eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿 ⭕️امام على عليه السلام: 🔸 إِنْ سَمَتْ هِمَّتُكَ لِإِصْلَاحِ النَّاسِ فَابْدَأْ بِنَفْسِكَ فَإِنَّ تَعَاطِيَكَ صَلَاحَ غَيْرِكَ وَ أَنْتَ فَاسِدٌ أَكْبَرُ الْعَيْب. 🔷 اگر همّت والاى اصلاح مردم را در سر دارى، از خودت آغاز كن، زيرا پرداختن تو به اصلاح ديگران، در حالى كه خود فاسد باشى بزرگترين عيب است. 📚 تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص237 ، ح4765 👉 @mtnsr2 ☘🌿☘☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘
⭕️الله اکبر....... 🔷 #فتنه هایی خواهد آمد که در اثنای آن مرد به صبح #مومن باشد و به شب #کافر شود، مگر آنکه خدایش به #علم زنده دارد 👉 @mtnsr2
🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘ ⭕️روش به كارگيري نفس در خوبيها از زبان حضرت علی 🔸امیرالمومنین علی علیه السلام خطاب به حارث همدانی(ق سوم): 🔹نفس خود را در واداشتن به عبادت فريب ده و با آن مدارا كن و به زور و اكراه بر چيزي مجبورش نساز و در وقت فراغت و نشاط بكارش گير جز در آنچه كه بر تو واجب است و بايد آن را در وقت خاص خودش بجا آوري 🔹بپرهيز از آنكه مرگ تو فرا رسد در حالي كه از پروردگارت گريزان باشي و در دنياپرستي غرق باشي 🔹از همنشيني با فاسقان بپرهيز كه شر به شر مي پيوندد 🔹خدا را گرامي دار و دوستان خدا را دوست شمار و از خشم بپرهيز كه لشكر بزرگ شيطان است. 📚نهج البلاغه 👉 @mtnsr2 🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘
4_5868431416747884913.mp3
3.29M
☘3 ندارند ☘این کلیپ و ازدست ندهید ☘آیت الله مجتهدی 🌷 هدیه ما به شما 👉 @mtnsr2
💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝 🌷در ادامه..... تهران همان قدر که مسوليت هاي او بيشتر شد ، زماني هم مي توانستيم با هم باشيم کم تر شد. بچه ها ديگر به نبودن دو هفته ، يک ماه پدرشان عادت کرده بودند. مدرسه اي که بايد مي رفتم نزديکي هاي شاه عبدالعظيم بود . صبح بايد بچه ها را آماده مي کردم ، حسين و محمد را مي گذاشتم مهدکودک و آمادگي . سلما مدرسه خودم بود. براي رفتن به مدرسه بايد بيست کيلومتر مي رفتم ، بيست کيلومتر مي آمدم، با آن ترافيک سختي که آن جا داشت و اکثرا ماشين هاي سنگين مي رفتند و مي آمدند. مي گفتم :عباس تو را خدا يک کاري بکن با اين همه مشکلات ، حداقل راه من يک کم نزديک تر بشود.مي گفت: من اگر هم بتوانم – که مي توانست – اين کار را نمي کنم . آن هايي که پارتي ندارند پس چه کار کنند؟ ما هم مثل بقيه .مي گفتم: آن ها حداقل زن و شوهر کنار همديگر هستند ، دست محبت پدري بر سر بچه هايشان کشيده مي شود. مي گفت: نه ، نمي شود . من بايد سختي بکشم ، شما هم همينطور. ماهم پا به پايش سختي مي کشيديم . سختي کشيدن با او هم برايم شيرين بود. در خانواده اي بزرگ شده بودم که چيزي کم نداشتيم و او هرچه منصب و مقامش بالاتر مي رفت به اين چيزها بي اعتناتر مي شد. تهران که آمديم يک سال در نوبت گرفتن خانه هاي سازماني بوديم . در حاليکه چند جا برايمان خانه در نظر گرفته بودند، در قسمت حفاظتي پايگاه ، داخل شهر، خانه ويلايي نوسازي که آماده بودند تا ما برويم آن جا . قبول نمي کرد.  