⭕️ #دلنوشته_مهدوی
من و تو و رویای آمدنت آقاجان😍
دیشب باز دوباره دلم برایت تنگ شد
دلم برای دیدارت بی پرده در ثانیه های زمین دلتنگی می کرد
نگاهم لبریز از اشتیاق بود برای آسمانی شدن در محضرت باز هم دستانم بی قرار بود برای گرمی دستانت
اما دریغ :
که من مانده بودم و آرزوهایم و این خاطره ها
حوالی نیمه شب بود با صدای باران به شوق دیدارت
به #انتظار_ظهورت کمی خواب بر چشمانم نشست و ....
دوباره خاطراتت را به رویای من فرستادی تا مرا آرام کنی
زمین غوغا بود و اهل زمین در هیاهو
هر کسی به سمتی و...
نشانه ها خبر از آمدنت می داد و من و دلم لبریز از اشتیاق شدیم برای #ظهور
به دنبال تو و عطر پیراهنی و جذبه ی نگاهی
و نوری آسمانی می گشتم
اما باز هم مثل هر بار من ماندم و بوی عطر پیراهنت و
صدای قدم هایت و ...
باز هم آقاجان : "جایت خالی ماند در منظر نگاهم "..
باز هم صدای گریه ای و😭 ...
دستی مهربان که بیدارم کرد ...
بیدار شدم چشمم دوباره بی تو به جمال هستی روشن شد و باز هم افسوس😔 ...
اما دلم روشن است : می آیی مولای من....
👉 @mtnsr2
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ جامی به نفع جنایت جهانی
دکتر حسن عباسی
⚡️ روشنگری پیرامون جنایت های صهیونیسم و هم پیمان های آنها در حین مسابقات جام جهانی
👉 @mtnsr2
مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️دوست شهیدت کیه؟ 🌷شهید #باکری 🌷شهید #همت 🌷شهید #بروجردی 🌷شهید #امینی 👈یا اینکه ...... 🌷شهید #ابراه
☘در ادامه طرح رفاقت با شهدا
🍃ودر ادامه معرفی شهید #محمد_هادی_ذوالفقاری
👉 @mtnsr2
⭕️ #پسرک_فلافل_فروش ۱
🍃 #به_عشق_شهدا
ورود هادي به مسجد با مراسم يادواره شهدا بود. به قول زنده ياد سيد علي
مصطفوي، هادي را شهدا انتخاب كردند.
از روزي كه هادي را شناختيم، هميشه براي مراسم شهدا سنگ تمام مي گذاشت.
اگر مي گفتيم فلان مسجد مي خواهد يادواره شهدا برگزار كند و كمك مي خواهد، دريغ نميكرد.
اين ويژگي هادي را همه شاهد بودند كه به عشق شهدا، همه كار ميكرد.
از شستن و پخت و پز گرفته تا ...
تقريباً هر هفته شبهاي جمعه بهشت زهرا مي رفت. با شهدا دوست شده بود. و در اين دوستي سيد علي مصطفوي بيشترين نقش را داشت.
هيئتي را در مسجد راه اندازي كردند به نام »رهروان شهدا« هر هفته با بچه ها
دور هم جمع مي شدند و به عشق شهدا برنامه هيئت را پيگيري ميكردند.
هادي در اين هيئت مداحي هم ميكرد. همه او را دوست داشتند.
اما يكي از كارهاي مهمي كه همراه با برخي دوستان انجام داد، نصب
تابلوي شهدا در كوچه ها بود.
من اولين بار از سيد علي مصطفوي شنيدم كه مي گفت: بايد براي شهداي
محل كاري انجام دهيم.
👉 @mtnsr2
🍃 #به_عشق_شهدا ۲
گفتم: چه كاري؟
گفت: بيشتر كوچه ها به اسم شهيد است اما به خاطر گذشت سه دهه از
شهادت آنها، هيچ كس اين شهدا را نمي شناسد.
لااقل ما تصوير شهيد را در سر كوچه نصب كنيم تا مردم با چهره شهيد
آشنا شوند. يا اينكه زندگينامه اي از شهيد را به اطلاع اهل آن كوچه ومحل
برسانيم. كار آغاز شد. از طريق مساجد و بنياد شهيد و... تصاوير شهداي محل
جمع آوري شد.
