eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️این جمله شهید یه دنیا حرف ، توشه.... بدانید که اخلاص محک شناخت مومن از غیر مومن است، هر چقدر اعمالتان کم باشد اما آن را خالص نگهدارید، چرا که انجام عمل آسان تر از نگه داشتن آن است. 💠شهید عباس عبداللهی وشوایی 👉 @mtnsr2
⭕️ 🔶قسمت هفتاد وچهارم 🔶 💠راوی: ژاكلين زكريا "زهرا علمدار" ادامه خلاصه متن ماهنامه فکه 👉 @mtnsr2
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 ⭕️ 🔶قسمت هفتاد وچهارم 🔶 خیلی دوست داشتم با مریم به این سفر معنوی بروم. اما مشکل پدر و مادرم بودند. به پدر و مادرم نگفتم كه به سفر زيارتی فرهنگی ميرويم. بلکه گفتم به يك سفر سياحتی كه از طرف مدرسه است ميرويم. اما باز مخالفت كردند. دو روز قهر كردم و لب به غذا نزدم. ضعف بدنی شديدی پيدا كردم. 28اسفند ساعت سه نيمه شب بود. هیچ روشی برای راضی کردن پدر و مادر به ذهنم نرسید. با خودم گفتم خوب است دعای توسل بخوانم. كتاب دعا را برداشتم و شروع كردم به خواندن. هر چه بيشتر در دعا غرق ميشدم احساس ميكردم حالم بهتر ميشود. نميدانم در كدام قسمت از دعا بود كه خوابم برد. در عالم رؤيا ديدم در بيابان برهوتی ايستاده ام. دم غروب بود، مردی به طرفم آمد و به من گفت: زهرا، بيا، بيا! بعد ادامه داد: ميخواهم چيزی نشانت بدهم! با تعجب گفتم: آقا ببخشيد من زهرا نيستم، اسم من ژاكلينه ولی هر چه ميگفتم گوشش بدهكار نبود. مرتب مرا زهرا خطاب ميكرد.راه افتادم و به دنبال آن مرد رفتم. در نقطه ای از زمين چاله ای بود، اشاره كرد به آنجا و گفت داخل شو!گفتم اين چاله كوچك است، گفت، دستت را بر زمين بگذار تا داخل شوی. به خودم جرأت دادم و اين كار را كردم! آن پايين جای عجيبی بود. يك سالن بزرگ كه از ديوارهای بلند و سفيدش نور آبی رنگی پخش ميشد. آن نور از عكس شهدا بود كه بر ديوارها آويخته بود. انتهای آن عكسها، عكس رهبر انقلاب آقاسيد علی خامنه ای قرار داشت. به عكسها كه نگاه كردم ميديدم كه انگار با من حرف ميزنند! ولی من چيزی نمی فهميدم. تا اينكه رسيدم به عكس آقا. آقا شروع كرد با من حرف زدن. خوب يادم است كه ايشان گفتند: شهدا يك سوزی داشتند كه همين سوزشان آنها را به مقام شهادت رساند. مانند: شهيد جهان ّ آرا، همت، باكری، علمدار و... همين كه آقا اسم شهيد علمدار را آورد؛ پرسيدم ایشان كيست!؟ چون اسم بقيه شهدا را شنيده بودم ولی اسم علمدار به گوشم نخورده بود. آقا نگاهی به من انداختند و فرمودند: علمدار همانی است كه پيش شما بود. همانی كه ضمانت شما را كرد تا بتوانی به جنوب بيايی. به يكباره از خواب پريدم. خيلی آشفته بودم. نميدانستم چكار كنم. هنگام صبحانه به پدرم گفتم كه فقط به اين شرط صبحانه ميخورم كه بگذاری به جنوب بروم. او هم شرطی گذاشت و گفت؛ به اين شرط كه بار اول و آخرت باشد. باورم نميشد. پدرم به همین راحتی قبول کرد! خيلی خوشحال شدم، به مريم زنگ زدم و اين مژده را به او هم دادم.