیهم السلام- اسلام فقراى دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه خوردگانِ تاریخِ تلخ و شرمآورِ محرومیتها باشد. هنرى زیبا و پاک است که کوبندهی سرمایهدارى مدرن و کمونیسم خونآشام و نابودکننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگى، اسلام مرفهین بى درد، و در یک کلمه «اسلام امریکایى» باشد. تنها به هنرى باید پرداخت که راه ستیز با جهانخواران شرق و غرب، و در رأس آنان امریکا و شوروى را بیاموزد. هنر در جایگاه واقعى خود تصویر زالوصفتانى است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامى، فرهنگ عدالت و صفا، لذت مى برند. هنر در مدرسه عشق، نشان دهنده نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، نظامى است. هنر در عرفان اسلامى، ترسیمِ روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسیم تلخکامى گرسنگانِ مغضوبِ قدرت و پول است. خون پاک صدها هنرمند فرزانه در جبهه هاى عشق و شهادت و شرف و عزتْ، سرمایه زوال ناپذیر آن گونه هنرى است که باید، به تناسب عظمت و زیبایى انقلاب اسلامى، همیشه مشام جان زیباپسندِ طالبانِ جمال حق را معطر کند.»
#روحالله_الموسوی_الخمینی 30/6/1367
🔸پینوشت: تقدیم به حضرت #روحالله که این کلمات کممایه نمیتوانند گویای عشق من به او باشند؛ تقدیم به کسی که: «یکی از معجزات دهر بود، خود او از آیات بزرگ الهی بود، *آیتالله العظما* ی واقعی، او بود.»
#سید_علی_خامنهای 16/12/1395
••─━⊱✦▪️✦⊰━─••
🖊: #محمدصادق_حیدری
#حضرت_فاطمه
@msnote