هادي در همان ايام كار با فتوشاپ و ديگر نرم افزارهاي كامپيوتري را ياد گرفت. استعداد او براي فراگرفتن اين كارها زياد بود.
تصاوير شهدا را اسكن و سپس در يك اندازه مشخص طراحي كردند.
بَنر تهيه مي شد. بعد هم با يك نجار هم صحبت شد كه اين تصاوير را به صورت قاب چوبي در آورد.
كار خيلي سريع به نتيجه رسيد. هادي وانت پدرش را مي آورد و با يك
دريل و... كار را به اتمام مي رساند.
ّ يادم هست بيشتر کوچه هاي محل ما با تابلوهاي قرمزرنگ شهدا مزين شد
برخي ها مخالف اين حركت بودند! حتي از بچه هاي بسيج!
مي گفتند شما اين كار را ميكنيد، ولي يك سري از اراذل و اوباش اين تصاوير را پاره ميكنند و به شهدا اهانت ميكنند.
اما حقيقت چيز ديگري بود. ارادت مردم به شهدا فراتر از تصورات دوستان
ما بود.
الان با گذشت شش سال از آن روزها هنوز يادگار هادي و دوستانش را
روي ديوارهاي محل ميبينيم.
👉 @mtnsr2
🍃 #به_عشق_شهدا ۳
هيچ کس به اين تابلوها بي احترامي نکرد، بر عکس آنچه تصور مي شد،
تقاضا براي نصب تابلو از محلات ديگر هم رسيد.
در بسياري از محلات اين حرکت آغاز شد. بعد هم بسيج شهرداري، حرکت عظيمي را در اين زمينه آغاز کرد.
بعد از آن در برگزاري نمايشگاه براي شهدا فعاليت داشت، هادي كسي بود كه به تأييد تمام دوستان، وقتي كار براي شهدا بود، با تمام وجود كار ميكرد.
يكبار در ميدان شهيد آيت الله سعيدي او را ديدم. نيمه هاي شب آنجا
ايستاده بود!
نمايشگاه شهدا در داخل ميدان برقرار بود. تمام دوستانش رفتند اما هادي
مانده بود تا مراقب وسايل و لوازم نمايشگاه باشد.
از ديگر کارهاي هادي که تا اين اواخر ادامه يافت، فعاليت در زمينه معرفي شهدا بود.
براي شهدا پوستر درست ميکرد، در زمينه طراحي تصاوير کار ميکرد
و...
حتي رايانه شخصي او، که پس از شهادت به خانواده تحويل شد، پر بود
از تصاوير شهداي مجاهد عراقي که هادي براي آنها طراحي انجام داده بود.
👉 @mtnsr2
zaram-hamash.mp3
6.69M
⭕️ #نوای_شهدایی
🌷دلِ منو خون میکنی بی سرو سامون میکنی
🌷دورم ازت من ای آقا دلم رو مجنون میکنی
🌷جون منی همه ایمون منی
🌷عاشقتم تو رگ و خون منی
👉 @mtnsr2
🌷دلِ منو خون میکنی بی سرو سامون میکنی
🌷دورم ازت من ای آقا دلم رو مجنون میکنی
🌷جون منی همه ایمون منی
🌷عاشقتم تو رگ و خون منی
🌷غرق جنون توی هیئت آقاجون
🌷داد می زنم کربلامون برسون
🌷کربلا دلم تنگه توئه
🌷کربلا رو لب اهنگ توئه
🌷کربلا همه شب خواب منی
🌷کربلا تو نون و آب منی
☘کربلا حرم کربلا کربلا حرم کربلا
🌷از کوچیکیم تو هیئتم شدی تموم قدمتم
🌷همه میدونن آقاجون گداییتون شد سمتم
🌷شا منی همه شب ماه منی
🌷تو زندگیم آقا همراه منی
🌷یار منی آقا دلدار منی
🌷غم ندارم تو خریدار منی
🌷آقامی همه ی دنیامی
🌷آقامی شافع فردامی
🌷آقا درمون دردامی
🌷آقامی اولین رویامی
☘کربلا حرم کربلا کربلا حرم کربلا
🌷میدونم عاشقت نبودم موقع خواسته هایم بودم
🌷ردم نکردی آقاجون عاشق این مرام شدم
🌷زارم همش توبه شد کارم همش
🌷تویوسفی سر بازارم همش