خانه مان از خانه هاي سازماني پايگاه بود. بعضي وقت ها چاه فاضلابش بالا مي زد و من آن قدر بايد تلمبه مي کوبيدم تا آب پايين برود که دست هايم پينه مي بست. بعضي وقت ها اصلا به گريه مي افتادم . او از همان اول عادت نداشت زياد در مورد کارهاي بيرون با من صحبت کند. مي دانستم وقتي بيرون خانه است خواب و خوراکش تعريفي ندارد. لباس پوشيدنش هم که اصلا به خلبانها نمي رفت . بعضي وقت ها به شوخي مي گفتم: اصلا تو با من راه نيا . به من نمي آيي. ميخواستم اذيتش کنم . مي گفت: تو جلو جلو برو ، من پشت سرت مي آيم ، مثل نوکرها . شرمنده مي شدم . فکر مي کردم مگر اين دنيا چه ارزشي دارد. حالا که او مي تواند اين قدر به آن بي اعتنا باشد من هم مي توانم . مي گفتم: تو اگر کور و کچل هم باشي ، باز مرد مورد علاقه من هستي . يک شب موقع برگشتن از مدرسه آن قدر برف و باران زياد آمده بود که تمام راه ها بند آمده بود . آب رودخانه سر راه مدرسه تا پايگاه بالا آمده بود و ترافيک شده بود. مدرسه ساعت پنج تعطيل شد ، من ساعت نه رسيدم خانه . بچه ها هم که با شيطنت هايشان ماشين را گذاشته بودند سرشان . وقتي رسيدم خانه ديدم عباس دارد دم در قدم مي زند. سرش پايين بود و از دير کردم ما نگران شده بود. کنارش ترمز کردم . ما را که ديد دستش را بلند کرد و خدا را شکر کرد که ما سالميم . گفتم: خدا را خوش مي آيد تو با اين همه کار و مشغله ، زير اين باران منتظر ما بايستي ؟ اگر مدرسه ام نزديک مي شد … جوابش را مي دانستم . گفت :خون ما از بقيه رنگين تر نيست . آن قدر اين راه سخت را رفتم و آمدم که دستم از کار افتاد. ديگر نمي توانستم رانندگي کنم. بعد از آن تا مدت ها خودش مي آمد و صبح خيلي زود ما را خانه يکي از اقوام که نزديکي هاي مدرسه بود مي گذاشت و زود بر مي گشت که به اداره برسد. بعد از مدتي ديگر دستم اين قدر درد گرفت که تحمل تکان خوردن هاي ماشين را هم نداشتم .  پيش چند تا دکتر رفتيم و آن ها گفتند که سرطان گرفته ام . عباس ديگر هيچ چيز را نمي فهميد. همه برنامه هايش را تعطيل کرد و هم راه من آمد. آخر سر يک دکتر حاذق گفت که تشخيص پزشک قبلي اشتباه است و فقط نياز به استراحت دارم . بعد از اين همه گرفتاري و تحمل سختي ، قبول کرد که مدرسه من نزديکتر بيايد.  خودش هميشه اين را مي گفت که هرچه به من نزديکتر بشويد کارتان سخت تر است . همين طور هم بود . اطرافيان مي دانستند که نبايد بابت کار سربازي بچه هايشان پيش عباس بيايند. هر چه قدر براي آشنا ها سخت مي گرفت براي غريبه ها کمکي هميشگي بود. به خودش بيشتر از همه سختي مي داد . تهران که آمده بوديم به دليل پستش پرواز را تقريبا بر او حرام کرده بود ، اما خبر داشتم که مي رفت و از پايگاه هاي ديگر ايران پرواز مي کرد همان وقت ها آقاي خامنه اي به ده نفر از نظامي ها درجه سرتيپي دادند که عباس هم يکي از آنها بود. خودش هدايايي را که مرسوم اين جور وقت ها است قبول نمي کرد ، من هم در خانه به تلفن هايي که اين و آن مي زدند و تبريک درجه جديد او را مي گفتند با ناراحتي جواب ميدادم . مي دانستم که او دارد دورتر مي شود و شايد ديگر روزي دستم بهش نرسد.  سرتيپ که شد آمد به من گفت: 🌷ادامه دارد...... 👉 @mtnsr2 💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️خاطره شنیدنی از شهید عباس بابایی 🌿استاد دارستانی ☘تلویزیون 👉 @mtnsr2
