هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بسم الله الرحمن الرحيم
#امیرالمومنین_ع_عید_غدیر
شاعر: #على_اصغر_انصاريان
▶️
تجلّي همه اسماء ذات هستى تو
براى خَلق ، ظهور صفات هستى تو
تو آفريده شدى جزء ممكنات شوى
ولى ز سلسلهء واجبات هستى تو
گره گشاى همه انبيا تو بودى و
گره گشاى همه مشكلات هستى تو
به توبه گفت كه "يا عالىُ بِحَقّ عَلي"
براى حضرت آدم برات هستى تو
تو يار نوح شدى تا رها شد از طوفان
و بر خليل در آتش نجات هستى تو
براى حضرت موسى تويى يَدِ بَيضا
براى حضرت عيسى حيات هستى تو
به جز تو هيچ كسى نيست نَفْس پيغمبر
كه رونماى وى از هر جهات هستى تو
چگونه مثل منى شاعرت شود!، كه خودت
به نظم آورِ صدها لُغات هستى تو
(به ذره گر نظر لطف بوتراب كند
به آسمان رود و كار آفتاب كند)
@hosenih
مسير قافله سوى غدير مى گردد
غدير واقعه اى بى نظير مى گردد
رسيد روح الأمين گفت يا رسول الله
بگو پيام خدا را كه دير مى گردد
بگو كه پشت تو بر ذات كبريا گرم است
به بند سلسله شيطان اسير مى گردد
به حاضرين تو بگو تا به غائبين گويند
عليست آنكه پس از تو امير مى گردد
بگو نه از طرف من كه حكم حكمِ خداست
على ولي و وصي و وزير مى گردد
هميشه دوست او سربلند مى گردد
هميشه دشمن او سر به زير مى گردد
قسم به ذات خدا عاقبت بخير شود
هر آنكه بر در او مُستجير مى گردد
چه اعتنا به كم و بيش اين جهان دارد
كه بهره مند ز خير كثير مى گردد
كسى كه عيد غدير و عليست معيارش
دعاى حضرت زهرا بُوَد نگهدارش
@hosenih
به دست حضرت خورشيد مى درخشد ماه
بر اين جلالت و شوكت همه كنند نگاه
از اين به بعد بلند است روى مأذنه ها
صداىِ "أشهدُ أنّ عَلي وَليُّ الله"
على براى خدا و رسول يك شير است
مجالِ عَرضه ندارد به پيش او روباه
فقط براى رضاى خدا زَنَد شمشير
عليست كوه و سپاه مقابلش چون كاه
عليست مرد عبادت ، عليست مرد جهاد
عليست مرد قضاوت ، على عدالت خواه
هر آنكسى كه دمى بى على نَفَس بكشد
تمام زندگى اش را نموده است تباه
براى آنكه بُوَد دست او به دستِ على
مسير قُربِ خداوند مى شود كوتاه
(على امام من است و منم غلام على)
كسى كه غير على خواست مى شود گمراه
مُريد شاه نجف پيرو سقيفه كه نيست
هر آنكه غصب خلافت كند خليفه كه نيست
@hosenih
نشسته ام بنويسم نَمى از اين يَم را
بزرگى تو شمارد بزرگ اين كم را
به وصف توست "يَدُ الله فَوقَ أيْديهِم"
كه در احاطه گرفتى تمام عالم را
شعاع نور تو را در وجود او ديدند
اگر ملائكه كردند سجده ؛ آدم را
اسير روى تو ديدم هزار يوسف را
گداى كوى تو ديدم هزار حاتم را
اگر بزرگ شدم در قبيله اى شيعى
تو داده اى به من اين نعمت فراهم را
اگر اجازه دهى باز آخر اين شعر
كمى مرور كنم خاطرات ماتم را
پس از غدير ، پس از رحلت رسول خدا
مدينه مى زند آتش بهشت خاتم را
ميان آن همه نامحرم اى غيورِ صبور
خدا كند كه نبينى حضور مَحرم را
حوائج از تو بخواهند مردم ، اما من
نخواهم از تو به جز روزىِ مُحرّم را
سلام بر لب عطشان سيدالشهدا
به زخم هاى فراوان سيدالشهدا
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e