eitaa logo
کانال شخصی (علی حاتمی )
356 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
704 فایل
بسمه تعالی ((کانال ارائه محتوای تبلیغی و طرحهای ویژه و نمونه فعالیتهای مفید مبلغین )) فضلای عزیزمطالب مهم تبلیغی و طرح ویژه را به بنده ارسال بفرمائید علی حاتمی @alihatami69
مشاهده در ایتا
دانلود
8.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️ایشون فائزه هاشمی هستند! این دوکلمه حرف حساب رو از پدرشون بشنویم لطفاً تا پایان ببینید...!!! ✅ مایه عبرت است برای همه مون !!!
🌱 بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ مرحوم حاجى مؤ من - كه داستانهاى 36 تا 43 از او نقل گرديد - فرمود وقتى مخدره محترمه اى كه نماز جمعه را با مرحوم آقا سيد هاشم در مسجد سردزك ترك نمى كرد به من خبر داد كه مقدار نخودى تربت اصل حسينى عليه السلام به من رسيده و آن را جوف كفن خود گذارده ام و هر ساله روز عاشورا خونين مى شود به طورى كه رطوبت خونين به كفن سرايت مى كند و بعد متدرجا خشك مى شود. مرحوم حاج مؤ من فرمود از آن مخدره خواهش كردم كه در روز عاشورا منزلش بروم و آن را ببينم قبول كرد، پس روز عاشورا رفتم بقچه كفنش را آورد و باز كرد، عقد خون در كفن مشاهده كردم و تربت مبارك را ديدم همانطورى كه آن مخدره گفته بود تر و خونين و علاوه لرزان است . از ديدن آن منظره و تصور بزرگى مصيبت آن حضرت سخت گريان و نالان و از خود بى خود شدم . نظير اين داستان در دارالسلام عراقى نقل كرده از ثقه عادل ملا عبدالحسين خوانسارى كه گفت مرحوم آقا سيد مهدى پسر آقا سيد على صاحب شرح كبير در آن زمانى كه مريض شده بود و براى استشفاى شيخ محمد حسين صاحب فصول و حاج ملا جعفر استرابادى را كه هر دو از فحول علماى عدول بودند فرستاد كه غسل كنند و با لباس احرام داخل سرداب قبر مطهر حسين عليه السلام شوند و از تربت قبر مطهر به آداب وارده بردارند و براى مرحوم سيد بياورند و هر دو شهادت دهند كه آن تربت قبر مطهر است و جناب سيد مقدار يك نخود از آن را تناول نمايد. آن دو بزرگوار حسب الامر رفتند و از خاك قبر مطهر برداشتند و بالا آمدند و از آن خاك قدرى به بعض حضار اخيار عطا كردند كه از جمله ايشان شخصى بود از معتبرين و عطار و آن شخص را در مرض موت عيادت كردم و باقيمانده آن خاك را از ترس اينكه بعد از او به دست نااهل افتد به من عطا كرد و من بسته آن را آورده و در ميان كفن والده گذاشتم . اتفاقا روز عاشورا نظرم به ساروق آن كفن افتاد رطوبتى در آن احساس كردم چون آن را برداشته گشودم ديدم كيسه تربت كه در جوف كفن بود مانند شكرى كه رطوبت ببيند حالت رطوبتى در آن عارض ‍ شده و رنگ آن مانند خون تيره گرديده و خونابه مانند اثر آن از باطن كيسه به ظاهر و از آن به كفن و ساروق رسيده با آنكه رطوبت و آبى آنجا نبود. پس آن را در محل خود گذارده در روز يازدهم ساروق را آورده گشودم آن تربت را به حالت اول خشك و سفيد ديدم اگرچه آن رنگ زردى در كفن و ساروق كماكان باقيمانده بود و ديگر بعد از آن در ساير ايام عاشورا كه آن تربت را مشاهده كردم همينطور آنرا متغير ديده ام و دانسته ام كه خاك قبر مطهر در هرجا باشد در روز عاشورا شبيه به خون مى شود. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽
🔴 موضعگیری انقلابی قوه قضاییه نسبت به مسأله ورود بانوان به ورزشگاه 🔶 حتما خوشحال شدید که قوه قضاییه بالاخره نسبت به این مسأله‌ی خلاف شرع و خلاف نظر رهبری احساس تکلیف کرد و وارد میدان شد، اما خیلی خوشحال نشوید! این خبر مربوط به چند سال پیش است، زمانی که آقای روحانی می‌خواست این تصمیم را عملیاتی کند. 🔷 اکنون که آقای رئیسی این اقدام را انجام داده است، واکنشی از سوی دستگاه قضا دیده نمی شود! 🔶 برخورد دوگانه قوه قضائیه در مواجهه با یک مسأله خلاف شرع، این پیام و معنا را به جامعه و مردم منتقل می کند که اگر مسئول متخلف و خاطی؛ از جناح ما نباشد حتما با اقدامات اشتباهش برخورد جدی خواهد شد 🔷 اما اگر همفکر و هم جناح ما باشد، ایرادی نیست و می توان با تصمیمات و اقدامات خلاف شرع او، کنار آمد! @jahadetabiinvasavaderesanehei 🔴 اینجا دریچه ای برای افزایش سواد رسانه ای و بصیرت افزایی می باشد ❌حتی المقدور با لینک ارسال شود
هدایت شده از مدارس امین
حرم حضرت معصومه، شعبه ای از بیت النور نبی اکرم.pdf
530K
حضرت معصومه سلام الله علیها شعبه ای از بیت النور نبی اکرم به کانال ملحق شوید: @mamin110
هدایت شده از خبر تازه 📢
🔶 لیست شورای ائتلاف برای انتخابات دور دوم مجلس شورای اسلامی در حوزه انتخابیه تهران اخبار تازه و داغ را با ما میل کنید😋♨️ بفرمایید خبرتازه👈 🌐 @khabaretaze
یاقوت روغن فروش (دیدار کنندگان امام زمان علیه السلام) عالم با جلالت و داناى با ذكاوت، مجمع فضيلت‏ها و والايى‏ها، فرد با صفاى با وفا، ملّا على رشتى – كه خاك مزارش پاكيزه باد – (اين داستان را) برايم نقل كرد؛ و او دانشمندى نيكوكار و پرواپيشه‏اى گوشه‏گير و واجد دانش‏هاى گوناگون و فردى با بصيرت و نقّاد و از شاگردان استاد گران‏قدر (ميرزا محمّد حسن شيرازى) بود كه سايه‏اش پايدار باد. چون درخواست اهالى “لار” از نواحى فارس از نداشتن عالم جامع نافذ الحكم بالا گرفت، (استاد معظّم ميرزا محمّد حسن شيرازى) آن مرحوم را بدان جا فرستاد. وى (در آن جا) با سعادت زيست و با ستايش مُرد. من مدّت‏ها در سفر و حضر مصاحبش بودم و در اخلاق و فضايل چون وى كم ديده‏ام. او گفت: يك وقتى از زيارت حضرت ابا عبد اللَّه الحسين عليه السلام باز مى‏گشتم. از راه فرات به نجف اشرف مى‏رفتم. چون به يكى از كشتى‏هاى كوچك سوار شدم كه ميان كربلا و طويرج كار مى‏كرد؛ ديدم افرادى كه سوار كشتى‏اند همگى از اهالى حلّه‏اند؛ و راه حلّه و نجف از طويرج جدا مى‏شود. آن جماعت همگى به لهو و لعب و شوخى مشغول شدند، جز يك تن كه او در كارهاى آنان وارد نمى‏شد. از چهره‏اش آثار افتادگى و وقار ظاهر بود؛ نه شوخى مى‏كرد و نه مى‏خنديد. آن گروه روش او را ردّ مى‏كردند، و بر او عيب مى‏گرفتند؛ با اين حال در خورد و خوراك و آشاميدنى‏ها با ايشان شريك بود. از او بسيار تعجّب كردم؛ ولى مجال سؤال نبود؛ تا اين كه به جايى رسيديم كه به خاطر (عمق) كم آب، كشتى قادر به پيشروى نبود؛ لذا صاحب كشتى ما را از كشتى پياده كرد؛ در نتيجه در كنار رود راه را پيش گرفتيم. اتفاقاً با آن شخص همراه شدم. از علّت كناره‏گيرى وى از دوستانش و بدگويى آنان بدو، پرسيدم. گفت: ايشان از خويشان من و از اهل سنّت‏اند؛ پدرم نيز از ايشان است؛ ولى مادرم اهل ايمان مى‏باشد؛ من نيز در سلك آنان بودم؛ امّا خدا به بركت حضرت حجّت صاحب الزّمان‏ عليه السلام به خاطر تشيّع بر من منّت نهاد. از چگونگى ايمانش پرسيدم. گفت: نام من ياقوت است. در كنار پل حلّه روغن مى‏فروشم. يك سالى به خاطر خريدن روغن از حلّه به اطراف و نواحى، نزد باديه‏نشين‏هاى از اعراب بيرون رفتم؛ چند منزلى دور شدم تا آن چه خواستم، خريدم؛ و با گروهى از اهل حلّه برگشتم. در يكى از منازل فرود آمديم و خوابيديم؛ چون بيدار شدم كسى را نديدم. همه رفته بودند. راه ما از صحراى بى‏آب و علفى مى‏گذشت كه درندگان بسيار داشت و نزديك‏ترين آبادى (با آنجا) فرسنگ‏ها راه فاصله داشت. پس برخاستم و بار را بر مركب خويش نهادم؛ و در پى آنان روان