eitaa logo
محمدصادق
151 دنبال‌کننده
670 عکس
129 ویدیو
24 فایل
کانالی برای انتشار نوشته های آقای محمدصادق حیدری و البته، گاهی مطالب مناسبتی نویسندگان دیگر ارتباط با ادمین: @mbalochi ادرس کانال ما در سروش sapp.ir/msnote ادرس کانال در ایتا Eitaa.com/msnote ادرس کانال در بله https://ble.im/msnote
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 هفته قوه قضائیه بر همه قضات مقتدر و مظلوم و کارکنان زحمتکش آن مبارک ♦️سال ها پیش در شمال کشور زندگی می کردند. دعوا بر سر پول بود. پدر، مادر و دو تن از برادرانش نقشه قتل او را می ریزند. فرزند کوچکش را به خانه یکی از اقوامشان می فرستند تا مثلا به او لطمه روحی وارد نشود! 🔸از میان قطع شدن سرش با تبر و خوردن سمی مرگ بار، انتخاب شیوه مرگ را در اختیار خودش قرار می دهند. مُردن با سم را انتخاب می کند! 🔸مجبورش می کنند وصیت نامه ای نوشته و در آن به خودکشی خود با سم و توصیه به لزوم حمایت از پسر کوچکش در آینده اشاره کند تا همه چیز عادی جلوه شود! 🔸کار به اینجا ختم نشد! از او می خواهند وارد اتاق شده و درب را از پشت (از طرف خودش) با کلید قفل کند تا خودکشی اش طبیعی تر به نظر برسد. ساعت ۳ بامداد با زنگ زدن به تلفن همراه وی یک خودکشی را گزارش می دهند. با آرام کردن خانواده و نگفتن علت خروجش از منزل، خود را به آنجا می رساند. 🔸فورا متوجه مشکوک بودن فوت می شود اما اولیا دم (قاتلین) از هیچ کس شکایتی ندارند! لحظاتی بعد فرزند کوچک ۶ ساله مقتول به همراه اقوام خود در محل حضور پیدا می کند و برای پدر جوان خود ضجه می زند. به اعتقاد او همه اعضای خانواده مقتول باید بازداشت شوند و جنازه هم باید کالبد شکافی شود. خدایا چه تصمیم سختی است! 🔸جنازه بدون حضور اعضای خانواده دفن می شود. همه شهر از ماجرا مطلع می شوند. اعضای خانواده اش توهین کنان می گویند که شما جای حضرت علی (ع) نشسته اید و چرا داغ ما را چند برابر می کنید و این در حالی است که خودشان برای او یادآور ابن ملجم مرادی هستند! 🔸فشارها شروع می شود. اشخاص سهل اندیش و بی اطلاع تقاضای آزادی قاتلین را دارند و بر بی گناهی آنها سوگند می خورند. شماره های ناشناسی مکررا به او زنگ می زنند. پیام های متعددی از سوی اشخاص تاثیرگذار استان دریافت می کند. تنها چیزی که برای غالب آنها معنایی ندارد اجرای عدالت است و تنها چیزی هم که برای او معنا دارد همان اجرای عدالت است. 🔸خانمی جوان سعی در جلب توجه و نفوذ در حاضرین را دارد. کار به پیشنهاد رشوه هم می رسد. در محل کارش حاضر و صراحتا او را تهدید به ربایش و قتل فرزندش می کنند. می خواهد با برادرش تماس بگیرد تا فرزندش را از مدرسه به منزل ببرد که فورا پرونده دیگری به او ارجاع می شود که حکایت از آدم ربایی و تجاوز یک راننده تاکسی به یک پسر بچه ۷ ساله دارد که پسر بچه نیز از ترس برده شدن به بیابان سکته کرده به کما رفته است! در این حین یکی از آشنایان قدیمی او در شعبه حضور پیدا می کند و می گوید که هدفش فقط ابراز ارادت بوده است و وی حتی چند لحظه بعد حضور او را برای همیشه در محل کارش فراموش می کند! 🔸آن روز به سختی خود را از میدان مین شیاطین نجات می دهد و خسته و مضطرب بر خدا توکل می کند. آخر وقت پرونده بعدی به او ارجاع می شود که سارقی مسلح همه اعضای خانواده ای را در یک اتاق زندانی کرده و طلاهای آنها را به سرقت برده است. 