eitaa logo
محمدصادق
152 دنبال‌کننده
646 عکس
118 ویدیو
22 فایل
کانالی برای انتشار نوشته های آقای محمدصادق حیدری و البته، گاهی مطالب مناسبتی نویسندگان دیگر ارتباط با ادمین: @mbalochi ادرس کانال ما در سروش sapp.ir/msnote ادرس کانال در ایتا Eitaa.com/msnote ادرس کانال در بله https://ble.im/msnote
مشاهده در ایتا
دانلود
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─••• *آیه‌ی چهارم: فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل‌الله و ما ضعفوا و ما استکانوا* ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🏴ترسوهایی مثل من، خیلی وقت‌ها جرأت و توانِ هماوردی با یک نفر را هم ندارند اما بالاخره در بین ما، آدم‌های قوی یا جسوری پیدا می‌شوند که یک‌تنه، حریفِ دو یا سه یا حتی پنج نفر می‌شوند. البته افسانه‌های قدیمی و هنرهای مدرن ـ که کارشان آراستنِ چهره‌ی خونریز و خشنِ کسانی است که در خدمت دنیاپرستان بوده‌اند تا آنها را در ازای خوش‌خدمتی‌های‌شان به عنوان قهرمان به تاریخ تحمیل کنند ـ نمونه‌های قوی‌تری را عَلََم می‌کنند: اسطوره‌ها یا هنرپیشه‌هایی که در یک مبارزه‌ی مستقیم و رودررو، یک‌نفره بر بیست یا سی یا چهل یا صد نفر غلبه می‌کنند. حتی اگر بازوهای‌شان از دارو و قُرص قوّت بگیرد و به خاک‌خواباندنِ آن همه آدم را به کمک فریب‌هایی از جنس واژه یا جلوه‌هایی با فنّ‌آوری ویژه، انجام دهند. 🏴اما وقتی ماشین‌حساب را به دست می‌گیری و نفرات سپاه کوفه (30 هزار نفر) را بر جنگاورانِ لشگر امام (72 نفر) تقسیم می‌کنی، به عددی اعجازآمیز می‌رسی: 416. یعنی هر یک نفر از سپاه اباعبدالله به طور متوسط نه در برابر یک یا ده یا صد نفر بلکه در مقابل 416 نفر قرار گرفته بوده. حالا اگر از این آیه و نشانه بگذریم که صرفِ ایستادن ـ و نه جنگیدن ـ در برابر این جمعیت با این نسبت، محکم‌ترین اراده‌ها و پولادین‌ترین یقین‌های تاریخ را به رخ بشریت می‌کشد، به این معجزه می‌رسیم که این ابرمردهای عاشق حسین، چطور توانسته‌اند لشگر سی‌هزار نفره را از یک صبح تا عصر، زمین‌گیر کنند و آیه‌ی صدوچهل‌وششم سوره‌ی آل‌عمران را در کربلا جریان دهند: و چه بسیار پیامبرانی که همراه او توده‌های انبوه، کارزار کردند *و در برابر آنچه در راه خدا به ایشان رسید، سستی نورزیدند و ناتوان نشدند و تسلیم (دشمن) نگردیدند* چون در وضعیت عادی، اگر آن سی‌هزار نفر فقط نفری یک سنگ به سمت هفتادودونفر پرت می‌کردند، کار در کمتر از یک ساعت یکسره می‌شد؛ چه برسد به این‌که آن همه آدمِ خونریز و شقیّ دست به شمشیر ببرند که آن‌وقت، «دقیقه» هم واحد مناسبی برای شمارش زمان لازم برای نابودیِ چند ده سرباز و سردار به حساب نمی‌آید. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🏴 البته این ادعای من نیست بلکه عین کلمات عمرو بن حجاج است که از شدت تلفات کوفیان، سپاهش را به فحش کشید: «ای احمق‌ها! می‌دانید با چه کسانی می‌جنگید؟ با «مستمیتین» و مرگ‌خواهان. از این به بعد به تک‌به‌تک با هیچ‌کدام از آنها جنگ نکنید.» و بعد فریاد اعترافش در برابر قدرت خدا به آسمان رفت: «والله لو لم ترموهم الا بالحجاره لقتلتموهم به خدا قسم که اگر فقط سنگ به آنها پرتاب می‌کردید، آنها را می‌کشتید.» یا عروه‌بن قیس که از اُمرای سواره‌نظام در لشگر کوفه بود، طوری به خفّت افتاد که در میانه‌ی جنگ به عمرسعد پیغام داد: «نمی‌بینی که این عدّه‌ی کم‌تعداد از صبح تا حالا چه بر سر سوارانم آورده‌اند؟ پیاده‌نظام و تیراندازان را به جلو بفرست.» 🏴 هفتادودونفری که فقط 32 سواره داشتند، اما به نقل شیخ مفید در الارشاد «از هر جهتی که به سواره‌نظامِ سپاه عمر سعد حمله می‌بردند، لشگر کوفه را می‌شکافتند» تا به اشقیائی که فقط زبان شمشیر را می‌فهمیدند، اتمام حجّت کنند که کفر و نفاق حتی در تشخیص منشأ قدرت مادّی و نیروی جسمی و معادلات نظامی هم، به کوره‌راه‌های ذلّت و ضلالت دچار شده‌اند... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🏴ـ سپس به سوی قبور شهدا می‌روی و به آنها سلام می‌دهی و می‌گویی:... اشهد أنکم انصارالله و ساده الشهداء فی الدنیا و الآخره فإنکم انصار الله کما قال الله عزوجل: «و کأیّن من نبی قاتل معه ربیون کثیر *فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل‌الله و ما ضعفوا و ما استکانوا* » و ما ضعفتم و ما استکنتم حتی لقیتم الله علی سبیل الحق و نصره کلمه‌الله التامّه. (کافی شریف، باب زیاره قبر ابیعبدالله الحسین، حدیث اول) ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🏴تقدیم به عاشورایی سیدالشهداء؛ با این امید که شفاعت آنها کاری کارستان کند و بی‌مقداری مثل من را به همسایگی خودشان در بهشت مفتخر نماید؛ همسایگیِ کسانی که قاعدتاً هر روز در بهشت، به زیارت اباعبدالله می‌روند. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖊: @msnote
کودکانه پناه دستانش را باز کرد تا خود را سپر بلای امام زمانش کند... نشان داد قبل از رسیدن به سن تکلیف، تکلیفش را خیلی بهتر از کوفیان مدعی می‌داند... او نشان داد برای یاری امام زمان سن ملاک نیست. @msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─••• 🏴 ...َفَخَرَجَ إِلَيْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ يُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ يَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَيْنِ ع فَلَحِقَتْهُ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ ع لِتَحْبِسَهُ فَامْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِيداً وَ قَالَ لَا أُفَارِقُ عَمِّي فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ إِلَى الْحُسَيْنِ‏ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ: وَيْلَكَ يَا ابْنَ الْخَبِيثَةِ أَتَقْتُلُ عَمِّي فَضَرَبَهُ بِالسَّيْفِ فَاتَّقَاهَا بِيَدِهِ فَبَقِيَتْ عَلَى الْجِلْدِ مُعَلَّقَةً فَنَادَى يَا عَمَّاهُ فَأَخَذَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَيْهِ وَ قَالَ يَا ابْنَ أَخِي اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِكَ وَ احْتَسِبْ فِي ذَلِكَ الْخَيْرَ فَإِنَّ اللَّهَ يُلْحِقُكَ بِآبَائِكَ الصَّالِحِينَ فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ فَذَبَحَهُ ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🏴در همان لحظاتى كه حسين عليه السّلام بر شهادتگاه خود با لب تشنه و غرق در خون در انتظار شهادت بود، «عبد اللَّه بن حسن»، فرزند امام حسن كه كودكى نابالغ بود، از سراپرده بانوان بيرون آمد و شتابان خود را به عمویش حسين عليه السّلام رسانيد تا عمو را يارى كند. حضرت زينب سلام الله علیها خود را به او رساند تا وى را به خيمه ‏ها بازگرداند، امّا او امتناع کرد و بازنگشت و فرياد بر آورد كه: به خدا سوگند از عمويم جدا نخواهم شد و او را تنها نخواهم گذاشت! در اين هنگام يكى از تجاوزكاران اموى بنام «بحر بن كعب» با شمشیر قصد حسين عليه السّلام کرد، كه «عبداللَّه» فرياد زد: اى پليد زاده! مى‏ خواهى عمويم را به شهادت برسانى؟ عبداللَّه دست خود را سپر ساخت كه دستش از بدن جدا شد و به پوست آويزان شد، فرياد زد : عمو جان! حسين عليه السّلام او را در آغوش كشيد و بر سينه چسباند و فرمود: يادگار برادرم! بر آنچه در راه خدا بر تو فرود آمده است صبر کن و آن را خير بدان كه خداى پر مهر به زودى تو را بر پدرانت ملحق خواهد ساخت. و آن گاه «حرمله» گلوى آن كودك را هدف تير خود ساخت و سرش را از پيكرش جدا كرد! ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 📚مثير الأحزان ابن نما حلي: ص ٧٣، روضة الواعظين ابن فتّال نيشابوري: ص ٢٠٨ ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• @msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─••• *سوره قیام* آیه پنجم: «مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🏴جنگ، اوج درگیری و «ستیز» برای انسان‌هاست. پس باید تمام قوای روحی و فکری و جسمی‌ت را بر تولید بالاترین حد خشونت متمرکز کنی تا بکشی و کشته نشوی و این یعنی غیبت همیشگی «عاطفه» در میدان‌های کارزار؛ مخصوصا اگر از نظر قدرت نظامی، در طرف ضعیف‌تر باشی. ▪️از همین جا هم هست که بشر عادی و مادّی از انسانِ به آسمان‌پیوسته جدا می‌شود و جنگ اهل ایمان از وحشی‌گری اصحاب طغیان فاصله می‌گیرد:  ▪️در شرایطی که لشگری بیست هزار نفری، یک گروهان هفتاد نفره را تکه‌تکه کرده‌اند تا تنها چند نفر از بنی‌هاشم  در محاصره‌ سپاه کوفه باقی بمانند، حسین یکی دیگر از معجزاتش را رو کرد و به فهم و درکِ پیامبرگونه‌ی قاسم تکیه زد و همراه با او، متعادل‌ترین ترکیبِ «ستیز» و «عاطفه» را در مقابل تاریخ به نمایش گذاشت: ▪️«فلمّا نظر الحسين عليه السلام إليه قد برز اعتنقه و جعلا يبكيان حتى غشي‏ عليهما هنگامی که حسین، قاسم را دید که به میدان می‌رود، او را در آغوش گرفت و هر دو شروع به گریستن کردند تا جایی که بیهوش شدند»... ▪️ «غشی» را جایی بکار می‌گیرند که بیشتر توانایی بدن از کار بیفتد. «فرمانده‌ی سرافراز چند نفر در برابر چندده هزار نفر» که دقایقی قبل از این حماسی‌ترین رجزها را خوانده بود و با «هیهات منا الذله» و «انوف حمیّه» و «نفوس ابیّه» قلب دشمن را لرزانده بود و عمر بن سعد را به اعتراف «نفس ابیه بین جنبیه» مجبور کرده بود و با تمرکز روحی و کلامی‌ش لشگر دشمن را به هم ریخته بود و از صبح تا عصر این جنگ نابرابر را مدیریت کرده بود و کم‌کم داشت برای به میدان رفتن آماده می‌شد، حالا در کنار برادرزاده اوج عاطفه را به رخ می‌کشد و از شدت گریه بدنش از کار می‌افتد... و برادرزاده هم ادامه می‌دهد و زیبایی این ترکیب را صریح‌تر می‌کند:  ▪️«ثمّ استأذن الحسين عليه السلام في المبارزة، فأبى الحسين أن يأذن له، فلم يزل الغلام يقبّل يديه و رجليه حتى أذن له، فخرج و دموعه تسيل على خدّيه، و هو يقول ان تنکرونی فانا بن الحسن.... از حسین برای جنگیدن اجازه خواست و او ابا کرد. این‌قدر دست و پای حسین را بوسید تا اجازه گرفت. پس به سوی میدان رفت و در حالی که اشک‌هایش بر گونه‌هایش می‌ریخت، رجزخوانی را شروع کرد: اگر نمی‌شناسیدم من پسر حسنم...» