eitaa logo
کانال شخصی (علی حاتمی )
516 دنبال‌کننده
2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
727 فایل
بسمه تعالی ((کانال ارائه محتوای تبلیغی و طرحهای ویژه و نمونه فعالیتهای مفید مبلغین )) فضلای عزیزمطالب مهم تبلیغی و طرح ویژه را به بنده ارسال بفرمائید علی حاتمی @alihatami69
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از طریق السلوک
💠حکایت (ره) و مرد پاکستانی 🔻چند شب پیش، خدمت یکی از آقایان قم بودیم و ایشان از قول تاجری پاکستانی نقل می‌کرد که زمانی سید محمد کشمیری (استاد مرحوم ابوی ما)، به هند و پاکستان سفر کرده بودند. وقتی که وارد خانه‌ی دوست پاکستانی می‌شوند، آن شخص می‌گوید که ما، بچه‌دار نمی‌شویم و یک دعایی بکنید. همچنین دلمان می‌خواهد که اسامی‌ فرزندان را شما بگذارید؛ ولی ما در پاکستان هستیم و شما در نجف. 🔸 سید محمد کشمیری می‌گویند که پنج تکّه کاغذ بیاور و روی هر کاغذ، چیزی می‌نویسند و چسب می‌زنند. سپس پنج عدد روی آن‌ها می‌نویسند و می‌فرمایند که وقتی فرزند اوّلت به دنیا آمد، برگه‌ی اوّل را باز می‌کنی و برای فرزند دوّم، برگه‌ی دوّم را باز می‌کنی و همین‌طور تا پنجمی. 🔹 تاجر گفته بود که بعد از مدّتی، ‌خانواده‌ام باردار شد و برگه‌ی اوّل را باز کردیم و دیدیم که فرزند ما، پسر است و اسم داخل برگه نیز اسم پسر است. 🔸 برگه‌ی دوّم را باز کردیم و دیدیم که مولود، پسر است و اسم نیز اسمِ پسر است. سوّمی را باز کردیم و دیدیم که مولود، دختر است و اسم نیز اسمِ دختر است و علامت‌گذاری شده است. 🔹 اینکه می‌گویم گاهی علمای ما گویا «نَبی مِن اَنبیاء بنی اسرائیل» بوده‌اند [بخاطر همین مسائل است]. در این حوزه به این جایگاه می‌رسیده‌اند. 📚به نقل از استاد شیخ جعفر ناصری @nasery_ir ‌ ‌ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🔺کانال معرفتي طَریقُ السُّلُوک «کانال تخصصی یادنامه اولیاء الله و احوالات بزرگان عالم اسلام» https://eitaa.com/joinchat/2817916981C22f5ba8cfc
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
آیت‌الله کاشانی فرمودند: شخصی به نام نوروزی برای من نقل کرد: پسرم مریض شد ‌وقتی دکتر بردم گفتند سرطان است، چندین دکتر مراجعه کردم، همه گفتند درد ایشان درمان ندارد، ناچار پسرم را به انگلستان بردم، تا آنجا هم بعد از چند روز آزمایش و عکسبرداری همین تشخیص را دادند و گفتند اگر عمل هم بکنید فایده ندارد، بارها به خدا عرض کردم که خدایا این همه ثروت را که به من عنایت فرموده ای از من بگیر، فقط این یک پسر را برای من نگه دار، عاقبت پسرم را از بیمارستان انگلستان مرخص کردم، سوار هواپیما شدیم به طرف تهران، در حالی که سرم دستش بود و از شدت درد ضعیف و رنجور شده بود. یک نفر در هواپیما به من گفت این مریض را چرا اینجا آوردی؟ گفتم کجا ببرم؟ گفت: مسجد مقدس جمکران! این جور مریض ها را باید حضرت صاحب الزمان علیه السلام شفا بدهد. من در همان هواپیما نذر کردم که اگر خداوند پسرم را شفا دهد یک بیمارستان به نام مسجد مقدس جمکران بنا کنم، شروع کردم در هواپیما با امام زمان علیه السلام راز و نیاز کردن، عرض کردم: ای پسر فاطمه به حق فاطمه زهرا سلام الله علیها به این پسر شفا عنایت فرما! در همین حال بودم که یک مرتبه پسرم از خواب بیدار شد و گفت: بابا به من انار بده! گفتم: چشم، تهران برای شما انار می دهم. بار دوم از خواب بیدار شد و گفت: بابا به من بیسکویت بده! معلوم شد که در خواب دیده سید بزرگواری برای ایشان انار آورده و فرموده شما خوب شدید سرم را بیرون بیاورید! چون تهران رسیدیم سرم را از دست ایشان بیرون آوردم دیدم حالش خیلی خوب است چند روز در تهران ماندیم، به دکترها مراجعه کردم آزمایش و عکسبرداری گفتند پسر شما سالم است! چون قبلا دیده بودند گفتند این فقط معجزه بود که خداوند به حرمت حضرت صاحب الزمان علیه السلام و مسجد مقدس جمکران ایشان را شفا داده است. 