🌷تاب و تبم تو شدی خواب شبم
🌷اسم تو شد روز و شب ذکر لبم
🌷ثارالله هیئتت میخونم
🌷ثارالله همه شب میخونم
🌷ثارالله خودمم میدونم
🌷ثارالله بی تو من دیوونم
☘کربلا حرم کربلا کربلا حرم کربلا
👉 @mtnsr2
❗️میدونی چه گناهی باعث میشه دعات قبول نشه؟؟؟😳😳
🍃امام سجاد(علیه السلام)فرمودند:
🌸گناهانی که موجب رد شدن دعا می شوند عبارتند از:
🔅نيت بد
🔅پليدي باطن
🔅دورويي با برادران ديني
🔅باور نداشتن اجابت دعا
🔅تاخير در نمازهاي واجب تا وقتش بگذرد
🔅ترک كار خير و صدقه
🔅گفتن كلمات زشت و ناسزا
📚معاني الأخبار،ص۲۷۱
👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم۲
🔶قسمت پنجاه وهشتم
🔶 #پابرهنه
آمده بود دفتر انتشارات تا کتاب تهیه کند . می گفت :امشب هیئت داریم . می خواهم همراه شام،که غذای جسم است ،غذای روح نیز به مردم بدهم .
تعدادی کتاب سلام بر #ابراهیم گرفت. یکی از کتاب ها را برداشت وبا حسرت به چهره شهید هادی خیره شد . لبخند تلخی زد وبا خودش گفت :ببین یه آدم کجا میتونه برسه !
با تعجب نگاهش کردم و پرسیدم :شما آقا #ابراهیم را می شناسید؟ خاطره ای هم از آقا #ابراهیم دارید؟
رفت توی فکر وبعد چند دقیقه گفت :قبل انقلاب ما توی خبابان زیبا می نشستیم. خب تقریباً تمام اهالی این محله #ابراهیم را می شناختند. #ابراهیم یه اخلاق خوبی داشت ، به همه کمک می کرد اصلا دنیا براش ارزش نداشت. اگه شما می گفتی : آقا #ابراهیم ،چقدر پیراهن شما قشنگه،باور کن اگه زیر پیراهن یا چیزی تنش بود ، همانجا در می آورد وبه شما می بخشید.
یه ظهر تابستانی ،از روی بیکاری آمدم سر کوچه نشستم. هوا خیلی گرم بود . دیدم فایده ای نداره ،برم خونه زیر باد پنکه بمونم بهتره.
همین که خواستم برم ، دیدم از سمت ابتدای خیابان زیبا ، #ابراهیم داره میاد
ماندم #ابراهیم را ببینم وبعد بروم
همینطور که نزدیک می شد دیدم پا برهنه است !توی این هوای داغ، همبنطور پاش می سوخت . پایش را از روی زمین بر می داشت و.....
سعی می کرد از توی سایه راه برود ،با تعجب نگاهش کردم. حدس زدم میجد بوده و کفشهایش را بردند . وقتی رسید سلام کردم ودست دادیم.
سریع اومد توی سایه. اشاره به پاش کردم وگفتم: پس کفشات کو ، تو این هوای داغ چرا پا برهنه شدی؟!
وایستا الان برات دمپایی میارم ، نکنه کفشات رو تو مسجد بردن؟
گفت :نه ، خودم اونها رو دادم.
با تعجب گفتم: به کی؟! آخه آدم تو این هوا کفش هدیه می ده وخودش پابرهنه راه می ره؟
از بس سوال پیچش کردم مجبور شد بگه ، اما معمولا این طور کارها رو برای کسی نمی گفت.
#ابراهیم نگاهی به صورتم کرد وگفت:یه پیرمرد جلوی مسجد گدایی می کرد. خیلی وضع مالیش بد بود . پیرمرد به کف کفش هاش اشاره کرد که از بین رفته بود وچیزی برای پوشیدن نداشت . می گفت : پام توی این گرما می سوزه . من هم پول همراهم نبود ، کفش هام رو دادم بهش.
تا من خواستم برایش دمپایی بیاورم خدا حافظی کرد ورفت.....
👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