✋سلام و عرض خسته نباشی
🔅وقتی یه عمر سالم و سلامت زندگی کنیم و مقابل تمام پستی وبلندی های زندگی کمر خم نکنیم
و یا به عبارتی طبق روایات بتونیم پاره آتش🔥 رو تو دستمون داشته باشیم
👌اونوقت شیرینی قبولی اعمال مون تمام سختی ها رو از ذهن مون پاک میکنه
نتیجه اش این میشه هیچ وقت تنهامون نمیزارن
ما توکل میکنیم و اون بزرگواران عنایت میکنن
مثل #عنایت_ام_ابیها_سلام_الله_علیها
👉 @mtnsr2
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
عنایت ام ابیها، سلام االله علیها
🍃هنوز عملیات درست و حسابی شروع نشده بود، کارگره خورد. گردان ما زمینگیر شد و حال و هواي بچه ها، حال و هوای دیگری.
تا حالا این طور وضعی برام سابقه نداشت. نمی دانم چه شان شده بود که حرف شنوی نداشتند، همان بچه هایی که می گفتی برو تو آتش، با جان و دل می رفتند!
🍃به چهره ی بعضی ها دقیق نگاه می کردم. جور خاصی شده بودند، نه می شد بگویی ضعف دارند، نه می شد بگویی ترسیدند، هیچ حدسی نمی شد بزنی.
هرچه براشان صحبت کردم فایده نداشت. اصلاً انگار چسبیده بودند به زمین و نمی خواستند جدا شوند. هر کار کردم راضی شان کنم راه بیفتند، نشد.
🍃اگر ما تو گود نمی رفتیم، احتمال شکست محورهای دیگر هم زیاد بود، آن هم با کلی شهید. پاک درمانده شدم. ناامیدی تو تمام وجودم ریشه دوانده بود. با خودم گفتم: چکار کنم؟
سرم را بلند کردم رو به آسمان و تو دلم نالیدم: خدایا خودت کمک کن.
🍃از بچه ها فاصله گرفتم. اسم حضرت فاطمه ی زهرا (سلام االله علیها) را، از ته دل صدا زدم و متوسل شدم به وجود شریفش. زمزمه کردم: خانم، خودتون کمک کنید، منو راهنمایی کنید تا بتونم این بچه ها رو حرکت بدم، وضع ما
رو خودتون بهتر می دونین.
🍃چند لحظه ای راز و نیاز کردم و آمدم پیش نیروها. یقین داشتم حضرت تنهام نمی گذارند، اصلاً منتظر عنایت بودم؛
🍃تو آن تاریکی شب و تو آن بیچارگی محض، یکدفعه فکری توی ذهنم افتاد.رو کردم به بچه ها. محکم و قاطع گفتم:دیگه به شما احتیاجی ندارم! هیچ کدومتون رو نمی خوام؛ فقط یک آر پی چی زن از تو شما بلند شه با من
بیاد، دیگه هیچی نمی خوام.»
زل زدم به شان.لحظه شماری می کردم یکی بلند شود.
بلند شد.
یکی از بچه های آر پی چی زن بود. بلند گفت: من می آم.
نگاهش مصمم بود و جدی. به چند لحظه نکشید، یکی دیگر مصمم تر از او بلند شد.
منم می آم.
و پشت بندش یکی دیگر. تا به خودم آمدم همه ی گردان بلند شده بودند. سریع راه افتادم، بقیه هم پشت سرم.
🍃پیروزی مان تو آن عملیات، چشم همه را خیره کرد. اگر با همان وضع قبل می خواستیم برویم، کارمان این جور گل نمی کرد.
عنایت ام ابیها (سلام االله علیها) باز هم به دادمان رسیده بود.
👉 @mtnsr2
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
مهدویت تا نابودی اسرائیل
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️ #قرار_عاشقی
🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات
🌷 #شهیدابراهیم_هادی
🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع
🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
👉 @mtnsr2
✨اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم✨
🌷أُولَٰئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا ۚ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا
🌷آنها کافران حقیقى اند و براى کافران، مجازات خوارکننده اى فراهم ساخته ایم.
(نساء/ ۱۵۱)
👉 @mtnsr2
گفتی که گنه کنی به دوزخ ببرم
این را به کسی گو که تو را نشناسد
👉 @mtnsr2
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
💠نشانه عفو و بخشش خداوند
🌺امام باقر(علیهالسلام) ضمن روایتی شرط عفو و بخشش خداوند و نشانه خیر و خوشبختی را بیان نمودهاند:
🌷قلَ الاْمامُ أبوُ جَعْفَر محمّد الباقر (عَلَیْهالسلام):
🍃إذا أرَدْتَ أنْ تَعْلَمَ أنَّ فیكَ خَیْراً، فَانْظُرْ إلى قَلْبِكَ فَإنْ كانَ یُحِبُّ أهْلَ طاعَةِ اللهِ وَ یُبْغِضُ أهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفیكَ خَیْرٌ؛ وَاللهُ یُحِبُّك، وَ إذا كانَ یُبْغِضُ أهْلَ طاعَةِ اللهِ وَ یُحِبّ أهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فیكَ خَیْرٌ؛ وَ اللهُ یُبْغِضُكَ، وَالْمَرْءُ مَعَ مَنْ أحَبَّ.