📚شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام، ج٣ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande 🌻أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🌻 🔖 امام‌زمانےام³¹³⇩⇩ 🔖 @Emamezamani
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
3.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ داستان‌ زیبای مهدوی 🎬 کلیپ بسیار زیبا و تاثیر گذار 👤 💚 آیا ما به عهدمون با امام زمان صلوات الله علیه وفادار بودیم؟ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
♨️باز شدن راه تشرف به محضر امام زمان ارواحنا فداه بخاطر گذشت! 🔸از یکی از اولیاء الهی که تشرفات متعدد خدمت علیه السلام داشته بود، پرسیده بودند چطور به همچنين مقامی رسيدید؟ 🔸گفته بود: نمی ‏دانم انتخاب خدا بود اما ظاهرا اوائل زمان رضا شاه بود؛ من پارچه كفنم را آماده كرده بودم و هزار تومان‏ زير آن برای كَفْن و دفن و مجلس عزاداری و پذیرایی از اهالی روستا گذاشته بودم. اين پول کل سرمايه من بود که كنار گذاشته بودم. مؤمن صادقی آمد كه آثار صدق و شكستگی در چهره‏ اش پيدا بود و نيازمند بود. گفت: من ورشكست شده ام؛ قرض دارم و فكرم مشغول‏ است می توانی كمكی به من بكنی؟ 🔸گفتم: هزار تومان دارايی من است که گذاشتم برای كَفْن و دفن و مجلس عزايم. پانصد تومانِ آن مال خودم و پانصد تومان هم مال تو؛ بعد که رفتم‏ پول را بردارم در راه به نظرم رسيد كه تو كه هنوز نمردی! اين چه احتياطی است می كنی؟! اين مومن به این هزار تومان احتياج‏ دارد؛ تو هم که می دانی راست می گويد. اين هزار تومان را به او بده ، خدای تو هم كريم است. 🔸 بعد هم رفتم هزار تومان كه تمام سرمايه‏ ام بود را آوردم و به او دادم و به او گفتم: «ناراحت نباش؛ شتر ديدی نديدی؛ نمي‏ خواهد پول را برگردانی». شبِ آن روز بود كه در خواب ديدم كه اشاره شد: با اين كار راهی برای خودت به ما باز كردی! 🖋حجت‌الاسلام شیخ جعفر ناصری 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
‌⚫️ همه چیز در عالم به فرمان امام معصوم (ع) زرارة بن اعين گويد: از مولايم امام صادق عليه السلام شنيدم كه از پدران گرامش عليهم السلام نقل مى فرمود: روزى امام حسين عليه السلام به عيادت بيمارى رفت، او به شدّت از تب مى سوخت، وقتى آن حضرت وارد خانه بيمار شد، تب او قطع گرديد. بيمار به امام حسين عليه السلام عرض كرد: به راستى من به حقّانيت آن مقامى كه به شما عطا شده راضى شدم، تب از شما فرار مى كند؟ 👈امام حسين عليه السلام فرمود: واللَّه! ماخلق اللَّه شيئاً إلّا وقد أمره بالطاعة لنا. به خدا سوگند! خداوند هيچ چيزى نيافريده، جز آن كه به او دستور داده تا در فرمان ما باشد. آنگاه مى گويد: ما صدايى را شنيديم ولى شخص را نمى ديديم كه مى گفت: لبيّك، و امام حسين عليه السلام فرمود: أليس أميرالمؤمنين عليه السلام أمرك أن لاتقربي إلّا عدوّاً أو مذنباً لكي تكوني كفّارةً لذنوبه، فما بال هذا؟ مگر امير مؤمنان على عليه السلام به تو دستور نداده كه جز به دشمن و شخص گنه كار نزديك نشوى كه كفّاره گناهان او باشى؟ گناه اين شخص چيست؟!! (گفتنى است كه) آن مريض عبداللَّه بن شداد بن هادى ليثى بود. 📚المناقب: ج۴ ص ۵۱، بحار الأنوار: ج۴۴ ، ص۱۸۳ ح۸. → . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