🔸عصر به سختی می خواهد به منزل برود. دوست دارد در بین راه یک آب میوه بخورد اما شهر کوچک است و مغازه دار هم از طایفه مقتول است و فردا بعضی ها می گویند او یک آبمیوه رشوه گرفت! از شدت فشار دوست دارد به مسجد برود اما پیش نماز مسجد از آشنایان متهمان بوده و او حتی نمی تواند پشت سر او نماز بخواند تا مبادا... 🔸فردا صبح به امید رسیدگی دقیق به پرونده قتل آن مظلوم به محل کار می آید که ناگاه شکایت یک پسر جوان بدن ساز ۳۰ ساله که مدرک فوق لیسانس نیز دارد به او ارجاع می شود و او به اتهام قفل کردن درب یخچال از سوی پدر و مادرش به جهت پر خوری خودش از آنها شاکی است! پیرمردی می آید و می گوید ۱۰۰ هزار تومان از حسابم توسط کلاهبرداران رایانه ای کم شده و خیال می کند که الان با فشار دادن یک دکمه پول به حسابش عودت می شود. بی جهت «داد» می زند و می گوید تا پولم را ندهید نمی روم و اینجا «داد»گاه است و آمده ام «داد» بزنم! 🔸آن آشنایی که روز قبل برای سلام و علیک آمده بود را یادتان هست؟ خبر می‌رسد که با نیرنگ ۳۰۰ میلیون تومان از خانواده قاتل گرفته تا به ادعای اینکه با او ارتباطی صمیمی دارد در نزدش نفوذ کند. 🔸البته علاوه بر این ۴ پرونده، در طول ماه ۲۰۰ پرونده دیگر هم رسیدگی می کند که هر کدام دریایی از فتنه ها و مسائل پیش گفته را در خود دارد. رهبر معظم انقلاب: «در جنگ سخت جسم ها متلاشی و روح ها به آسمان می‌رود اما در جنگ نرم روح ها متلاشی و جسم ها سالم می ماند.» 🔸و این فقط بخشی از پایین ترین لایه قابل انتشار زندگی شبانه روزی یکی از کارکنان دستگاه قضایی است و با این همه چه زیبا گفت شهید آوینی که فرمود: «اگر شیطان بخواهد ما را از ابهامی که چون مهی غلیظ راه فردای ما را در خود پوشانده است بترساند، ما خود را به پناه قرآن می‌سپاریم و می‌گذریم.» ♦️لبیک یا زینب 👇 @jahanbakhshali
🔷 هفته قوه قضائیه بر همه قضات مقتدر و مظلوم و کارکنان زحمتکش آن مبارک ♦️سال ها پیش در شمال کشور زندگی می کردند. دعوا بر سر پول بود. پدر، مادر و دو تن از برادرانش نقشه قتل او را می ریزند. فرزند کوچکش را به خانه یکی از اقوامشان می فرستند تا مثلا به او لطمه روحی وارد نشود! 🔸از میان قطع شدن سرش با تبر و خوردن سمی مرگ بار، انتخاب شیوه مرگ را در اختیار خودش قرار می دهند. مُردن با سم را انتخاب می کند! 🔸مجبورش می کنند وصیت نامه ای نوشته و در آن به خودکشی خود با سم و توصیه به لزوم حمایت از پسر کوچکش در آینده اشاره کند تا همه چیز عادی جلوه شود! 🔸کار به اینجا ختم نشد! از او می خواهند وارد اتاق شده و درب را از پشت (از طرف خودش) با کلید قفل کند تا خودکشی اش طبیعی تر به نظر برسد. ساعت ۳ بامداد با زنگ زدن به تلفن همراه قاضی یک خودکشی را گزارش می دهند. با آرام کردن خانواده و نگفتن علت خروجش از منزل، خود را به آنجا می رساند. 🔸فورا متوجه مشکوک بودن فوت می شود اما اولیا دم (قاتلین) از هیچ کس شکایتی ندارند! لحظاتی بعد فرزند کوچک ۶ ساله مقتول به همراه اقوام خود در محل حضور پیدا می کند و برای پدر جوان خود ضجه می زند. به اعتقاد او همه اعضای خانواده مقتول باید بازداشت شوند و جنازه هم باید کالبد شکافی شود. خدایا چه تصمیم سختی است! 