شدم؛ ولى راه را گم كردم و حيران و سرگردان گشتم و از درندگان و تشنگى در طول روز ترسيدم. پس از خلفا و مشايخ (خود) پناه خواستم، و از ايشان يارى جستم، و آنان را در نزد خدا شفيع قرار دادم، و بسيار گريستم؛ امّا از ايشان چيزى آشكار نشد. پيش خود گفتم: من از مادرم مى‏شنيدم كه مى‏گفت: ما امام زنده‏اى داريم كه كنيه‏اش “ابا صالح” است؛ او گم شدگان را به راه مى‏رساند؛ و به فرياد درماندگان مى‏رسد؛ و ناتوانان را يارى مى‏كند. پس با خداى متعال پيمان بستم كه اگر بدو پناه جستم، و او مرا يارى كرد، به آيين مادرم درآيم. لذا او را صدا زدم و بدو پناه جستم؛ ناگاه كسى را ديدم كه همراه من راه مى‏رود. بر سرش عمامه‏ى سبزى داشت كه رنگش مانند اين بود، و به علف‏هاى سبزى كه در كنار رود روييده بود، اشاره كرد؛ آن گاه راه را به من نشان داد، و به من امر كرد كه به آيين مادرم در آيم و كلماتى فرمود كه من فراموش كرده‏ام. و فرمود: بزودى به قريه‏اى مى‏رسى كه اهل آن جا همگى شيعه‏اند. گفت: پس گفتم: اى آقاى من! شما همراه من تا آن قريه مى‏آييد؟ سخنى فرمود كه معنايش اين بود: – خير، زيرا هزار نفر در جاهاى گوناگون از من پناه خواسته‏اند. بايد ايشان را نجات دهم. اين حاصل كلام آن جناب بود. سپس از من پنهان شد. من راه زيادى نرفتم كه به آن قريه رسيدم، در حالى كه آن قريه در مسافت دورى بود؛ همراهان (من) يك روز بعد از من بدان جا رسيدند. چون وارد حلّه شدم، به خدمت آقاى فقيهان سيّد مهدى قزوينى – كه خاك مزارش پاكيزه باد – رسيدم و داستان را براى او نقل كردم. او دانستنى‏هاى دينم را به من آموخت. از او پرسيدم چه كنم تا دگر بار به ديدار حضرتش عليه السلام شرفياب شوم؟ فرمود: حضرت ابا عبد اللَّه حسين عليه السلام را چهل شب جمعه زيارت كن. (ياقوت) گفت: من مشغول شدم؛ شب‏هاى جمعه از حلّه براى زيارت بدان جا مى‏رفتم، تا آن كه يك (شب) باقى مانده بود؛ روز پنجشنبه بود. از حلّه به كربلا رفتم. چون به دروازه‏ى شهر رسيدم، ديدم كارگزاران ستمگران در نهايت سختگيرى از واردين مجوّز ورود مى‏خواهند؛ من نه مجوّز داشتم و نه پول آن را. پس حيران شدم.
مردم جلو دروازه مزاحم يكديگر بودند. چند بار خواستم خود را مخفى كنم و از ميان ايشان بگذرم؛ امّا ميسّر نشد. در اين حال صاحب خود حضرت صاحب الامر عليه السلام را ديدم كه در قيافه‏ى طلّاب عجم، عمامه‏ى سفيدى بر سر دارد، و داخل شهر است. چون آن جناب را ديدم، از ايشان يارى خواستم؛ آن حضرت از شهر بيرون آمد، و دست مرا گرفت و از دروازه عبور داد، و كسى مرا نديد. چون داخل (شهر) شدم، ديگر آن جناب را نديدم و حيران باقى ماندم. و برخى لطايف اين واقعه از خاطرم رفته است. (محدث نوری؛ نجم ثاقب؛ فصل هفتم؛ حکایت
13.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از اعمال عصر جمعه دعای سمات 📿📿📿 این دعا معروف به دعای شبوّر [دعای عطا و بخشش] است که خواندن آن در ساعت آخر روز جمعه مستحب است و پوشیده نماند که این دعا از دعاهای مشهور است و بیشتر علمای گذشته بر خواندن این دعا مواظبت می‌نمودند. ❣️اللهم عـجل لوليڪ الفـرج❣️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفرج 🌹⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐♡°•
. 📌ذکر ساعت آخر روز جمعه، ٧ مرتبه👇 🔸 *"اللهمَّ صلِّ علی محمّدٍ و آلِ محمّدٍ ، وَ أدْفَعْ عَنَّا البَلاءَ المُبْرَمَ مِن السَّماءِ ، إنَّكَ عَلى کُلِّ شَئٍ قَدِیر"*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱ذکر توصیه شده توسط امام‌ زمان‌ عج برای‌ حل‌ مشکلات •┈┈••✾☘️🕊☘️✾••┈ کانال هوالله 🕋 https://eitaa.com/hooallah