اينگونه بود كه بخاطر شهيد علمدار رفتم برای ثبت نام. موقع ثبت نام وقتی اسم مرا پرسید مکث کردم و گفتم: زهرا، من زهرا علمدار هستم. ّ بالاخره اول فروردين 1378 بعد از نماز مغرب و عشاء با بسيجيها و مريم عازم جنوب شديم. كسی نميدانست كه من مسيحی هستم به جز مريم. در راه به خوابم خيلی فكر كردم. از بچه ها درباره شهيد علمدار پرسيدم، اما كسی چيزی نميدانست. وقتی به حرم امام خمينی ره رسيديم. در نوارفروشی آنجا متوجه نوارهای مداحی شهيد علمدار شدم. كم مانده بود از خوشحالی بال در بیاورم. چند نوار مداحی خریدم. در راه هر چه بيشتر نوارهای او را گوش ميدادم بيشتر متوجه ميشدم كه آقا چه فرمودند. در طی چند روزی كه جنوب بوديم. تازه فهميدم اسلام چه دين شيرينی است و چقدر زيباست. وقتی بچه ها نماز جماعت ميخواندند. من كناری مينشستم، زانوهايم را بغل ميگرفتم و گريه ميكردم. گريه به حال خودم که با آنها از زمين تا آسمان فرق داشتم. شلمچه خيلی باصفا بود. حس غریبی داشتم. احساس ميكردم خاك شلمچه با من حرف ميزند. با مريم كه آنجا فهمیدم خواهر سه شهيد است، گوشه ای ميرفتيم و شروع به خواندن زيارت عاشورا كردیم. او با سوز عجیبی ميخواند و من گوش ميدادم، انگار در عالم ديگری سير ميكردم. يك لحظه احساس كردم شهدا دور ما جمع شده اند و زيارت عاشورا ميخوانند. منقلب شدم و یکباره از هوش رفتم. در بيمارستان خرمشهر به هوش آمدم. مرا به كاروان برگرداندند. صبح روز بعد هنگام اذان مسئول كاروان خبر عجيبی داد؛ تازه معنای خواب آن شبم را فهميدم. آن خبر اين بود كه امروز دوباره به شلمچه ميرويم؛ چون قرار است امام خامنه ای به شلمچه بيايند و نماز عيد قربان را به امامت ايشان بخوانيم. از خوشحالی بال درآورده بودم. به همه چيز كه در خواب ديده بودم رسيدم؛ جنوب، شهدا، شلمچه، شهيد علمدار و حالا آقا. چقدر انتظار سخت است، هر لحظه اش برايم به اندازه يك سال ميگذاشت. از طرفی انتظار شيرين بود؛ زيرا پس از آن، امامم را از نزديك ميديدم. ساعت 30:11 دقيقه بود كه آقا آمدند. همه با اشك چشم به استقبال ايشان رفتيم. بی اختيار گريه ميكردم. باديدنش تمام تشويشها و نگرانيها در دلم به آرامش تبديل شدند.
وقتی كه ميرفت دوباره همه غمها بر جانم نشست. با رفتنش دلهای ما را با خود برد. ای كاش جای خاك شلمچه بودم. بايد به خودش ببالد از اينكه آقا بر آن قدم گذاشته است. پس از اينكه از جنوب برگشتم تمام شكهايم تبديل به يقين شد. آن موقع بود كه از مريم خواستم راه اسلام آوردن را به من ياد بدهد. او هم خيلی خوشحال شد. وقتی شهادتين ميگفتم، احساس ميكردم مثل مريم و دوستانش شده ام. من هم مسلمان شدم. 👉 @mtnsr2 🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
⭕️یه اتفاق خوب .... امروز بعد هفتاد وچهار قسمت از خاطرات شهید علمدار دیگر تاب نیاوردم وبه مزار شریفش رفتم و نائب الزیاره همه شما دوستان مهدوی شدم و زیارت عاشورایی به نیابت از همه شما بر سر مزارش خواندم انشاءالله بتونیم ادامه دهنده راه شهدا باشیم 👉 @mtnsr2
07-dobare halo havaye jebheha.mp3
6.34M
⭕️ 🌱دوباره حال‌و هوای جبهه‌ها 🌱دست مارم‌ بگیرید آی‌ شهدا 🌱میگن اونجا کربلای عاشقاست 🌱بنویسید برامون یه کربلا 🌱همه بسیجی و همه رزمنده 🌱دلا توی تلاطم ارونده 👉 @mtnsr2
