eitaa logo
مدرسه تربیت و رشد اسلامی
8.3هزار دنبال‌کننده
882 عکس
119 ویدیو
91 فایل
🔸 برگزاری دوره های آموزشی بلند مدت در زمینۀ تربیت و رشد اسلامی 🔸 زیر مجموعهٔ #تربیتکده آیین فطرت با نظارت حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی 🔸 پشتیبان آموزشی دورهٔ تربیت و رشد اسلامی: eitaa.com/p_9709 🔸 سایت برگزاری دوره: mtarbiat.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💕🇮🇷 یک عهد عاشقانه برای ایران گفت‌و‌گو با همسر شهید حاج صادق امید زاده حتما ببینید و پــیــــــام صــوتـــــــی حاج آقـای در پست بعد را بشنوید👇
زمان: حجم: 1.05M
🎙 پیام صوتی حاج آقای درباره گفتگوی همسر شهید 🔸 ما برای دین خدا چکار کردیم، اونها چکار کردن؟! 🔸 چه‌جور میشه چنین زندگی‌هایی رو تصور کرد؟! @mtarbiat_ir
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
. شکر خدا بحث امروز حاج آقا مورد استقبالتون قرار گرفت.🤲 ممنونیم بابت پیام‌های دلگرم‌کننده‌تون. 🌹 حاج آقا بناست فردا هم این بحث رو ادامه بدن. 🔹اول این که قسمت قبلی رو اگه نخوندید،‌ هم خودتون بخونید و هم دیگران رو دعوت کنید که بیان و بخونن👇 https://eitaa.com/abbasivaladi/14787 🔸دوم این که به ما بگید از نظر شما بهترین زمان برای ارائۀ مطالب از طرف حاج آقا چه مقطعی از شبانه روزه؟ ⭕️لطفا تو این نظر سنجی شرکت کنید🔻 https://EitaaBot.ir/poll/ywri @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
همراهان همیشگی کانال سلام💐 نماز و روزه هاتون قبول از ابتدای ماه مبارک رمضان حاج آقا بحثی رو با عنوان شروع کردن. همراهی شما با این بحث معرفتی و پیام های بسیار زیبا و دلگرم کننده تون نشون میده این بحث جز دغدغه هاتون بوده .👌 اگه از کسایی هستید که هنوز جلسات قبل رو مطالعه نکردید، امروز فرصت خوبیه. حتما به این نشونی‌ها مراجعه و مطالب رو مطالعه کنید. 🔹قسمت اول 👇 https://eitaa.com/abbasivaladi/14787 🔹 قسمت دوم 👇 https://eitaa.com/abbasivaladi/14816 🔹قسمت سوم 👇 https://eitaa.com/abbasivaladi/14880 🔹قسمت چهارم 👇 https://eitaa.com/abbasivaladi/14897 🔹قسمت پنجم👇 https://eitaa.com/abbasivaladi/14916 حتما تو روزهای آینده همراهمون باشید و دوستانتون رو هم به کانال دعوت کنید👇👇 @abbasivaladi
🟢قصۀ نجات از سیاه‌چال یأس و افسردگی من همیشه دعاگوی حاج آقا و تمام اطرافیانشون هستم چون ایشون من رو هم از مرگ نجات داد و هم از یه مرداب بزرگ. من تو نوجوونی ازدواج کردم. بعد از ازدواج، دیگه به خاطر تنبلی درسم رو ادامه ندادم. یه کم که گذشت، سرکوفت اطرافیانم شروع شد. خانوادۀ من مدرک طلبند؛ علم طلب نه‌ها؛ مدرک طلب، یعنی شأن و اندازۀ تو رو مدرکت مشخص می‌کنه. خلاصه من با این پتک بزرگی که بر سرم می‌خورد، وارد زندگی مشترک شدم و روز به روز عقده‌ای‌تر و سرخورده‌تر می‌شدم. با این که خدا دو تا به بچه بهم داده بود؛ اما حرف اطرافیان ولم نکرد که می‌گفتند ملت دنبال دکتر، مهندسی‌اند و تو دنبال پوشک عوض کردن😔 همسرم همیشه بهم می‌گفت: «علمیت خیلی مهم‌تر از مدرکه. تو که علاقه به کتاب خوندن داری، خب کتاب‌هایی بخون که به دردت بخوره برات مفید باشه؛ حالا مدرک نداشته باشی، مگه چی می‌شه؟» اما من فکر می‌کردم چون خودش مقام علمی و اجتماعی جایگاه خوبی داره، اصلا نمی‌تونه من رو درک کنه یا حس می‌کردم می‌خواد من رو با این حرف ها از سر باز کنه. من کتاب خوندن رو خیلی دوست دارم؛ یعنی