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ▪️جمع بین ظریف‌ترین عواطف و شدیدترین ستیزها، این‌قدر محال است که با گذشت صدها سال از عاشورا عده‌ای از دوستدارانش در عاطفه‌ی صرف فروغلطیده‌اند و عده‌ی دیگری در ستیز محض متوقف شده‌اند. ▪️ اما حسین همه این‌ها را نه در یک وضعیت عادی بلکه در در سخت‌ترین و تلخ‌ترین روز زندگیش ترکیب کرد بدون این‌که خلطی به چشم بیاید و تعادلی به هم بخورد و مرزی جابجا شود. ▪️از همان جا بود که دریای ستیز و بحر عطوفت را در عین دوگانگی در هم آمیخت و نوای «مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان» را تا همیشه به گوش زمین و زمان خواند و و از این ترکیب معجزگون، دلرباترین منتجه را به بشریت تقدیم کرد و اعجازِ «تعادل» را برای انسان به نمایش گذاشت. ▪️ پس طبیعی بود که فرماندهی ِ روحیات انسانی را در اختیار بگیرد و «هدایت تاریخ» مثل یک مروارید درخشان به سویش بغلطد: «یخرج منهما اللولو و المرجان. فبای آلاء ربکما تکذبان؟»  ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ▪️_ قاسم برای حسین، تجسم حسن بود و اگر خوب به روضه‌های حسین بر سر جنازه برادرش در مدینه دقت کنیم، بیهوش شدن او در کربلا توضیح بیشتری پیدا می‌کند: «غارت‌زده آنی نیست که مالش را ببرند، غارت‌زده کسی که برادرش را در خاک پنهان کند.» پس وقتی قاسم به سمت مرگ می‌رفت، حسین داشت غارت می‌شد و چیزی از او نمانده بود تا به هوش و برپا بماند... حتی غشی علیهما...  ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ▪️تقدیم به شهید یک و بیست دقیقه ی همه ی شبهای جمعه، حاج «قاسم» عزیز که به موالی اش اقتدا کرد و علی‌رغم جنگ با وحشی‌ترین عناصر «کفر مدرن» و «تکفیر متحجر»، نمونه‌ای امروزین از ترکیب ستیز و عاطفه را در جنگاوران خداپرست به صحنه آورد و زیباترین عواطف را از قلب مهربانش به مسلمانان، ایرانیان و فرزندان شهیدان هدیه کرد و دل‌های یک ملت را با خود بُرد و به همین خاطر، برای همیشه در تاریخ ایران جاودانه شد.     ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖊: سروش splus.ir/msnote ایتا Eitaa.com/msnote بله https://ble.im/msnote تلگرام https://t.me/msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─••• *سوره قیام* آیه پنجم: «مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🏴جنگ، اوج درگیری و «ستیز» برای انسان‌هاست. پس باید تمام قوای روحی و فکری و جسمی‌ت را بر تولید بالاترین حد خشونت متمرکز کنی تا بکشی و کشته نشوی و این یعنی غیبت همیشگی «عاطفه» در میدان‌های کارزار؛ مخصوصا اگر از نظر قدرت نظامی، در طرف ضعیف‌تر باشی. ▪️از همین جا هم هست که بشر عادی و مادّی از انسانِ به آسمان‌پیوسته جدا می‌شود و جنگ اهل ایمان از وحشی‌گری اصحاب طغیان فاصله می‌گیرد:  ▪️در شرایطی که لشگری بیست هزار نفری، یک گروهان هفتاد نفره را تکه‌تکه کرده‌اند تا تنها چند نفر از بنی‌هاشم  در محاصره‌ سپاه کوفه باقی بمانند، حسین یکی دیگر از معجزاتش را رو کرد و به فهم و درکِ پیامبرگونه‌ی قاسم تکیه زد و همراه با او، متعادل‌ترین ترکیبِ «ستیز» و «عاطفه» را در مقابل تاریخ به نمایش گذاشت: ▪️«فلمّا نظر الحسين عليه السلام إليه قد برز اعتنقه و جعلا يبكيان حتى غشي‏ عليهما هنگامی که حسین، قاسم را دید که به میدان می‌رود، او را در آغوش گرفت و هر دو شروع به گریستن کردند تا جایی که بیهوش شدند»... ▪️ «غشی» را جایی بکار