🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘
⭕️ #حدیث_مهدوی
🌷 #امام_مهدى_عج میفرمایند:
🌼🍃وَ أنَا أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الْعَمى بَعْدَ الْجَلاء، وَمِنَ الضَّلالَةِ بَعْدَ الهُدَى وَ مِنْ مُوبِقاتِ الْأعْمالِ، وَ مُرْدياتِ الْفِتَنِ؛ [۱] فَإنَّهُ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ» [۲]
🌹🍃به خدا پناه میبرم از كورى بعد از روشنايى و روشن بينى، و از گمراهى بعد از هدايت، و از چيزهايى كه موجب نابودى اعمال میشود، و به او پناه میبرم از آزمايشهاى هلاك كننده؛ زيرا خداوند متعال فرموده: آيا مردم تصور میكنند همين كه گفتند ايمان آورديم رها میشوند و مورد آزمايش قرار نمیگيرند؟
📚منـبع
۱- بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۹۰
👉 @mtnsr2
🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘
🌿☘☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿
⭕️قابل توجه اونهایی که میخواستن شیطون رو از خودشون دور کنن و روی شیطون رو سیا کنن وکمرش رو بشکنن وکلاً دهنش رو صاف کنن😉
اگه هوس این کار رو داری این حدیث رو بخون👇👇👇👇👇
🌷قال رسول الله صلي الله عليه و آله :
ألا اخبركم بشئ إن أنتم فعلتموه تباعد الشيطان منكم تباعد المشرق من المغرب؟ قالوا: بلي، قال: الصوم يسود وجهه، والصدقة تكسر ظهره....
🌷رسول خدا صلّي الله عليه و آله فرمودند:
آيا شما را از چيزي خبر ندهم كه اگر به آن عمل كنيد شيطان از شما دور شود، چندان كه مشرق از مغرب دور است؟ عرض كردند: چرا. فرمودند: روزه، روي شيطان را سياه ميكند و صدقه، پشت او را ميشكند و دوست داشتن براي خدا و همياري در كار نيك، ريشه او را ميكنَد و استغفار، شاهرگش را ميزند.
📚«أمالي شيخ صدوق، ص ۵۹»
☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃اضطرار برای ظهور ......
☘دعا برای ظهور.....
👉 @mtnsr2
در #آخرالزمان چه کسانی، برادران پیامبر بشمار می روند؟
دینداری در آخرالزمان سخت است...
اما در همین دوره کسانی هستند که مقامشان از برخی از اصحاب پیامبر هم بالاتر است...
✅پیامبر(ص) روزي در جمعي از اصحاب خود دو بار فرمود: خداوندا! برادران مرا به من بنمايان. اصحاب عرض كردند: يا رسول اللَّه! مگر ما برادران شما نيستيم؟
فرمود: نه! شما اصحاب من مي باشيد، برادران من #مردمي در آخر الزمان هستند كه به من ايمان مي آورند، با اين كه مرا نديده اند. خداوند آنها را با نام و نام پدرانشان، پيش از آن كه از صلب پدران و #رحم مادرانشان بيرون بيايند، به من شناسانده است. ثابت ماندن يكي از آنها بر دين خود، از صاف كردن درخت خاردار (قتاد) با دست در شب ظلماني، دشوارتر است. و يا مانند كسي است كه پاره اي از آتش چوب درخت «غضا» را در دست نگاه دارد. آنها چراغهاي شب تار مي باشند، پروردگار آنان را از هر فتنه تيره و تاري نجات مي دهد.
📚بحار الأنوار ، ج 52 ،123
👉 @mtnsr2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خیلی عجیبه که ماه رمضان ما، امام زمانی نیست!
🍃رمضان بدون یاد امام زمان(عج)، مثل نماز بیوضوست!
👉 @mtnsr2
مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️دوست شهیدت کیه؟ 🌷شهید #باکری 🌷شهید #همت 🌷شهید #بروجردی 🌷شهید #امینی 👈یا اینکه ...... 🌷شهید #ابراه
در ادامه طرح رفاقت با شهدا ....
ودر ادامه معرفی شهید
🌷 #عباس_بابایی
👉 @mtnsr2
⭕️خاطره ای از شهید بابایی
قبل از پیروزی انقلاب در پایگاه اصفهان در سمت فرمانده گردان « F-14» در یک مانور هوایی به مناسبت روز ۲۴ اسفند شرکت داشت. من به عنوان فرمانده گردان هماهنگیهای لازم را انجام دادم و در روز مقرر به پرواز درآمدیم. فرمانده دسته اول من بودم و عباس هم در دسته من پرواز می کرد. باید بگویم که رژه در حضور شاه برگزار می شد.
از شروع پرواز چند دقیقه ای می گذشت و ما در حال نزدیک شدن به فضای جایگاه بودیم. آرایش هواپیماها از قبل هماهنگ شده بود و چشمان حاضران و خبرنگاران در جایگاه در انتظار مانور ما بر فراز جایگاه بودند که ناگهان صدای عباس در رادیو پیچید او گفت:
ـ من در وضع عادی نیستم. نمی توانم دسته را همراهی کنم.
مضطربانه پرسیدم:
ـ چه مشکلی پیش آمده؟
گفت:
ـ سیستم هیدرولیک هواپیما از کار افتاده است. می خواهم از دسته جدا شوم و باید به برج مراقبت اعلام وضعیت اضطراری کنم.
من فقط گفتم:
ـ شنیدم تمام.
در این لحظه عباس از دسته جدا شد. مانوری کرد و در جهت مخالف دسته های پروازی، به سمت باند رفت. آن لحظه آرایش هواپیماها در هم ریخت و باعث در هم پاشیدن مراسم شد پس از انجام پرواز به پایگاه برگشتیم. یک پرسش ذهن مرا به خود مشغول کرده بود که با توجه به اینکه سیستم هیدرولیک در جنگنده «F-14» دوبله است، چرا عباس از سیستم دوم استفاده نکرده است.
