eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷مردان خدا پرده‌ی پندار دریدند 🌷یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند 🌷هر دست که دادند از آن دست گرفتند 🌷هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند 🌷یک طایفه را بهر مکافات سرشتند 🌷یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند 🌷یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند 🌷یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند 🌷جمعی به در پیر خرابات خرابند 🌷قومی به بر شیخ مناجات مریدند 🌷یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد 🌷یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند 🌷فریاد که در رهگذر آدم خاکی 🌷بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند 🌷همت طلب از باطن پیران سحرخیز 🌷زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند 🌷زنهار مزن دست به دامان گروهی 🌷کز حق ببریدند و به باطل گرویدند 🌷چون خلق درآیند به بازار حقیقت 🌷ترسم نفروشند متاعی که خریدند 🌷کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است 🌷کاین جامه به اندازه‌ی هر کس نبریدند 🌷مرغان نظرباز سبک‌سیر فروغی 🌷از دام گه خاک بر افلاک پریدند 👉 @mtnsr2
⭕️ #شهید_عبدالصاح_زارع 🔶قسمت پنجاه وششم 🔶 #اول_مرخصی_بعد_از_نماز_جماعت 👉 @mtnsr2
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 ⭕️ 🔶قسمت پنجاه وششم 🔶 یک بار نزدیک ظهر ، من و یکیاز دوستان سرباز می خواستیم با هم جایی برویم برای کسب اجازه رفتیم پیش صالح. گفت: تا این ساعت که صبر کرده اید. نمازتان را به جماعت بخوانید و بعد بروید. چه کاری می تواند از نماز واجب تر باشد؟ خاطرش آن قدری برایمان عزیز بود که روی حرفش حرفی نزنیم. وضو گرفتیم و ایستادیم به نماز . خودش هم آمد ایستاد کنار ما ونمازش را خواند تا حالت دوستانه اش نیز حفظ بماند. بعد نماز برگه مرخصی را امضاء کرد و به شوخی گفت: یادتان باشد من هم در ثواب نماز جماعتتان شریک هستم! 👉 @mtnsr2 🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
✋عرض سلام و عاقبت بخیری خدمت دوستان خدا رو شکر میکنیم که بار دیگر این توفیق را به ما داده که شبی دیگر همراه شما با خاطرات شهدا باشیم 💠قسمتی دیگر از خاطرات شهید برونسی و با دومین قسمت از خاطره #حکم_اعدام در خدمت شما هستیم 👉 @mtnsr2
مهدویت تا نابودی اسرائیل
🍃🌸🍃🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ⭕️حکم اعدام 🍃خیلی محتاط بود. رعایت همه چی را می کرد. هر وقت می خواست نوار گوش بدهد،
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌀دومین قسمت حکم اعدام 🍃آن روز چیزی دستگیرشان نشد. روزهای بعد هم گشتیم. خبری نشد. کم کم داشتم ناامید می شدم که یک روز یک هو پیداش شد! حدسمان درست بود: ساواک گرفته بودش. چند روز بعد درست نمی دانم چطور شد که آزادش کرده بودند. پیام تازه ای از حضرت امام رسیده بود. از مردم خواسته بودند بریزند تو خیابانها و علیه رژیم تظاهرات کنند. 🍁عبدالحسین کارش تو کوچه چهنو بود. خانه «غیاثی» نامی را تعمیر می کرد. آن روز سر کار نرفت. ظاهراً خبر داشت قرار است تظاهرات بشود.غسل شهادت کرد و سر از پا نشناخته، داشت آماده رفتن می شد. نوارهای امام و رساله و چند تا کتاب دیگر را جمع کرد یک جا. 🍃به ام گفت: « اگه یکوقت دیدی من دیر کردم، اینا همه رو رد کن. خداحافظی کرد ورفت. مردم ریخته بودند توی حرم امام رضا(علیه السلام)، و ضد رژم شعار می دادند. تا ظهر خبرهای بدی رسید. می گفتند: «مأمورهای وحشی شاه، قصابی راه انداختن! حتی توحرم هم تیر اندازی کردن، خیلی ها شهید شدن و خیلی ها رو هم گرفتن. 🍃حالا، هم حرص وجوش او را می زدم، و هم حرص وجوش کتاب ونوار ها را. یکی، دو روز گذشت و ازش خبری نشد. بیشتر از این نمی شد معطل بمانم. دست به کار شدم. رساله ئ حضرت امام را بردم خانه برادرش.او یکی از موزائیکهای تو حیاط را در آورد. زیرش را خالی کرد. رساله را گذاشت آنجا و روش را پوشاند ومثل اولش کرد. برگشتم خانه. مانده بودم نوارها و کتابها را چکار کنم. 🍁یاد یکی از همسایه ها افتادم. پسرش پیش عبدالحسین شاگردی می کرد. با خودم گفتم : « توکل بر خدا می برمشون همون جا، ان شا االله که قبول می کنه.» به خلاف انتظارم با روی باز استقبال کردند. هر چه بود، گرفتند و گفتند: ما اینا رو قایم می کنیم، خاطرت جمع باشه. 