🔅اگر خواستى بدانى كه در وجودت خیر و خوشبختى هست یا نه، به درون خود دقّت كن اگر اهل عبادت و طاعت را دوست دارى و از اهل معصیت و گناه ناخوشایندى، پس در وجودت خیر و سعادت وجود دارد؛ و خداوند تو را دوست مىدارد.
💢ولى چنانچه از اهل طاعت و عبادت ناخوشایند باشى و به اهل معصیت عشق و علاقه ورزیدى، پس خیر و خوبى در تو نباشد؛ و خداوند تو را دشمن دارد. و هر انسانى با هر كسى كه به او عشق و علاقه دارد، با همان محشور مىگردد.
👉 @mtnsr2
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
4_5885261306226802841.mp3
15.31M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️بخشش گناه توسط خدا
🍃این کلیپ فوق العاده است
🍃 مومن همیشه بین خوف و رجاء است
💠استاد رائفی پور
👉 @mtnsr2
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
⭕️ #تلنگر
✨نمازهايم اگر "نماز" بود
موقع سفر، ذوق نمی کردم از شکسته شدنش
✨نمازهايم اگر نماز بود
که رکعت آخرش این قدر کیف نداشت
✨اگر نمازهایم نماز بود
تبدیل نمی شد به نمایش پانتومیم
برای نشان دادن خاموش کردن شعله گاز
🍃نمازهایم"نماز" نیست
✨اگر نمازم نماز بود
می شد پناهگاه...
می شد مرهم...
می شد شاه کلید...
🙏خدایا!
من از تو فقط یک چیز می خواهم.
بر من منت بگذار و کاری کن
نمازهایم نماز بشوند
👉 @mtnsr2
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
هدایت شده از مهدویت تانابودی اسراییل
8f1122d244c87b53c24ed7ddb401869c55cf90ad.mp3
3.83M
⭕️ یک لحظه غفلت
💠 #سخنرانی_کوتاه استاد عالی
👉 @mtnsr2
🌷زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت
🌷زینب غروب بود ولی انتها نداشت
🌷زینب رسول بود ولی مصطفی نشد
🌷شهر نزول بود اگر چه حرا نداشت
👉 @mtnsr2
حضورت اشارتی ست زینب گونه
شاید دردمندی به دستان تو دخیل بسته باشد
روزتان مبارک، دستانتان شفا بخش
👉 @mtnsr2
4_5983221620393641055.mp3
22.64M
🌐حضرت زینب (سلام الله علیها) آموزگار مکتب عاشورا
🍃شخصیت زینب سلام الله را آنگونه که بوده درک کنیم
🌱استاد رائفی پور
🌱 ١٢ فروردین ٩٧ - تهران
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تانابودی اسراییل
27.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️چرا باید منتظر امام زمان عج باشیم؟
💠این کلیپ را کسانی تماشا کنند که عاشق امام زمان نیستند
👉 @mtnsr2
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
💢در جستجوی امام زمان (علیه السلام)
🔅ابوالرجال مصری که یکی از نیکوکاران بود، می گوید:
پس از رحلت امام حسن عسکری (علیه السلام) برای جستجوی امام زمان (علیه السلام) حرکت کردم، سه سال گذاشت، با خودم گفتم: اگر چیزی بود بعد از گذشت سه سال آشکار می شد.
🍃در این هنگام، صدایی را شنیدم که صاحب صدا را نمی دیدم
او گفت: ای نصر بن عبد ربه! به اهل مصر بگو: آیا شما پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) را دیده اید که به او ایمان آورده اید؟
🔅ابوالرجا گوید: من تا آن زمان نمی دانستم که نام پدرم عبد ربه است، چون من مدائن متولد شدم، و پدرم را از دست دادم، ابو عبد الله نوفلی مرا با خود به مصر آورد و در آنجا پرورش یافتم، چون آن صدا را شنیدم، مطلب را دریافتم، و دیگر به راه خود ادامه ندادم و مراجعت نمودم
📚خزایج، ج 2، ص 698 و 699، فی اعلام الامام صاحب الزمان (علیه السلام)؛ بحار الانوار، ج 51، ص 295
👉 @mtnsr2
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
انگشتر طلا
🍃تو یکی از عملیات ها، انگشترم را نذر کردم. با خودم گفتم: اگر ان شاءاالله به سلامتی برگرده، همین انگشتر رومیندازم تو ضریح امام رضا علیه السلام.
تو همان عملیات مجروح شد، زخمش اما زیاد کاری نبود. تا بیاید مرخصی، اثر همان زخم هم از بین رفته بود، کاملاً صحیح و سالم رسید خانه.
🍃روزی که آمد، جریان نذر انگشتر را گفتم، و گفتم: شما برای همین سالم اومدین.
خندید. گفت: وقتی نذر می کنی، برای جبهه نذر کن.