فرمانده پایگاه مرا تحت فشار قرار داد که درباره اعلام «وضع اضطراری» عباس اظهار نظر کنم. من پاسخ دادم که وقتی هواپیما در هوا دچار اشکال یا نقص فنی می شود، در آن لحظه تصمیم گیرنده خلبان است؛ بنابراین او باید تصمیم بگیرد که فرود بیاید یا به پرواز خود ادامه دهد. البته این نظر برای خودم قابل قبول نبود؛ ولی با توجه به علاقه ای که عباس داشتم و تا حدودی از هدف او آگاه بودم بر روی این موضوع سرپوش گذاشتم. حال اینکه او می توانست با استفاده از سیستم دوم به راحتی پرواز را تا پایان ادامه دهد. سپس به طور کتبی و رسماً به مسئولین اعلام کردم که تصمیم بابایی مبنی بر فرود، در آن لحظه کاملاً منطقی بوده و سرپیچی از فرمان محسوب نمی شود.
چند روز بعد، هنگام خروج از اتاق عملیات، عباس را دیدم. او در حالی که به من ادای احترام می کرد، نگاهش به نگاه من دوخته شده بود. هیچ نگفت؛ ولی در عمق چشمانش خواندم که می گفت: «متشکرم».
بعدها حدسم به یقین تبدیل شد و دانستم که عباس در آن روز نمی خواست رژه انجام شود و در حقیقت عمل او در آن روز یک حرکت انقلابی و پروازش یک پرواز انقلابی بود.
🍃 ( راوی: امیر حبیب صادقپور)
👉 @mtnsr2
⭕️گرانترین هدیه عباس را به خانواده فقیری بخشیدم
در دوره عقدمان در دانشسرای مقدماتی تحصیل میکردم. مدت کمی مانده بود تا ازدواجمان. عباس به من یک پالتو پوست هدیه داد که خیلی زیبا و گرانقیمت بود. طبیعی بود که از این هدیه خوشحال شوم اما از این کارش تعجب کردم و به او گفتم: «عباس، این پالتو پوست خیلی زیبا و گران است. شما که به دنبال این چیزها نیستی، پس چرا برای من خریدی؟».
چند روزی گذشت. عباس مرا به خانوادهای فقیر معرفی کرد. وقتی با آن خانواده صحبت کردم، با خود گفتم باید این پالتو را به این خانواده بدهم. اما چون هدیه بود و برای من ارزشمند، با عباس مشورت کردم و گفتم: «عباس، یک چیزی بگم؟» او لبخندی زد و گفت: «خب بگو چیه؟» گفتم: «من که میدانم تو متوجه شدی؛ اما چون احساس کردم هدیهای که به من دادی خیلی ارزشمند است، میخواهم آن را به خانواده فقیری که معرفی کردی، بدهم». اشک از چشمهای عباس جاری شد، خدا رو شکر کرد و گفت: «ممنونم از تو» به او گفتم: «من فکر کردم تو ناراحت میشوی؟ و فکر میکنی برای من بیارزش بوده که میخواهم آن را ببخشم».
👉 @mtnsr2
04-mikham ebshab dobare.mp3
25.67M
⭕️ #نوای_شهدایی
🌷میخوام امشب دوباره یادی کنم از شهدا
🌷از اونا که رفتن و پر کشیدن سمت خدا
🌷یاد اون شهیدا که با دست بسته اومدن
🌷که به ما نشون بدن عشق بدون ادعا
👉 @mtnsr2
🌷میخوام امشب دوباره یادی کنم از شهدا
🌷از اونا که رفتن و پر کشیدن سمت خدا
🌷یاد اون شهیدا که با دست بسته اومدن
🌷که به ما نشون بدن عشق بدون ادعا
🌷هنوزم شمیم پیراهنشون
🌷پیچیده تو کوچه کوچه های شهر
🌷دوباره با دست بسته اومدن
🌷بگیرن دستامونو شب های قدر
🌷چقدر ساده ی ساده نه یه چفيه نه پلاکی
🌷پریدن تا آسمونو با همون لباس خاکی
🍃یاحسین ثارالله
🌷هنوزم یه مادری شب تا سحر منتظره
🌷هنوزم از تن پاک پسرش بی خبره
🌷شبا درب خونه رو وا میذاره شاید بیاد
🌷بعد سی سال غم و غصه هاشو از یاد ببره
🌷اونقدر نیومدی که مادرت دیگه قد خمیده ناتوون شده
🌷باورش نميشه کل پیکرت حالا چندتا تیکه استخوون شده
🌷چقدر خوبه که مادر شدی مثل علی اکبر
🌷همه آرزوم همین بود که بشی شهید بی سر
🍃یا حسین ثارالله
🌷خوش به حالشون که پر زدن چه بی نام و نشون
🌷خوش به حالشون شدن کبوترای آسمون
🌷شهدایی که برای نجات ماها اومدن
🌷تو رگای شهرمون جاری شدن شبیه خون
🌷اومدن دوباره غواصی کن
🌷اومدن که غرق دنیا نمونیم
🌷شبیه سال گذشته همگی
🌷بازم این شعرو براشون بخونیم
🌷با دستای بسته اومدین
🌷با بال شکسته اومدین
🌷سلام شهدا خوش اومدین
👉 @mtnsr2
🌷 #دلنوشته_شهدایی
🍃کاش که من هم ز شهیدان شوم
🍃 مثل شهید اسوه ی ایمان شوم
🍃در ره رهبر بدهم جان خود
🍃 یک نفس کوچک جانان شوم
👉 @mtnsr2