🍃هفت، هشت روزی گذشت.باز هم خبری نشد.تو این مدت، تک وتوکی از آن به اصطلاح شاه دوستها،حسابی اذیتمان می کردند وزجر می دادند.بعضی وقتها می آمدند و باخاطر جمعی می گفتند: اعدامش کردن، جنازه اش رو هم دیگه نمی بینید، مگه کسی می تونه با شاه در بیفته؟! بالاخره روز دهم یکی آمد در خانه.گفت: اوستا عبدالحسین زنده است. باورکردنش مشکل بود.با شک و دو دلی پرسیدم: کجاست؟ گفت: تو زندان وکیل آباده، اگه می خوای آزاد بشه، یا باید صد هزار تومان پول ببری یا یک سند خونه. 🍁چهره ام گرفته تر شد. نه آن قدر پول داشتیم و نه خانه سند داشت مرد رفت. من ماندم و هزار جور فکر وخیال. خدا خدا می کردم راهی پیدا بشود، با خودم می گفتم: «پیش کی برم که این قدر پول به من بده یا یک سند خونه؟ رو هر کی انگشت می گذاشتم، آخرش فکرم می خورد به بن بست. تازه اگر کسی هم راضی می شد به اینکار، مشکل بود بیاید زندان.تله بودن، گیر افتادن و هزار فکر دیگر نمی گذاشت. 🍃تو این مخمصه، یکدفعه در زدند. چادرم را سر کشیدم. روم را محکم گرفتم ورفتم دم در. مرد غریبه ای بود.خودش را کشاند کنار ودستپاچه گفت: سلام. آهسته جوابش را دادم.گفت:ببخشین خانم ،من غیاثی هستم ،اوستا عبدالحسین تو خونه ئ ما کار می کردن. نفس راحتی کشیدم .ادامه داد: می خواستم ببینم برای چی این چند روزه نیومدن سر کار؟ بغض گلوم راگرفت. از زور ناراحتی می خواست گریه ام بگیرد. جریان را دست و پا شکسته براش تعریف کردم. گفت: شما هیچ ناراحت نباشین، خونه من سند داره.خودم امروز می رم به امید خدا آزادش می کنم. 🍃خداحافظی کرد و زود رفت. از خواشحالی زیاد کم مانده بود سکته کنم. دعا می کردم هر چه زودتر، صحیح وسالم برگردد. نزدیک ظهر بود، سر وصدایی تو کوچه بلند شد. دختر کوچکم را بغل کردم و سریع رفتم بیرون. بقال سرکوچه، یک جعبه شیرینی، دستش گرفته بود. با خنده و خوشحالی داشت بین این و آن تقسیم می کرد. رفتم جلوتر. لابلای جمعیت چشمم افتاد به عبدالحسین. بر جا خشکم زد! چندلحظه مات و مبهوت مانده بودم. این همون عبدالحسین چند روز پیشه! قیافه اش خیلی مسن تر از قبل نشان می داد. صورتش شکسته شده بود و دهانش انگار کوچکتر شده بود. همسایه ها پشت سر هم صلوات می فرستادند و خوشحالی می کردند. او ولی گرفته بود و لام تا کام حرف نمی زد. از بین مردم آهسته آهسته آمد و یک راست رفت خانه. پشت سرش رفتم تو. گفت: در رو ببند. 🍃در را بستم. آمدم روبرویش ایستادم. گویی به اندازه چند سال پیر شده بود. دهانش را باز کرد که حرف بزند،دیدم دندانهایش نیست! گفت: چیه؟ خوشحال شدین که شیرینی می دین؟ گفتم: من شیرینی نگرفتم. آهی از ته دل کشید. گفت: ای کاش شهید می شدم! 👉 @mtnsr2 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌀 فاصله میان حقّ و باطل 🌷بَینَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ أَرْبَعُ أَصابِعَ، ما رَأَیتَ بِعَینَیكَ فَهُوَ الْحَقُّ وَ قَدْ تَسْمَعُ بِأُذُنَیكَ باطِلاً كَثیرًا.» 🌷بین حقّ و باطل به اندازه چهار انگشت فاصله است، آنچه با چشمت بینى حقّ است و چه بسا با گوش خود سخن باطل بسیارى را بشنوى. 📚تحف العقول ص 229 👉 @mtnsr2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ #قرار_عاشقی 🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات 🌷 #شهیدابراهیم_هادی 🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع 🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷 👉 @mtnsr2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم✨ 🌷وَلَا تَهِنُوا فِي ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ ۖ إِن تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ ۖ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ ۗ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا 🌷و در تعقیب دشمن، (هیچ گاه) سست نشوید. (زیرا) اگر شما درد و رنج مى بینید، آنها نیز همانند شما درد و رنج مى بینند. در حالى که شما امیدىاز خدا (براى پاداش) دارید که آنها ندارند. و خداوند، دانا و حکیم است. (نساء/۱۰۴) 👉 @mtnsr2
🙏احساس نیاز به خود خدا ✨احساس نیاز به خدا فرق داره با اینکه نیازهایمان را نزد خدا ببریم. فلسفه دعا و اظهار نیاز در خانه خدا این بوده است که احساس نیاز ما به خود خدا بیدار شود 👉 @mtnsr2