🔸جنازه بدون حضور اعضای خانواده دفن می شود. همه شهر از ماجرا مطلع می شوند. اعضای خانواده اش توهین کنان می گویند که شما جای حضرت علی (ع) نشسته اید و چرا داغ ما را چند برابر می کنید و این در حالی است که خودشان برای او یادآور ابن ملجم مرادی هستند! 🔸فشارها شروع می شود. اشخاص سهل اندیش و بی اطلاع تقاضای آزادی قاتلین را دارند و بر بی گناهی آنها سوگند می خورند. شماره های ناشناسی مکررا به او زنگ می زنند. پیام های متعددی از سوی اشخاص تاثیرگذار استان دریافت می کند. تنها چیزی که برای غالب آنها معنایی ندارد اجرای عدالت است و تنها چیزی هم که برای او معنا دارد همان اجرای عدالت است. 🔸خانمی جوان سعی در جلب توجه و نفوذ در حاضرین را دارد. کار به پیشنهاد رشوه هم می رسد. در محل کارش حاضر و صراحتا او را تهدید به ربایش و قتل فرزندش می کنند. می خواهد با برادرش تماس بگیرد تا فرزندش را از مدرسه به منزل ببرد که فورا پرونده دیگری به او ارجاع می شود که حکایت از آدم ربایی و تجاوز یک راننده تاکسی به یک پسر بچه ۷ ساله دارد که پسر بچه نیز از ترس برده شدن به بیابان سکته کرده به کما رفته است! در این حین یکی از آشنایان قدیمی او در شعبه حضور پیدا می کند و می گوید که هدفش فقط ابراز ارادت بوده است و وی حتی چند لحظه بعد حضور او را برای همیشه در محل کارش فراموش می کند! 🔸آن روز به سختی خود را از میدان مین شیاطین نجات می دهد و خسته و مضطرب بر خدا توکل می کند. آخر وقت پرونده بعدی به او ارجاع می شود که سارقی مسلح همه اعضای خانواده ای را در یک اتاق زندانی کرده و طلاهای آنها را به سرقت برده است. 🔸عصر به سختی می خواهد به منزل برود. دوست دارد در بین راه یک آب میوه بخورد اما شهر کوچک است و مغازه دار هم از طایفه مقتول است و فردا بعضی ها می گویند او یک آبمیوه رشوه گرفت! از شدت فشار دوست دارد به مسجد برود اما پیش نماز مسجد از آشنایان متهمان بوده و او حتی نمی تواند پشت سر او نماز بخواند تا مبادا... 🔸فردا صبح به امید رسیدگی دقیق به پرونده قتل آن مظلوم به محل کار می آید که ناگاه شکایت یک پسر جوان بدن ساز ۳۰ ساله که مدرک فوق لیسانس نیز دارد به او ارجاع می شود و او به اتهام قفل کردن درب یخچال از سوی پدر و مادرش به جهت پر خوری خودش از آنها شاکی است! پیرمردی می آید و می گوید ۱۰۰ هزار تومان از حسابم توسط کلاهبرداران رایانه ای کم شده و خیال می کند که الان با فشار دادن یک دکمه پول به حسابش عودت می شود. بی جهت «داد» می زند و می گوید تا پولم را ندهید نمی روم و اینجا «داد»گاه است و آمده ام «داد» بزنم! 🔸آن آشنایی که روز قبل برای سلام و علیک آمده بود را یادتان هست؟ خبر می‌رسد که با نیرنگ ۳۰۰ میلیون تومان از خانواده قاتل گرفته تا به ادعای اینکه با او ارتباطی صمیمی دارد در نزدش نفوذ کند. 🔸البته علاوه بر این ۴ پرونده، در طول ماه ۲۰۰ پرونده دیگر هم رسیدگی می کند که هر کدام دریایی از فتنه ها و مسائل پیش گفته را در خود دارد. رهبر معظم انقلاب: «در جنگ سخت جسم ها متلاشی و روح ها به آسمان می‌رود اما در جنگ نرم روح ها متلاشی و جسم ها سالم می ماند.» 🔸و این فقط بخشی از پایین ترین لایه قابل انتشار زندگی شبانه روزی یکی از کارکنان دستگاه قضایی است و با این همه چه زیبا گفت شهید آوینی که فرمود: «اگر شیطان بخواهد ما را از ابهامی که چون مهی غلیظ راه فردای ما را در خود پوشانده است بترساند، ما خود را به پناه قرآن می‌سپاریم و می‌گذریم.» ♦️لبیک یا زینب 👇 @jahanbakhshali