eitaa logo
متن ها. ی زیبا🌴🌴🌴
220 دنبال‌کننده
10هزار عکس
5.4هزار ویدیو
30 فایل
شروع فعالیت کانال 23 / 5 / 1402. متن های زیبا
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه کسی برامون دست نزنه ما موفق نیستیم؟! اون همه تلاش هایی که کردی ولی دیده نشد اون همه رنج هایی که کشیدی اما کسی متوجهش نشد آیا فقط باید دیگران بدونن که تو در خلوت خودت چه سختی ها و مشکلاتی رو تجربه کردی؟! لطفاً به خودت افتخار کن، حتی اگه هیچکس برات دست نزد خودت بزن...
ای کاش .. انسانها همانقدر که از ارتفاع میترسیدند , کمی هم از پستی هراس داشتند…! ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔘 داستان کوتاه پادشاهی به نجّارش گفت : فردا اعدامت میکنم نجار اون شب نمیتونست بخوابه همسرش بهش گفت:مثل هرشب راحت بخواب همه چیز دست خداست وخدا خیلی بزرگه حرف همسرش ارامشی به دلش انداخت وچشماش سنگین و خوابید ... صبح که صدای پای سربازها رو شنید با ناامیدی به همسرش نگاه کردوگفت: چرا حرفاتو باور کردم ؟؟ با دستای لرزانش درو باز کردو دستاشو برد جلو تا سربازها زنجیرش کنند دوسرباز با تعجب گفتند: پادشاه مرده... باید تابوتی براش بسازی چشمان نجار برقی زدو نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت به همسرش لبخندی زدو دوباره گفت: همه چیز دست خداست و خدا خیلی بزرگه.. این حکایتو گفتم که بدونی در هرشرایطی امید تو از دست نده و هر لحظه منتظر رحمت بیکران خدا باش.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پروردگارا ؛ ✨به ما بردباری، فروتنی ✨و تسلیم و رضا ✨در برابر خواست خودت ✨عطا فرما ✨و بر ما منت گذار و تمام ✨گرفتاریها، سختیها و غمها ✨را از ما و همه بندگانت دور بگردان ✨شبتون پر از نور إلهی🌙 ‌‌‌‌ ‌
هدایت شده از آرامش با خدا💚💚💚💚💚💚
خدااااا🔹🔹🔹🔹: متن های زیبا 🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳 https://eitaa.com/mtHYZyBA 🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳 دلنوشته های ناب 🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳 https://rubika.ir/DLNVStHyNAB 🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳 خادمین امام رضا 🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳 https://eitaa.com/joinchat/1331560747C4fc285c4fd 🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳 حس آرامش 🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳 https://eitaa.com/HjSARSMS 🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳 آرامش با خدا 🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳 https://rubika.ir/ARAmSBAGDA عشاق الرضا 🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳🕳 https://eitaa.com/joinchat/2504065544C619444601a مجاورین امام رضا 🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️ https://rubika.ir/joing/EFEFDDGA0RJBLRLOIIKGQXJJSHGETLCS 🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️ کانال حال خوب 🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️ https://eitaa.com/mthyANgyZSy 🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️ کانال روانشناسی و زنا شویی در سروش با کلی مطالب مفید و کاربردی برای بانوان و آقایان 🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️🕳️ https://splus.ir/RVANSNASY
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 💐✨سـ🌺ــلام 🍃✨روزتـــون 💐✨پر از خیر و برکت 💐✨امروز سه شنبه↶ ✧ 25 اردیبهشت 1403 ه.ش ❖ 5 ذی القعده 1445 ه.ق ✧ 14 مه 2024 میلادی ┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄ 💐✨ ↯ ذڪر روز ؛ 🍃✨《 یا اَرْحَمَ الرّاحِمین 》 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌​​​ ‎ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘حکایت بهلول دانا يکى بود يکى نبود. پيرزنى بود که دو پسر داشت. يکى از آنها بهلول دانا و ديگرى کدخداى آبادى بود. يک شب تاجرى در خانهٔ پيرزن بيتوته کرد و از او خواست ده تا تخم‌مرغى را که دارد برايش بپزد. پيرزن ده تا تخم مرغ را پخت و به تاجر داد تا بخورد. تاجر خورد و پرسيد: پولش چقدر مى‌شود؟ پيرزن گفت: با نانى که خوردى سى شاهي. تاجر گفت: صبح موقع رفتن سى شاهى را به تو مى‌دهم. صبح شد، پيرزن زودتر از تاجر بلند شد و به صحرا رفت. تاجر که برخاست پيرزن را نديد. با خود گفت: سال ديگر سى شاهى را با سودش به پيرزن مى‌دهم.سال ديگر تاجر رفت در خانهٔ پيرزن و به‌جاى سى‌شاهى يک تومان به او داد. پيرزن خوشحال پيش همسايه‌اش رفت و ماجرا را براى او تعريف کرد. همسايه گفت: تاجر سر تو را کلاه گذاشته است. اگر آن ده تا تخم‌مرغ را زير مرغ مى‌گذاشتي، جوجه مى‌شدند، جوجه‌ها مرغ مى‌شدند، مرغ‌ها تخم مى‌کردند و پولشان يک عالمه مى‌شد! پيرزن رفت پيش کدخدا و از تاجر شکايت کرد. کدخدا تاجر را به زندان انداخت.از قضا بهلول سرى به زندان برادرش زد و تاجر را در آنجا ديد. تاجر ماجراى خودش را براى بهلول تعريف کرد. بهلول رفت و دو لنگه بار گندم از برادرش گرفت. بعد پيش مادرش رفت و از او ديگ خواست. مادرش پرسيد: چه کار مى‌خواهى بکني؟ بهلول گفت: مى‌خواهم گندم‌ها را بپزم، بعد بکارم تا سبز شوند. پيرزن به نزد پسر ديگرش، کدخدا رفت و گفت: اين برادر تو واقعاً ديوانه است. مى‌خواهد گندم پخته بکارد! کدخدا و مادرش رفتند پيش بهلول. کدخدا گفت: گندم پخته که نمى‌رويد. بهلول گفت: از تخم‌مرغ پخته جوجه درنمى‌آيد! بهلول دانا گفت: اگر درنمى‌آيد چرا تاجر بيچاره را زندانى کردي. کدخدا نتوانست جوابى بدهد و ناچار تاجر را از زندان آزاد کرد. بهلول دانا، يک تومان را از مادرش گرفت و به تاجر داد و گفت: اين هم غرامت زندانى شدن ناحق تو ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸مهربانم نازنینم 🍎صبح زیبایت بخیر 🌸اى به دل مهر آفرینم 🍎صبح زیبایت بخیر 🌸در کنار چاى تلخ 🍎سفره ى صبحانه ام 🌸شهد شیرین بهترینم 🍎صبح زیبایت بخیر 🌸ســـلام عزیزان 🍎صبحتون پر از زیبـایی و عشق