استاد فاطمی نیا: "ذکری که توفیقات سلب شده را باز میگرداند" ماه رجب ، ماه توبه است. 🔸یکی از اذکار و ادعیه ای که اگر به معنای آن توجه کنیم بسیار موثر است ، ذکر " یا مُقیلَ العَثَرات" است. 🔻(ای خدایی که لغزش ها را اقاله میکند و نادیده میگیرد ) 🔹ما خدایی داریم که بسیار مهربان است و گناهان ما را اقاله میکند ، به این معنا که اگر پشیمان شویم و توبه کنیم ، اصلا با ما طوری معامله میکند مثل اینکه گناهی مرتکب نشده ایم! گاهی مواقع دراثر گناه ، بعضی توفیقات از انسان سلب میشود ؛ اگر این ذکر را با توجه و حضور قلب در قنوت یا سجده خود بگوید ، توفیقات بازمیگردد . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از داستان آموزنده 📝
🔥عاقبت نیش زبان ✳️نقل است که: مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط (رضوان الله علیه)با عده ای به کربلا مشرف شده بودند. در میان آنان یک زن و شوهری بودند. 💠یک روز که از حرم پس از انجام زیارت بیرون آمده و بر می گشتند، این زن و شوهر با فاصله قابل ملاحظه ای از شیخ و در پشت سر ایشان راه می رفتند... ♻️در میان راه در ضمن صحبتی که بین آنها می شود، آن خانم یک نیشی به شوهرش زده و سخنی آزار دهنده به وی می گوید. 🔵هنگامی که همه وارد منزل و آن محل استراحت می شوند و آقا شیخ رجبعلی به افراد زیارت قبولی می گوید؛ 🔰به آن خانم که می رسد، می فرماید: تو که هیچ، همه را ریختی زمین! 🌀آن خانم می گوید: ای آقا! چطور؟! من این همه راه آمده ام کربلا؛ مگر من چکار کرده ام؟! ✨فرمود: از حرم آمدیم بیرون، نیشی که زدی، همه اش رفت...! ⛔️یعنی همه نور معنوی و فیوضاتی که از زیارت کسب کرده بودی، با این عملت از بین بردی! •┈┈. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌼منتظران ظهور قنبر❤️❤️ جوان کافری عاشق دختر عمویش شد. عمویش پادشاه حبشه بود . جوان نزد عمو رفت و گفت: عمو جان من عاشق دخترت هستم. آمده ام برای خواستگاری . پادشاه گفت: حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت: هرچه باشد من میپذیرم. شاه گفت: در شهر بدي ها (مدينه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری، آنوقت دختر از آن تو. جوان گفت: عمو جان این دشمن تو نامش چیست؟ گفت: بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می شناسند. جوان فوراً اسب را زین کرده با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی ها شد. به بالای تپه ی شهر که رسید دید در نخلستان جوانی عربی درحال باغبانی و بیل زدن است. نزدیک جوان رفت گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی؟ گفت: تو را با علی چکار است؟ گفت: آمده ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است. گفت: تو حریف علی نمی شوی. گفت: مگر علی را میشناسی؟ گفت: آری هرروز با او هستم و هرروز او را میبینم. گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟ گفت: قدی دارد به اندازه ی قد من، هیکلی هم هیکل من. گفت: اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست. مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست دهی تا علی را به تو نشان بدهم. چه برای شکست علی داری؟ گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان. گفت: پس آماده باش. جوان خنده ای بلند کرد و گفت تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش. شمشیر را از نیام کشید. سپس گفت: نام تو چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبداللّه. