فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*
🌼يه ظهر قشنگ
🍔يــه دل خـــوش
🌼یــه جمع صـمـیـمی
☕️آرزوى من بــراى شمــا
🌼ظهرتون عاشقانه و شاد
*
حیف نون ﺷﺐ ﺩﺍﺷﺘﻪ TV ﻣﯿﺪﯾﺪﻩ ، ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺍﻋﻼﻡ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺁﺏ ﺳﻤﯽ ﺷﺪﻩ ﻧﺨﻮﺭﯾﺪ!
ﺯﻧﺶ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻪ ﭼﻪ ﺷﺪﻩ؟
ﻣﯿﮕﻪ : ﻫﯿﭽﯽ عزیزم ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﯾﻪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭ ﺑﺨﻮﺍﺏ...😂😂😂
@
#بریده_کتاب
تمام سوء تفاهمات ناشی از زبان است!
تو میبایست در مورد افراد
از روی اعمالشان قضاوت کنی،
نه از روی گفته هایشان...
📘 شازده کوچولو
✍ آنتوان دوسنت اگزوپری
🌿🍃🌺🍃🌿
📘 ملاقات با خدا 💚
پسر بچه ای میخواست خدا را ملاقات کند. او فکر کرد خدا در دوردست زندگی میکند و بنابراین سفر درازی در پیش دارد. چمدان خود را بست و راهی سفر شد.
پسر بچه در راه، پیرزنی را ملاقات کرد. پیرزن در پارک نشسته بود و به کبوترها نگاه میکرد.
پسر بچه کنار او نشست و چمدانش را باز کرد و از داخل آن نوشابه ای را بیرون آورد و خواست آن را بنوشد که دید پیرزن نگاهش میکند. برای هیمن نوشابه خود را به پیرزن تعارف کرد.
پیرزن نیز با سپاسگزاری فراوان پذیرفت و به پسر بچه لبخند زد. لبخندش به قدری زیبا بود که پسر بچه تصمیم گرفت دوباره آن را ببیند.
بنابراین کیک خود را هم به پیرزن داد. بار دیگر لبخند بر لبان پیرزن نقش بست.
پسر بچه شادمان شد.
آن دو تمام عصر را آنجا نشستند و خوردند و خندیدند اما هرگز کلمه ای نگفتند.
هوا تاریک شد پسر بچه تازه فهمید که چقدر خسته است بنابراین تصمیم گرفت به خانه برود. اما چند قدم بیشتر دور نشده بود که برگشت و پیرزن را بغل کرد.
پیرزن چنان لبخندی زد که پسر بچه تا به حال در عمرش ندیده بود.
پسر بچه که به خانه رسید مادرش از چهره ی شاد و خندان او متعجب شد. برای همین پرسید: چه چیزی امروز تو را این قدر خوشحال کرده است؟
پسر جواب داد من با خدا غذا خوردم... اما بیش از اینکه مادرش چیزی بگوید ادامه داد: میدانی چیه! او زیباترین لبخندی که در عمرم دیده بودم را به من زد.
از آن سو پیرزن در حالی که سرشار از شادمانی بود به خانه اش بازگشت. پسرش که از آرامش خاطر مادرش متعجب شده بود پرسید: مادر چه چیزی تو را امروز این قدر خوشحال کرده؟
پیرزن پاسخ داد: من امروز با خدا غذا خوردم.
و پیش از آن که پسرش چیزی بگوید ادامه داد: می دانی! او جوان تر از آن بود که من فکرش را میکردم.
#داستان
#داستان_کوتاه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مسیر آرامش💞
❣به خدا که وصل شوی،
آرامش وجودت را فرا میگيرد.
نه به راحتی میرنجی، و نه به آسانی میرنجانی.
آرامش، سهم دلهايیست که به سمت خداست😍
┄┅┅┅🌺🍃🌸┅┅┅┄
✳️ خوب نگاه کنید به نظرتون این خدام
امام رضا(ع) چه کسانی هستند:
🔹 نفراول: پروفسور کریستین بونو از فرانسه
نفر دوم: پروفسور خوان فرانسیسکو از اسپانیا(جزء ده دانشمند برتر جهان در زمینه هوش مصنوعی)
نفرسوم: دکتر تاراس اقتصاددان از روسیه (مترجم صحیفه سجادیه به زبان روسی)
نفر چهارم: دکتر روبرتو آرکادی فیلسوف و مسلط به چند زبان از ایتالیا
هر 4 نفر شیعه شدهاند
پذیرایی از زائران حسینی
در لباس خادمی امام رضا (ع)
👈 برسد به دست کسانی که تا ۴ ترم درس میخونن، منکر خدا و دین میشوند.