🌱دوباره حال‌و هوای جبهه‌ها 🌱دست مارم‌ بگیرید آی‌ شهدا 🌱میگن اونجا کربلای عاشقاست 🌱بنویسید برامون یه کربلا 🌱همه بسیجی و همه رزمنده 🌱دلا توی تلاطم ارونده 🌱یه‌روزی‌ میرسه که این سربندو 🌱فاطمه رو پیشونیمون می بنده 🍁«حسین وای ٬ حسین وای» 🌱دلمو راهی افلاک میکنم 🌱خودمو قاطی این خاک میکنم 🌱توی خط شهدا اگه باشم 🌱خط به خط گناهامو پاک می‌کنم 🌱دوکوهه کوه گناهامو می‌شوره 🌱در و دیوارای اونجا چون نوره 🌱اگه داری میری فاخلع نعلیک 🌱آخه اونجا مثه وادی طوره 🌱همه بسیجی و همه رزمنده 🌱دلا توی تلاطم ارونده 🌱یه‌روزی‌ میرسه که این سربندو 🌱فاطمه رو پیشونیمون می بنده 🍁«حسین وای ٬ حسین وای» 🌱خادمی که عاشق خدا میشه 🌱با طلائیه دلش طلا میشه 🌱غمی نیست گره بیفته زندگی 🌱همه میگن تو شلمچه وا میشه 🌱هنوز واسه‌م راه شهادت بازه 🌱بچه هئیتی عاشق پروازه 🌱مادر تو لیست شهدا اسمم رو 🌱خدا کنه ‌که از قلم نندازه 🌱همه بسیجی و همه رزمنده 🌱دلا توی تلاطم ارونده 🌱یه‌روزی‌ میرسه که این سربندو 🌱فاطمه رو پیشونیمون می بنده 🍁«حسین وای ٬ حسین وای» 👉 @mtnsr2
⭕️قحطی بزرگ ایران 🌾روایتی از نقطه کور تاریخ ایران (1298 ـ 1296ش/ 1919 ـ 1917م) 🌴ترجمه: محمد كريمی 🌴هلوکاست ایرانی واقعه ای که از تاریخ ایران محو شده 👉 @mtnsr2
مهدویت تا نابودی اسرائیل
🌾قحطی بزرگ 4⃣3⃣قسمت سی و چهار سبب ديگـر كمبودهـا، نباريـدن باران بود : «اينكه تقريباً پانزده ماه گ
🌾قحطی بزرگ 5⃣3⃣قسمت سی وپنجم پادوك همچنين آشكار می كند كه امريكايی ها برای فعاليتهای امـدادی مبلغ ۱۵۷۰۰۰۰ هزار دلار دريافت داشته اند كه عملاً همه آن هم اكنون هزينـه شده است. او می افزايد: از آنجا كه هيچ برنامه ريزی روشنی بـرای منـابع مالی در آينده وجود ندارد، كميته در اينجا مجبور است بـرای ادامـه كـار روی كميته مركزی در آمريكا حساب كند. بنابراين از اين پس هيچ تخمينی برای منابع مالی در دسترس نميتوان ارايه كرد. رئـيس كميتـه اروميـه بـرای گزارش پدر روحـانی دبليـو . ای شـد بـه تـاريخ 3 ژانويـه 1918 ،اوضـاع كمك رسانی به ارامنه و آشوريهـا اروميه را چنين توصيف مي كند: اهالی محل در شرايط سختی قرار دارنـد و رنج آنان تا زمان برداشت افزايش خواهد يافت... مشكل بزرگ در اينجـا يافتن مقداری گندم يا غله برای آوردن به اين منطقه اسـت. منـاطق شـمال وضعشان بسيار بهتر است، اما ذخيره آنها آن قدر نيـست كـه بخواهنـد بـه جايی ارسال كنند. اوضاع سالدوز در جنوب كه دست كم نيمـی از گنـدم وارداتی به اين ناحيه را تأمين ميكنـد، بـدتر از اروميـه اسـت و مـردم از گرسنگی در حال مرگند. اوضـاع در سـاوجبلاغ و ديگـر منـاطق جنـوبی، اندكی بهتر از سالدوز است. اما آنها هم مواد غذايی بسيار كمی در اختيـار دارند. مناطقی كه در شرق درياچه قرار دارند، ذخيره های خود را به تبريـز ميفرستند و آنها نيز در مضيقه هستند. اين مشكلات با خسارتيگی كه ارتـش روسيه به ذخيرهه ای آذوقه وارد كرده به شدت افـزايش يافتـه اسـت و از ديگر سو نحوه ضبط آذوقه از سوی ارتش، به آن دامن زده اسـت و تـرس مردم باعث شده تا از ورود مواد غذايی به بازار جلوگيری شود. اگـر فقـط جمعيت بومی را در نظر بگيريم، حل مشكل بسيار سادهتـر اسـت؛ امـا در اروميه، سلماس و خوی افزون بر ۲۵۰۰۰پناهنده مـسيحی از تركيـه و در ناحيه اروميه ۲۰۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ پناهنده كرد داريم. آنهـايی كـه از تركيـه آمده اند تنها به كمكهـای خيريـه وابـسته انـد و البتـه خـارج از خانـه و كاشانه شان به سر ميبرند. بخشی از كردها در خانه هايشان هستند؛ اما بخش عمدهای هم بيشتر به دليل آشفتگيهـا و رفتـار سـربازان روس، بـا آنكـه ايرانياند، پناهنده محسوب ميشوند. اين گروه نيازمندترين طبقه هستند در مناطقی از آذربايجان قحطی رخ نداده بود . در می 1918 ،نيروهای بريتانيا، زنجان را كه آن موقع جزو آذربايجان بود تصرف كردند . داناهو درباره زنجان اينگونه مي نويسد: ما از منطقه ای عبور ميكرديم كه نـسبت به مناطق نزديك همدان كمتر دچار گرسنگی بودند. اوضاع غذا بهتر بـود و «هنگ گرسنگان»، با اعضای رنجورش كـه در شـمال غـرب ايـران ديـده ميشد، در آنجا ديده نميشد». 👉 @mtnsr2
مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️پروتكل های رهبران يهود برای تسخير جهان 🔟پروتكل شماره 10 💠 آنچه كه من امروز مى خواهم بگويم، در
🌐پروتكل های رهبران يهود برای تسخير جهان 💠هنگامى كه كودتاى ما با موفقيت صورت گرفت به قشرهاى مختلف مردم چنين مى گوييم: در گذشته به شما بسيار بدگذشت و هر آنچه داشتيد رو به تباهى مى رفت. اختلاف لهجه و زبان، مرزها و مليت گراييها را كه همه از علل بيچارگى شما بودند، نابود خواهيم ساخت و به شما آزادى اعطا خواهيم كرد. در عوض شما بايد تسليم ما بشويد. آنچه را كه به شما عرضه و ارائه مى كنيم اگـر تأييـد كرديـد، ايـن خـود عادلانه خواهد بود. توده مردم به زودى به تمجيد و تحسين ما خواهند پرداخت و مـا را بـر سـر دسـت بلنـد خواهند كرد و آن روز، روزى است كه اميد و آرزوهاى ما برآورده شده است. رأى، اصولا وسيله اى اسـت كـه ما از آن استفاده مى كنيم تا بر سر قدرت بمانيم. بـه افـراد يـاد مـى دهـيم كـه حتـى دركـوچكترين مجـامع وگردهمآيى ها، براساس رأى گيرى به توافق برسند. اعمال چنين رويه اى موجب خواهد شد كه اكثريت مـردم به جاى سرزنش، ما را مورد تأييد قرار دهند. 💠 همه مردم را بدون در نظر گرفتن اختلافات طبقاتى يا ساير تفاوتهايشان وادار به رأى دادن مى كنـيم زيرا رأى افراد تحصيل كرده براى دستيابى به يك اكثريت قاطع كافى نيست و نيز به مردم القـاء مـى كنـيم كه خود افراد داراى اعتبار و اهميت هستند. اهميت خانواده و نقش تربيتى آن را در ميان غيريهوديان از بين مى بريم و اجازه اظهار وجود به كسى نمى دهيم زيرا توده مردم بايد صرفاً به وسيله ما اداره شود. به آنها اجازه نمى دهيم كه رودرروى ما بايستد. حتى فرصت نمى دهيم كه تقاضاى دادرسى بكنند. آنهـا بايـد بـه شـنيدن حرفها ما واطاعت از ما عادت كنند. توده مردم ناآگاه بنا به راهنمايى ما سـران خـود را انتخـاب مـى كننـد و در جهـت دلخواهمـان حركـت مى نمايد و تسليم رژيم ما خواهند شد زيرا مستمرى و درآمد و نيز منافعش، همه در دست رهبران رژيـم مـا است. 💠چهارچوب سيستم حكومتى كه ما در آينده آن را عرضه خواهيم كرد، بايد به وسيله يـك نفـر طـرح ريزى شده باشد. زيرا اگر افراد متعددى دست اندركار سـاختن و پـرداختن بخشـهاى مختلـف ايـن سيسـتم باشند، چهارچوب چنين سيستمى چندان محكم و استوار نخواهد بود. اگر ما شناختى درباره نحـوه عملكـرد سيستم داشته باشيم، اشكالى پيش نخواهد آمد ولى هيچگاه نبايد به بحث و تبادل نظـر دربـاره طـرح كلـى سيستم بپردازيم زيرا بسيارى از اسرار آن كشف خواهد شد. به علاوه بحث و تبادل نظر موجب مـى شـود كـه افراد به برداشتهاى متفاوتى برسند و اين خود موجب تغيير و دستكارى سيستم مـى شـود. در حـالى كـه مـا نمى خواهيم سيستم حكومت تغيير كند و كارى را كه نوابغ قوممان انجام داده اند، بـه دسـت تـوده ناآگـاه يـا عدهاى افراد منتخب متلاشى شود. 👉 @mtnsr2