eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
3.5هزار ویدیو
66 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ 🔶 مؤسسه اي در نجف بود به نام اسلام اصيل كه مشغول كار چاپ و تكثير جزوات و كتاب بود. من با اينكه متولد قم بودم اما ساكن نجف شده و در اين مؤسسه كار ميكردم.اولين بار را در اين مؤسسه ديدم. پسر بسيار با ادب و شوخ و خنده رويي بود.او در مؤسسه كار مي كرد و همانجا زندگي واستراحت مي كرد. طلبه بود و در مدرسه كاشف الغطا درس ميخواند.من ماشين داشتم. يك روز پنجشنبه راهي كربالا بودم كه هادي گفت: داري ميري كربلا؟گفتم: آره، من هر شب جمعه با چند تا از رفيقها ميريم، راستي جا داريم، تو نميخواي بياي؟ گفت: جدي ميگي؟ من آرزو داشتم بتونم هر شب جمعه برم كربلا.ساعتي بعد با هم راهي شديم. ما توي راه با رفقا مي گفتيم و مي خنديديم، شوخي مي كرديم، سربه سر هم مي گذاشتيم اما هادي ساكت بود. بعد اعتراض كرد و گفت: ما داريم براي زيارت كربلا ميريم. بسه، اينقدر شوخي نكنيد. او مي گفت، اما ما گوش نمي كرديم.براي همين رويش را از ما برگرداند و بيرون جاده را نگاه مي كرد. به كربلا كه رسيديم، ما با هم به زيارت رفتيم. اما هادي مي گفت: اينجا جاي زيارت دسته جمعي نيست. هركي بايد تنها بره و تو حال خودش باشه، ما هم به او محل نمي گذاشتيم و كار خودمان را مي كرديم! در مسير برگشت، باز همان روال را داشتيم.شوخي مي کرديم و مي خنديديم. هادي مي گفت: من ديگر با شما نمي آيم، شما قدر زيارت امام حسين علیه السلام آن هم شب جمعه را نميدانيد. اما دوباره هفته بعد كه به شب جمعه مي رسيد از من ميپرسيد؟ كي ميري كربلا؟هادي گذرنامه معتبر نداشت، براي همين، تنها رفتن برايش خطرناك بود. دوباره با ما مي آمد و برمي گشت.اما بعد از چند هفته ديگر به شوخيهاي ما توجهي نداشت. او براي خودش مشغول ذكر و دعا بود. توي كربلا هم از ما جدا مي شد. خودش بود و آقا ابا عبداالله الحسین علیه السلام بعد هم سر ساعتي كه معين مي كرديم مي آمد كنار ماشين. روزهاي خوبی بود. هادي غير مستقيم خيلي چيزها به ما ياد داد. يادم هست هادي خيلي آدم ساده و خاکي بود. در آن ايام با دوچرخه از محل مؤسسه به حوزه علميه مي رفت. براي همين از او ايراد گرفته بودند. مي گفت: براي من مهم نيست كه چه ميگويند. مهم درس خواندن و حضور در كنار موالا علي علیه السلام است.مدتي كه گذشت از كار در مؤسسه بيرون آمد! حسابي مشغول درس شد. عصرها هم براي مردم مستحق به صورت رايگان كار ميكرد.به من گفت: مي خوام لوله كشي ياد بگيرم! خيلي از اين مردم نجف به آب لوله كشي احتياج دارند و پول ندارند. رفت پيش يكي از دوستان و كار لوله كشي هاي جديد با دستگاه حرارتي را ياد گرفت. آنچه را كه براي لوله كشي احتياج بود از ايران تهيه كرد. حالا شده بود يك طلبه لوله كش!يادم هست ديگر شهريه طلبگي نمي گرفت. او زندگي زاهدانهاي را آغاز كرده بود. يک بار از او پرسيدم: تو كه شهريه نميگيري، براي كار هم مزد نمی گیری پس براي غذا چه ميكني؟ گفت: بيشتر روزهاي خودم را با چاي وبيسكويت مي گذرانم! با اين حال، روزبه روز حاالت معنوي او بهتر مي شد. از آن طلبه هايي بود كه به فكر تهذيب نفس و عمل به دستورات دين هستند. 👉 @mtnsr2