#وعده_صادق
#لشگر_قدس
در مسیر آرامش💞
بخشش را بخش کن !
محبت را پخش کن …
غضب پریشانی است…
نهایتش پشیمانی است !
هر چه بضاعتمان کمتراست …
قضاوتمان بیشتر است…
با خویشتنداری … خویشاوند داری …
به خشم … چشم نگو …
انسان خوشرو … گل معطر ست.
دوست داشتن را دوست بدار ...
از کينه، متنفر باش !
به مهربانی، مهر بورز !
با آشتی، آشتی کن ..
و از جدایی، جدا باش …
┄┅┅┅🌺🍃🌸┅┅┅┄
┄┅┅┅🌸🍃🌺┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مسیر آرامش💞
👌چند کلام زیبا و آموزنده
اگر کسی به تو لبخند نمی زند علت را در لبان بسته خود جستجو کن!
مشکلی که با پول حل شود ، مشکل نیست ، هزینه است!
همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفششان نیست!!
با تمام فقر ، هرگز محبت را گدایی نکن و با تمام ثروت هرگز عشق را خریداری نکن!
هر کس ساز خودش را می زند، اما مهم شما هستید که به هر سازی نرقصید!
┄┅┅┅🌺🍃🌸┅┅┅┄
💓آرامش تحفه ای گرانبها
🌷با رنگ عشق است
💓از جانب خدا
🌷 در این عصر زیبای بهاری
💓این هدیه را
🌷برای شما دوستان
💓خوبم آرزومندم
🌷عصرتون پر از آرامش🌷
───┅┅─═इई 🦋 ईइ═─┅┅───
❥❥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#چایخانه_حضرت
#پیر_غلام
#محضر_ارباب_کرم
┈┈••✾••┈┈
🕌 امام رضایی ها
╭┅────────────┅
╰┅────────────┅╯
اٖؒلٖؒسٖؒلٖؒاٖؒمٖؒ عٖؒلٖؒیٖؒکٖؒ یٖؒاٖؒ عٖؒلٖؒےٖؒ اٖؒبٖؒنٖؒ مٖؒوٖؒسٖؒےٖؒ اٖؒلٖؒرٖؒضٖؒاٖٖؒؒ(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌هیچ ورزشی برای قلب ،مفیدتر از
خم شدن و گرفتن دست افتادگان نیست...
👌آنچه میتوانی ببخشی، ثروت واقعی توست
🌻چوپانی به عالِمی که در صحرا تشنه بود، کاسهای شیر داد. سپس رفت و بزی برای او آورد و ذبح کرد.
عالِم از سخاوت این چوپان که تعداد کمی بز داشت، در حیرت شد. پرسید:
چرا چنین سخاوت میکنی؟
چوپان گفت:
روزی با پدرم به خانه مرد ثروتمندی رفتیم. از ثروتِ او حسرت خورده و آرزوی ثروت او را کردم. آن مرد ثروتمند لقمه نانی به ما داد.
🌻پدرم گفت:
در حسرت ثروت او نباش، هرچه دارد و حتی خود او را، روزی زمین به خود خواهد بلعید و او فقط مالک این لقمه نانی بود که توانست به ما ببخشد و از نابودی نجاتش دهد. بدان ثروت واقعی یک مرد آن است که میتواند ببخشد و با خود از این دنیا به آن دنیا بفرستد.
چوپان در این سخنان بود و بز را برای طبخ حاضر میکرد که سیلی از درّه روان شد و گوسفندان را با خود برد.
🌻چوپان گفت:
خدایا! شکرت که چیزی از این سیلاب مرا مالک کردی که بخشیدم و به سرای دیگر فرستادم.
عالِم که در سخن چوپان حیران مانده بود، گفت:
از تو چیزی یاد گرفتم که از هیچکس نیاموخته بودم. مرا ثروت زیاد است که 10 برابر آنچه این سیلاب از تو ربوده است، احشام خریده و به تو هدیه خواهم کرد.
🌻چوپان گفت:
بر من به اندازه بزهایم که سیلاب برد، احسان کن، که بیش از آن ترس دارم اگر ببخشی، دستِ احسان مرا با این احسان خود بهخاطر تیزشدن چاقوی طمعم بریده باشی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃میرقصد زندگی در جام چشم تو....
#خونه_قدیمی
#نوستالژی