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: فتاح. و با شمشیر به عبداللّه حمله کرد. عبداللّه در یک چشم بهم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد، به زمین زد و خنجر او را به دست گرفت و بالا بُرد. ناگاه دید از چشمهای جوان اشک می آید. گفت: چرا گریه میکنی؟ جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم. آمده بودم تا سر علی را برای عمویم ببرم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته میشوم... مرد عرب جوان را بلند کرد. گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر. پرسید: مگر تو که هستی؟ گفت: منم اسداللّه الغالب، علی بن ابیطالب. كه اگر من بتوانم دل بنده ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود... جوان بلند بلند شروع به گریه کرده به پای مولای دو عالم افتاد و گفت: من میخواهم از امروز غلام تو شوم یا علی... بدین گونه بود که "فتاح" شد "قنبر" غلام علی بن ابیطالب. 📚بحارالانوار ج3 ص 211 ∞♥️∞ ❣https://eitaa.com/mthsadeg
🌼استاد فاطمی نيا(ره): حديث داريم كه اگر كسی پشت سر برادر مؤمنش جمله ای بگويد كه احترام او پايين بيايد، از ولايت الله خارج ميشود! خارج شدن از ولايت خدا شوخي نيست، ميفرمايد از ولايت الله خارج ميشود! پناه بر خدا ميبرم! آن وقت ما انقدر راحت پشت سر يكديگر صحبت مي كنيم! تهمت ميزنيم! عيوب يكديگر را فاش ميكنيم! آبرو ميبريم! پناه بر خدا ميبرم! بسيار بايد حواسمان به اعمال و گفتارمان باشد؛ اين زبان را بايد كنترل كنيم. ┈┈••••✾•🏴🥀🏴•✾•••┈┈ اخلاقی و آموزنده و های ‎‎‌‌‎‎‌
💠دو نکته از استاد شیخ حسین انصاریان در مورد علامه مجلسی : 1⃣من چند سالی در تهران با حاج میزا علی محدث زاده فرزند ارشد شیخ عباس قمی همسایه بودم. ایشان به خود بنده فرمودند: من ۱۰ شب منبر دعوت شدم در مشهد.. 🔹️در دومین جلسه روایتی را از بحار مرحوم مجلسی نقل کردم و در ضمن گفتم توضیح پدر من در ذیل این روایت از توضیح و فهم مرحوم مجلسی ظريف تر و دقیق تر بوده... 🍃همان شب پدرم را در خواب دیدم، فرمود علی تو منو در برزخ آزرده کردی،و با این حرف تو مقام مجلسی پایین آمد. منبر را ترک کن برو اصفهان سر قبر علامه مجلسی و استغفار کن. 🔸️ایشان می گفتند: من صبح بلند شدم ادامه منبر را سپردم به فرد دیگری و رفتم اصفهان ، سه شب اصفهان حوالی قبر علامه مجلسی مشغول دعا و مناجات و استغفار بودم. 2⃣نکته دوم را درباره علامه مجلسی پسر علامه امینی آقا رضای امینی به خود من گفتند. گفتند: پدر من یعنی علامه امینی مکرر در مکرر می فرمود: علامه مجلسی به اندازه یک پیامبر غیر مرسل به دین خدا خدمت کرده است. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @mthsadeg
💠علامه جعفری رحمه الله علیه می گوید: 🔸️ آیة اللّه العظمی خوئی رحمه الله علیه به من گفت: «تا مدت ها مرحوم میرزای نایینی به خواب کسی نیامده بود. شاگردی داشت که از اهالی گلپایگان بود. ایشان (مرحوم نایینی) با اینکه خیلی کم به کسی اجازه اجتهاد می داد و در اجازه دادن خیلی ممسک بود، به این طلبه اجازه اجتهاد داده بود. پس از گذشت مدت زیادی از ارتحالشان، به خواب این طلبه آمد. آن طلبه از مرحوم نایینی چنین پرسیده بود که می دانم که الفاظ نمی توانند بیانگر وقایع آن جهان باشند، ولی به هر حال بفرمایید در آن عالم چه خبر است؟ میرزا جواب داده بود: کس نمی داند در این بحر عمیق سنگریزه قرب دارد یا عقیق 🔹️مرحوم خویی به من فرمود که نمی دانم این شعر از کیست؟ من هم آن وقت نمی دانستم، ولی بعدها این شعر را در منطق الطیر عطار دیدم.»‎ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @mthsadeg