eitaa logo
مسجد ولی عصر(عج)ریحان
102 دنبال‌کننده
570 عکس
486 ویدیو
34 فایل
راه ارتباط با ما @s_m_ali
مشاهده در ایتا
دانلود
به مناسبت پنجم ربیع الاول رحلت روز عاشورا امام حسین علیه السلام در آخرین ساعات رو کرد به اهل خیمه و فرمودند: «یَا سُکَیْنَةُ یَا فَاطِمَةُ یَا زَیْنَبُ یَا أُمَّ کُلْثُومٍ عَلَیْکُنَّ مِنِّی السَّلَامُ »؛ خداحافظ! من هم می‏خواهم بروم. این زن و بچه از خیمه بیرون ریختند و اطراف حسین(ع) را گرفتند. دیگر معلوم است چه خبر می‏شود! چون این‏ها فقط آقا را دارند و ـ‌به حسب ظاهرـ دیگر کسی را ندارند. در این میان نازدانه سکینه دختر حسین آمد جلو و گفت: «یَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟» پدر! آیا تو هم تن به مرگ دادی؟ چون دیده است که همه رفتند و نیامدند. امام حسین با کنایه‏ به او گفت که چگونه تن به مرگ ندهد، کسی که یار و یاوری ندارد عزیزم؟! دختر به پدر گفت: حالا که این‌طور است، «یَا أَبَهْ! رُدَّنَا إِلَى حَرَمِ جَدِّنَا» اوّل بیا ما را ببر و مدینه بگذار، بعد خودات بیا و بجنگ! می‏فهمی یعنی چه؟ یعنی ما بعد تو با این دشمن چه کنیم؟ سکینه به فکر شب یازدهم بود. سکینه شروع کرد به گریه کردن. پدر او را به بغلش گرفت و این جملات را می‌گفت: «سیطول بعدی یا سکینة فاعلمی/ منک البکاء إذا الحمام دهانی‏» سکینه گریه نکن! تو بعد از من گریه‏ها داری! اشک چشمش را پاک می‏کرد و می‏گفت: «لا تحرقی قلبی بدمعک حسرتاً» با این اشک‏هایت دل بابا را آتش نزن! من نمی‏دانم چگونه امام حسین از بین این زن و بچه رفت. بعد از اینجا بود که از خواهر چیزی را طلب کرد. گفت: «ایتینی بثوب عتیق» برو آن پیراهن کهنه مرا بیاور! من فقط یک اشاره می‌کنم، یک وقت اینها دیدند که صدای مرکب می‌آید، امّا از صدای راکب خبری نیست. این مرکب شیهه می‌کشید. این زن و بچه‌ها از خیمه‌ها بیرون ریختند و اطراف این مرکب را گرفتند. دیدند راکب ندارد. تمام سر این مرکب غرق به خون است. هر کدام از این بی‌بی­ها می‌آمد و سؤالی از این مرکب می‌کرد. در بین اینها سکینه، نازدانه حسین آمد و یک سؤال کرد، گفت: «یا جواد! هل سقی ابی ام قتلوه عطشانا؟!» به من بگو آیا به پدرم آب دادند یا با لب تشنه او را کشتند؟...