⭕️خاطره ای از عباس بابایی ☘ چند روزی بود که به همراه عباس از پایگاه لکلند واقع در شهر سن آنتونیوتکزاس فارغ التحصیل شده و برای پرواز با هواپیمای آموزشی T-41 به پایگاه ریس در شمال تکزاس آمده بودیم. در ورزشهای روزانه، می بایست ابتدا جلیقه هایی را با وزن نسبتاً زیادی به تن می کردیم و چندین دور با همان جلیقه ها به دور محوطه و یا پادگان می دویدیم. این کار جزء ورزشهای اجباری بود که زیر نظر یک درجه دار آمریکایی انجام می شد. پس از پایان این مرحله، دانشجویان می توانستند ورزش دلخواه خودشان را انتخاب کنند و عباس که والیبالیست خوبی بود با تعدادی از بچّه های ایرانی یک تیم والیبال تشکیل داده بودند. آن روزها بیشترین سرگرمی ما بازی والیبال بود.  باید بگویم که آمریکاییان در سالهای حدود ۱۳۴۹ (۱۹۷۰ میلادی) تقریباً با بازی والیبال بیگانه بودند و هنگام بازی مقررات آن را رعایت نمی کردند؛ به همین خاطر یک روز هنگامی که با چند نفر از دانشجویان آمریکایی مشغول بازی بودیم.، آبشارهای بی مورد و پاسهای بی موقع آنها همه ما را کلافه کرده بود. عباس به یکی از آنها یادآوری کرد که اگر می خواهید والیبال بازی کنید باید مقررات آن را رعایت کنید. یکی از دانشجویان آمریکایی از این سخن عباس آزرده خاطر شد و در حالی که بر خود می بالید با بی ادبی گفت: توی شترسوار می خواهی به ما والیبال یاد بدهی؟  او به عباس جسارت کرده بود ☘راوی: امیر خلبان روح الدین ابوطالبی 🌷ادامه دارد.... 👉 @mtnsr2
GolchinShohad[03] (1).mp3
6.76M
⭕️ 🌷هنوزم شهیدا رو میارن  🌷دلای شکسته بی شمارند 🌷چه سخته مادری چشمش به در باشه 🌷چه سخته از عزیزش بی خبر باشه 🌷شهیدا خونشون نذر سحر بود  🌷مثل گل عمر اونا مختصر بود..... 👉 @mtnsr2
⭕️هنوزم شهیدا رو میارن، دلای شکسته بی شمارن 🌷هنوزم شهیدا رو میارن  دلای شکسته بی شمارند چه سخته مادری چشمش به در باشه چه سخته از عزیزش بی خبر باشه شهیدا خونشون نذر سحر بود  مثل گل عمر اونا مختصر بود خدایا یادگار عاشقامون:  سفر بود و سفر بود و سفر بود نمونده به جز راهی از اونا  گذشتن همه از آسمونا سفر با مقصد کرب و بلا کردند دل و از بند این دنیا رها کردند هنوزم شهیدا رو میارن  دلای شکسته بی شمارند چه سخته مادری چشمش به در باشه چه سخته از عزیزش بی خبر باشه 🌷شهیدا رو میارن کاروونا  میان از جبهه ها تازه جوونا منم مثل شهیدا بی قرارم  دلم تنگه برای آسمونا خدایا مرا هم مبتلاکن دلم را از این دنیا رها کن سفر یعنی شروع دل بریدن ها  سفر یعنی تماشای رسیدن ها هنوزم شهیدا رو میارن  دلای شکسته بی شمارند 🌷چه سخته مادری چشمش به در باشه چه سخته از عزیزش بی خبر باشه دلم می خواد بی بال و پر بمیرم مثل عباس آّب آور بمیرم شبیه فاطمه پهلو شکسته شبیه سرورم بی سر بمیرم الهی نشم شرمنده از روش سرم رو بذارم روی زانوش من اسماعیلم و ذبح منای او من آن حرّم که افتاده به پای او 🌷هنوزم شهیدا رو میارن دلای شکسته بی شمارند چه سخته مادری چشمش به در باشه چه سخته از عزیزش بی خبر باشه 👉 @mtnsr2