جوری که اگه دیگران میرن کتابخونه و برای یک ماهشون دو سه تا کتاب می‌گیرن من ده پونزده تا کتاب می‌گیرم و می‌خونم. متاسفانه مطالعۀ برخی کتاب ها من رو با دنیای مادی و روانشناسی غربی آشنا کرد و چون من مبنا و سنگ محک نداشتم هر چی می‌خوندم رو باور می‌کردم مثلا: یاد گرفتم؛حق گرفتنی است؛ نه دادنی من بر سر فرزندانم حق مادری دارم. پس من می‌توانم هرجور که بخواهم با آنها رفتار کنم پخت و پز و کارهای خانه وظیفۀ من نیست. پس می‌توانم به عنوان پتکی آن را بر سر همسرم بکوبم و... زندگی با این نگاه برای من سخت و سخت‌تر شد. با همه سر جنگ داشتم، همه رو مدیون و بدهکار خودم می‌دیدم، شوهر و بچه‌هام رو بزرگ‌ترین مانع برای رسیدن به بالاترین مدرک‌ها می‌دیدم. خلاصه دنیا و زندگی اونقدر بهم تنگ اومد که بریدم. خودم رو بیچاره‌ترین آدم روی این کرۀ خاکی می‌دیدم. من یک ماه رمضان تمام به درگاه خدا ضجه زدم که سحر فرداش رو نبینم، من شب‌‌های قدر به سجده می‌افتادم که خدایا من رو ببر، التماس خدا رو می‌کردم که من شب قدر سال بعد رو نبینم؛ اما وقتی ماه رمضان تموم شد و دیدم هنوز زنده‌ام تصمیم بدی گرفتم: خودکشی. خلاصه یه شب همۀ کارهامو کردم و منتظر بودم خانواده‌م بخوابن تا تصمیمم رو عملی کنم و برای اینکه وقتم پر بشه رفتم یه دونه از اون کتاب هایی که امانت گرفته بودم رو بخونم؛ اما وقتی شروع به خوندن کردم، چشمام از تعجب هی بازتر می‌شد. بغض شدیدی توی گلوم بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد. آخه اون کتاب با دلیل و مدرک، با آیه و روایت بهم ثابت کرد خیلی از باورهام غلطه! کتاب رو خوندم و خوندم و وقتی به خودم اومدم، دیدم از نصف شب گذشته و داره سحر می‌شه. اون شب تصمیم گرفتم به خودم و زندگیم یه فرصت دوباره بدم. اسم اون کتاب «از نو با تو» بود و نویسنده‌ش محسن عباسی ولدی. از اون شب به بعد کارهای استاد رو به صورت خیلی جدی دنبال کردم. من استاد رو از خیلی قبل‌ترها می‌شناختم؛ اما فقط به عنوان یک کارشناس تلویزیون و یک نویسنده در مباحث خانواده؛ اما هیچ وقت فکر نمی‌کردم که حاج آقا چه قدرتی در دگرگونی توحیدی و نگاه ما می‌تونه داشته باشه. تغییر نگاه، کم چیزی نیست، من هنوز همون آدمم؛ اما وقتی نگاهم به دنیا عوض شد، طبیعتاً رفتارهامم عوض شد و وقتی رفتارهام با اطرافیانم و خانواده‌م عوض شد، خیلی از مشکلاتم هم حل شد و اون دسته از مشکلاتی هم که حل نشد، چون نگاهم بهشون تغییر کرد، دیگه اون‌ها تو زندگی من اصلاً برام مشکل به حساب نمیاد. تو این پیگیری‌ها متوجه شدم ایشون دوره‌ای دارند به نام «قصۀ من و خدا». من تو این دوره شرکت کردم و می‌تونم بگم بزرگ‌ترین تحول زندگی من شرکت در همین دوره بود. بعد از اون تلاش کردم در تمام دوره‌های آیین فطرت شرکت کنم: دورۀ مجاهدان تبیین جمعیت، چلۀ مادری، خانه و رسانه و الان هم که به لطف خدا ترم پنجم دورۀ تربیت و رشد اسلامی رو پشت سر گذاشتم. من واقعا زندگیم رو همه جوره به حاج آقا مدیونم؛ چون اگر اون کتاب و اون قلم اون شب نبود، مطمئنم منم الان یا نبودم یا اگر هم به هر دلیلی جون سالم به در می‌بردم، دیگه این آرامش و این زندگی رو نداشتم. ان شاء لله خدا به حق خانم فاطمه زهراسلام الله علیها، ثانیه به ثانیه بر توفیقات روز افزون استاد و خانوادۀ محترمشون و تمام زحمت‌کشان تربیتکده آیین فطرت بیفزاید 🙏🌹
🔰🔰🔰🔰🔰 توصیه های حاج آقا برای بیشترین و بهترین بهره از رو👈 اینجا بخونید. @mtarbiat_ir