⭕️ #پسرک_فلافل_فروش ۱
🍃 #شاگرد_امام_صادق
شهريور 1390 بود. توي مسجد نشسته بوديم و با هادي و رفقا صحبت ميكرديم.
صحبت سر ادامه زندگي و كار و تحصيل بود. رفقا مي دانستند من طلبه حوزه علميه هستم و از من سؤال ميكردند.
آخر بحث گفتم: آقا هادي شما توي همان بازار آهن مشغول هستي؟
نگاه معني داري به چهره من انداخت و بعد از كمي مكث گفت: مي خوام
بيام بيرون!
گفتم: چرا؟ شما تازه توي بازار آهن جا افتادي، چند وقته اونجا كار ميكني و همه قبولت دارن.
گفت: ميدونم. الان صاحبكار من اينقدر به من اعتماد داره كه بيشتر كارهاي بانكي را به من واگذار كرده. اما...
سرش رو بالا آورد و ادامه داد: احساس مي كنم عمر من داره اينطوري
تلف ميشه. من از بچگي كار كردم و همه شغلي رو هم تجربه كردم. همه
كاري رو بلدم و خوب ميتونم پول در بيارم. اما همه زندگي پول نيست.
دوست دارم تحصيلات خودم رو ادامه بدم.
نگاهي به صورت هادي انداختم و گفتم: تا جايي كه يادم هست، دبيرستان
شما تمام نشده و ديپلم نگرفتي
👉 @mtnsr2
🍃 #شاگرد_امام_صادق ۲
هادي پريد تو حرف من و گفت: دارم تو دبيرستان دکتر حسابي غير حضوري درس مي خوانم. چند واحد از سال آخر دبيرستان مانده بود كه به
زودي ديپلم مي گيرم.
ُ خيلي خوشحال شدم و گفتم: الحمدلله، خيلي خوبه، خب برو دنبال دانشگاه. برو شركت كن. مثل خيلي بچه هاي ديگه.
هادي گفت: اينكه اومدم با شما مشورت كنم به خاطر همين ادامه تحصيله،
حقيقتش من نميخوام برم دانشگاه به چند علت.
ً مگه ما چقدر دكتر و مهندس و متخصص مي خوايم. اين همه فارغ التحصيل داريم، پس بهتره يه درسي رو بخونم كه هم به درد من بخوره هم به درد جامعه.
در ثاني اگر ما دكتر و مهندس نداشته باشيم، مي تونيم از خارج وارد كنيم.
اما اگه امثال شهيد مطهري نداشته باشيم، بايد چي كار كنيم.
تا آخر حرف هادي را خواندم. او خيلي جدي تصميم گرفته بود وارد حوزه شود. براي همين با من مشورت ميكرد.
هادي ادامه داد: ببين من مدرك دانشگاهي برايم مهم نيست. اينكه به من ً بگن دكتر يا مهندس اصلا برام ارزش نداره. من ميخوام علمي رو به دست بيارم كه الاقل براي اون دنياي من مفيد باشه.
از طرفي ما داريم توي مسجد و بسيج فعاليت ميكنيم، هر چقدر اطلاعات
ديني ما كاملتر باشه بهتر ميتونيم بچه ها و جوانها رو ارشاد كنيم.
ميدانستم که بيشتر اين حرفها را تحت تأثير سيد علي مصطفوي مي زد.
زماني که سيد علي زنده بود اين حرفها را شنيده بودم. هادي هم بارها در
حوزه علميه امام القائم )عج( به ديدن سيد علي ميرفت.
از وقتي سيد علي از دنيا رفت، هادي انسان ديگري شد. علاقه به حوزه
علميه از همان زمان در هادي ديده شد.
👉 @mtnsr2
🍃 #شاگرد_امام_صادق ۳
حرفي نداشتم بزنم. گفتم: هادي، مي دوني درسهاي حوزه به مراتب از
دانشگاه سخت تره؟ ميدوني بعدها گرفتاري مالي برات ايجاد ميشه؟ اگه به
فكر پول هستي، از فكر حوزه بيا بيرون.
هادي لبخندي زد و گفت: من همه شغلي رو امتحان كردم. اهل كار هستم و از كار لذت ميبرم.
اگر مشكل مالي پيدا كردم، ميرم كار ميكنم. مي رم يه فلافلفروشي وا
ميكنم!
خلاصه اون شب احساس كردم كه هادي تحقيقاتش رو انجام داده و عزمش رو براي ورود به جمع شاگردان امام صادق جزم كرده.
فردا صبح با هم به سراغ مسئول حوزه علميه حاج ابوالفتح رفتيم.
مسئول پذيرش حوزه سؤالاتي را پرسيد. هادي هم گفت: ۲۳ سال دارم.
پايان خدمت دارم و ديپلم هم به زودي مي گيرم.
بعد از انجام مصاحبه به هادي گفتند: از فردا در كلاسها شركت كنيد تا
ببينيم شرايط شما چطور است.
هادي با ناراحتي گفت: من فردا عازم كربلا هستم. خواهش ميكنم اجازه
بدهيد كه...
مسئول حوزه گفت: قرار نيست از روز اول غيبت كنيد.
بعد از خواهش و تمناي هادي، با سفر كربلاي او موافقت شد.
👉 @mtnsr2