🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت چهاردهم
🔶 #سال1366
عملیات کربلای۸ به پایان رسید. در پایان عملیات سید و چند نفر از دوستانش
بر اثر انفجار خمپاره به شدت مجروح شدند. ترکش به بازوی سید خورده بود.
بعد از بهبودی نسبی، به همراه دیگر نیروهای گردان مسلم راهی غرب کشور
شدند.
نیروهای لشکر ۲۵ در منطقه بانه مستقر شدند. عملیات کربلای۱۰ آغاز شد.
گردانهای لشکر، که مدتی قبل در کربلای ۸حماسه آفریده بودند، حالا بر فراز ارتفاعات منطقة خطشکن عملیات بودند.
سید از این عملیات و حوادث آن چیزی تعریف نکرد. اما حماسه آنها در
تصرف ارتفاعات و پاسگاه های دشمن زبانزد نیروهای لشکر بود.
با پایان عملیات کربلای۱۰نیروهای لشکر دوباره عازم جنوب شدند.
هنوز مدتی نگذشته بود که سید مجتبی در تیرماه ۱۳۶۶ به توصیه دوستان و
فرماندهانش به عضویت رسمی سپاه درآمد.
سید در دفتر خاطرات خود از این روز به عنوان حساسترین روز تاریخ زندگی خود یاد ميکند.
در مردادماه همان سال، سید به عنوان فرمانده گروهان سلمان از گردان مسلم انتخاب شد؛ گروهانی که یادگار بسیاری از شهدای مظلوم بود. علاقه بچه ها به سید باعث شد بیشتر نیروها تقاضای حضور در این گروهان را داشته باشند.
گروهان سلمان در یکی از مناطق اطراف خرمشهر و در حاشیه رودخانه بهمن شیر مستقر بود.
يك روز سید فرغونی به دست گرفت! بعد به بچه های گروهان گفت: هر کس لباس کثیف برای شستشو داره داخل فرغون بریزه!کلی لباس جمع شد. البته بچه ها سید را تنها نگذاشتند. همراه سید برای شستن لباسها به راه افتادیم. مسافت نسبتًا زیادی راه رفتیم. وقتی به کنار تانکر آب رسیدیم، سید هر کدام از بچه ها را مسئول انجام کاری کرد؛ یکی آتش درست کرد، یکی آب تانکر را در ظرف حلبی ميریخت تا آب را گرم کند. یکی هم آب گرم را به شخص شوینده، که خود سید بود، ميرساند.
هر کاری کردیم قبول نکرد. خودش شروع به شستن لباسها کرد.
چند نفر هم کمک او لباسها را آب می کشیدند. در نهایت یکی از بچه ها
که هیکل ورزشکاری داشت لباسها را ميچالند و در لگن قرار ميداد تا آنها
را پهن کنند. سید آن زمان فرمانده گروهان سلمان بود. آن روز بیش از هشتاد قطعه لباس را شست. این کار زمان زیادی هم طول کشید. این نحوه برخورد و این افتادگی او بود که سید را محبوب قلبها کرده بود.
👉 @mtnsr2
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