چرا؟
چون امام هشتم احتیاجی ندارن، اما جبهه الان خیلی احتیاج داره؛ حالا هم نمی خواد انگشترت رو ببری حرم بندازی
از دستش دلخور شدم، ولی چیزی نگفتم، حرفش را مثل همیشه گوش کردم.
تو عملیات بعدی، بدجوری مجروح شد. برده بودنش بیمارستان کرج. یکی از همان جا زنگ زد مشهدو جریان را به ما گفت.خواستم با خودش صحبت کنم،گفتند:حالشون جور حرف زدن نیست.
🍃همان روز برادرم خودم و برادر خودش، راهی کرج شدند. فردای آن روز برادرم از تهران زنگ زد. نمی دانم جواب سلامش را دادم یا نه. زود پرسیدم: چه خبر؟ حالش خوبه؟
خندید. گفت: خوبتر از اونی که فکرش رو بکنی.
🍃فکر کردم می خواهد دروغ بگوید به ام.عصبی گفتم: شوخی نکن، راستش رو بگو.
باور کن راست می گم، الان که من از پهلوش اومدم به شما زنگ بزنم، قشنگ حرف می زد.
باور کردنش سخت بود. مانده بودم چه بگویم. برادرم ادامه داد: یک پیغام خیلی مهم هم برای شما داشت، یعنی منو به همین خاطر فرستاد که زنگ......
امانش ندادم.پرسیدم: چه پیغامی؟
اولاً که سلام رسوند، دوماً گفت:اون انگشتری رو که عملیات قبل نذر کرده بودی، همین حالا برو حرم بندازش تو ضریح.
🍃گیج شده بودم. حساب کار از دستم در رفته بود. گفتم: اون که می گفت این کارو نکنم.
گفت:جریانش مفصله، ان شاءاالله وقتی اومدیم مشهد، برات تعریف می کنم.....
با هواپیما آوردنش مشهد.حالش طوری نبود که بشود بیاید خانه. از همان فرودگاه، یکراست برده بودنش بیمارستان.
رفتیم ملاقات. وقتی برگشتیم، توی راه، جریان انگشتر را از برادرم پرسیدم. چشمهاش پر اشک شد. آهسته آهسته
شروع کرد به گفتن:
🍃وقتی ما رسیدیم بالا سرش، هنوز به هوش نیامده بود.موضوع را اول از هم تختی هاش شنیدیم:
تو عالم بیهوشی داشت با پنج تن آل عبا (علیهم السلام) حرف می زد، اون هم با چه سوز و گدازی!»
پرسیدیم: شما خودتون حرفهاش رو شنیدین.
گفتند: بله، اصلاً تک تک اون بزرگوارها رو به اسم صدا می زد.
وقتی به هوش آمد، جریان را از خودش پرسیدیم. اولش که طفره رفت، بعد خیلی گرفته و غمگین شروع کرد به گفتن:
🍃تو عالم بیهوشی دیدم پنج تن آل عبا(علیهم السلام) تشریف آوردن بالای سرم. احوالم رو پرسیدن و باهام حرف زدن. دست می کشیدن رو زخمهای من و می فرمودند: این خوش گوشت است، ان شاءاالله زود خوب می شود.
حاجی می گفت: خیلی پیشم بودن، وقتی می خواستن تشریف ببرن، یکی از آن بزرگوارها، عیناً انگشتر زنم را نشانم دادند. با لحنی که دل و
هوش از آدم می برد، فرمودند: انگشتر تان در چه حال است؟
من خیلی تعجب کرده بودم. بعد دیدم فرمودند: بگویید همان انگشتر را بیندازند توی ضریح.
گونه های برادرم خیس اشک شده بود.حال خودم را نمی فهمیدم.حالا می دانستم خواست خودش نبوده که انگشتر را بیندازم ضریح، فرمایش همان هایی بود که به خاطرشان می جنگید؛ و شاید هم یاد آوری این نکته که: هرچیز به جای خویش نیکوست.
👉 @mtnsr2
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
⭕️ #شهید_عبدالصالح_زارع
🔶قسمت شصت وششم
🔶 #شاسی_بلند
به شوخی گفتم: آدم که برای آرزوهای کوچک ، اینقدر خودش را به زحمت نمی اندازد . با این نماز ها وسجده های طولانی که تو در نیمه های شب ودر هوای سرد اینجا داری لابد تریلی یا ماشین شاسی بلند یا یک چیزی توی همین مایه ها از خدا می خواهی؟
قربان دستت من هم ماشین ندارم . داری دعا می کنی هوای ما رو هم داشته باش خندید و گفت : چشم یک ماشین شاسی بلند هم برای تو می گیرم.
👉 @mtnsr2
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️ #قرار_عاشقی
🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات
🌷 #شهیدابراهیم_هادی
🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع
🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
👉 @mtnsr2
✨اَعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم✨
🌷وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ أُولَٰئِكَ سَوْفَ يُؤْتِيهِمْ أُجُورَهُمْ ۗ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا
🌷ولى کسانى که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده،و میان هیچ یک از آنها فرق نگذاشته اند، خداوند پاداششان را خواهد داد. خداوند، آمرزنده و مهربان است.
(نساء/ ۱۵۲)
👉 @mtnsr2