📚 #حکایت_طنز
درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت.
به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست!
پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و من میخواهم که تو برادرانه سهم مرا بدهی!
خواجه به غلام خود گفت: :یک فلوس (سکه سیاه) به او بده."
درویش گفت: "ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟"
خواجه گفت: "ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدر هم به تو نمیرسد." 😀
🔸برگرفته از کشکول شیخ بهایی
#حکایت
#شیخ_بهایی
پادشاهی روزی به وزیر خویش گفت:
چه خوب است اگر پادشاهی جاودانه
باشد!
وزیر گفت:
اگر جاودانه بود، نوبت به تو نمیرسید..!
🔻 برگرفته از کشکول شیخ بهایی
#شیخ_بهایی
📗 رسم رفاقت
در راهِ مشهد، شاه عباس تصمیم گرفت
دو بزرگ را امتحان کند!
به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت
گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است
اسبش دائم عقب میماند.
شیخ بهایی گفت: کوهی از علم و دانش
بر آن اسب سوار است، حیوان کِشش این
همه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد شیخ بهایی عقب ماند،
به میرداماد گفت:
این شیخ بهایی رعایت نمیکند،
دائم جلو میتازد.
میرداماد گفت: اسبِ او از اینکه آدم بزرگی
چون شیخ بهایی بر پشتش سوار است
سر از پا نمیشناسد و میخواهد از شوق،
بال در آورد.
در غیابِ یکدیگر حافظِ آبروی هم باشیم
این است رسم رفاقت.👌🌺
#داستان
#داستان_آموزنده
#شیخ_بهایی
♥️🍃
از شیخ بهایی پرسیدند:
"سخت می گذرد" چه باید کرد؟
گفت: خودت که می گویی
سخت "میگذرد"
سخت که "نمی ماند"
پس خدا را شکر که
"می گذرد" و "نمیماند".
امروزت خوب یا بد "گذشت"
و فردا روز دیگری است
قدری شادی با خود به خانه ببر...
راه خانه ات را که یاد گرفت،
فردا با پای خودش می آید...
#شیخ_بهایی
❤️🕊احوال نیـک ◕‿◕
🌸k 🦢
1.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از کوزه همان برون تراود که در اوست
#شیخ_بهایی