.
📜 #حکایت
روزی مردی به خانهی بهلول رفت و از او
خواست که طنابش را برای مدتی به او قرض دهد.
بهلول کمی فکر کرد و گفت : "حیف که روی آن ارزن پهن کرده ام و گرنه حتما آن را به تو می دادم!"
مرد با تعجب گفت : "مگر می شود روی طناب ارزن پهن کرد؟!"
بهلول گفت: "برای آن که طناب را ندهم
این بهانه کافی است!" 😃
#بهلول
.
📜 #حکایت
روزی مردی به خانهی بهلول رفت و از او
خواست که طنابش را برای مدتی به او قرض دهد.
بهلول کمی فکر کرد و گفت : "حیف که روی آن ارزن پهن کرده ام و گرنه حتما آن را به تو می دادم!"
مرد با تعجب گفت : "مگر می شود روی طناب ارزن پهن کرد؟!"
بهلول گفت: "برای آن که طناب را ندهم
این بهانه کافی است!" 😃
#بهلول
📚 #حکایت_طنز
هارون الرشید به بهلول گفت:
"چند تن از پیامبران را نام ببر؟"
بهلول گفت: "فرعون ، شدّاد ، نمرود."
خلیفه چهره درهم کشید و گفت:
"اینها که پیامبر نبودهاند؟!!"
بهلول جواب داد: "هر یک از اینها مدتی
در زمین ادعای خدایی داشتهاند آنوقت
تو به پیغمبری هم قبول شان نداری ؟!" 😀
#حکایت
#بهلول