می‌گیرند که بیشتر توانایی بدن از کار بیفتد. «فرمانده‌ی سرافراز چند نفر در برابر چندده هزار نفر» که دقایقی قبل از این حماسی‌ترین رجزها را خوانده بود و با «هیهات منا الذله» و «انوف حمیّه» و «نفوس ابیّه» قلب دشمن را لرزانده بود و عمر بن سعد را به اعتراف «نفس ابیه بین جنبیه» مجبور کرده بود و با تمرکز روحی و کلامی‌ش لشگر دشمن را به هم ریخته بود و از صبح تا عصر این جنگ نابرابر را مدیریت کرده بود و کم‌کم داشت برای به میدان رفتن آماده می‌شد، حالا در کنار برادرزاده اوج عاطفه را به رخ می‌کشد و از شدت گریه بدنش از کار می‌افتد... و برادرزاده هم ادامه می‌دهد و زیبایی این ترکیب را صریح‌تر می‌کند:  ▪️«ثمّ استأذن الحسين عليه السلام في المبارزة، فأبى الحسين أن يأذن له، فلم يزل الغلام يقبّل يديه و رجليه حتى أذن له، فخرج و دموعه تسيل على خدّيه، و هو يقول ان تنکرونی فانا بن الحسن.... از حسین برای جنگیدن اجازه خواست و او ابا کرد. این‌قدر دست و پای حسین را بوسید تا اجازه گرفت. پس به سوی میدان رفت و در حالی که اشک‌هایش بر گونه‌هایش می‌ریخت، رجزخوانی را شروع کرد: اگر نمی‌شناسیدم من پسر حسنم...» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ▪️جمع بین ظریف‌ترین عواطف و شدیدترین ستیزها، این‌قدر محال است که با گذشت صدها سال از عاشورا عده‌ای از دوستدارانش در عاطفه‌ی صرف فروغلطیده‌اند و عده‌ی دیگری در ستیز محض متوقف شده‌اند. ▪️ اما حسین همه این‌ها را نه در یک وضعیت عادی بلکه در در سخت‌ترین و تلخ‌ترین روز زندگیش ترکیب کرد بدون این‌که خلطی به چشم بیاید و تعادلی به هم بخورد و مرزی جابجا شود. ▪️از همان جا بود که دریای ستیز و بحر عطوفت را در عین دوگانگی در هم آمیخت و نوای «مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبغیان» را تا همیشه به گوش زمین و زمان خواند و و از این ترکیب معجزگون، دلرباترین منتجه را به بشریت تقدیم کرد و اعجازِ «تعادل» را برای انسان به نمایش گذاشت. ▪️ پس طبیعی بود که فرماندهی ِ روحیات انسانی را در اختیار بگیرد و «هدایت تاریخ» مثل یک مروارید درخشان به سویش بغلطد: «یخرج منهما اللولو و المرجان. فبای آلاء ربکما تکذبان؟»  ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ▪️_ قاسم برای حسین، تجسم حسن بود و اگر خوب به روضه‌های حسین بر سر جنازه برادرش در مدینه دقت کنیم، بیهوش شدن او در کربلا توضیح بیشتری پیدا می‌کند: «غارت‌زده آنی نیست که مالش را ببرند، غارت‌زده کسی که برادرش را در خاک پنهان کند.» پس وقتی قاسم به سمت مرگ می‌رفت، حسین داشت غارت می‌شد و چیزی از او نمانده بود تا به هوش و برپا بماند... حتی غشی علیهما...  ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ▪️تقدیم به شهید یک و بیست دقیقه ی همه ی شبهای جمعه، حاج «قاسم» عزیز که به موالی اش اقتدا کرد و علی‌رغم جنگ با وحشی‌ترین عناصر «کفر مدرن» و «تکفیر متحجر»، نمونه‌ای امروزین از ترکیب ستیز و عاطفه را در جنگاوران خداپرست به صحنه آورد و زیباترین عواطف را از قلب مهربانش به مسلمانان، ایرانیان و فرزندان شهیدان هدیه کرد و دل‌های یک ملت را با خود بُرد و به همین خاطر، برای همیشه در تاریخ ایران جاودانه شد.     ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖊: سروش splus.ir/msnote ایتا Eitaa.com/msnote بله https://ble.im/msnote تلگرام https://t.me/msnote