eitaa logo
🌾بانک محتوای مهدوپیش دبستانی امین قم🌾
70 دنبال‌کننده
176 عکس
10 ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
این اشعار صرفاً برای بچه هاسروده شده تا بتوانند موقع خواندنش، بزرگترها رو یاری کنند و تکرارش براشون راحت باشه . پیشنهادما: میتوان این اشعار رانوشته وبه یکی ازبچه هاکه علاقه به مداحی دارد ،داد تادر کلاس بخواند ☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️🌹☘️ سقای دشت کربلا؛ اباالفضل اباالفضل ای پهلوان؛کربلا اباالفضل اباالفضل ای مهربان عموی ما؛ اباالفضل اباالفضل ای باوفا عموی ما؛ اباالفضل اباالفضل ای نازنین برادرم؛ اباالفضل اباالفضل ای تک سوار لشکرم ؛ اباالفضل اباالفضل ای پاسدار خیمه ها؛ اباالفضل اباالفضل ای پسر شیر خدا؛ اباالفضل اباالفضل عباس علمدار حسین؛ اباالفضل اباالفضل میر و سپهدار حسین؛ اباالفضل اباالفضل همراه و غمخوار حسین؛ اباالفضل اباالفضل ساقی و سردار حسین؛ اباالفضل اباالفضل برادر و یار حسین؛ اباالفضل اباالفضل
🏴🏴🏴🏴🏴 در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند در دل هر عاشقی عباس مأوا می کند هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین ثبت نامش را فقط عباس امضا می کند.... تاسوعای حسینی تسلیت باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷😍🌷👩‍🚀😍🌷✈️😍🌷⛸🌷😍🌷 ✳️ نقش آفرینان مامان، آجی ستاره، داداشی سعید، کفش گردن دراز، هواپیما 🍃 🍃 داداشی سعید: مامان امشبم آجی ستاره رو می بری پشت بام؟ مامان: بله پسرعزیزم! آجی باید به آسمون نگاه کنه هواپیمای بابا رو ببینه تا خوابش ببره... داداشی: مامان شب تاریکه تو آسمون هواپیمای بابا پیدا نیست، چرا آجی نمی فهمه بابا شهید شده.... مامان: بله میدونم ولی آجی ستاره دلش برا بابایی تنگ میشه فکر می کنه یکی از ستاره های آسمون که چشمک میزنه لامپ هواپیمای باباست. داداشی: مامان! میدونی من چنتا بابا رو دوست دارم؟ چقدر دلم براش تنگ شده؟ مامان: بله میدونم‌. ولی پسرم شما بزرگ تری میری کلاس هفتم آجی ستاره تازه ۵ سالش شده، بعدشم وقتی بابا نیست شما مرد خونه ای..‌‌‌.. آجی ستاره: بیب بیب برین کنار هواپیمامو میخوام اینجا پارک کنم. داداشی: آجی ستاره اول سلام، بعدشم این هواپیماس، ماشین نیست، هواپیما فرود میاد، ماشین پارک میشه. آجی ستاره: مامان! ببین داداشی داره به هواپیمام چیز میگه.... منم به کفش گردن دراز چیز میگم ناراحت بشی داداشی: هههههه( باصدای بلند میخنده) اینو باش اونا کفش واقعی بابان، هروقت دلم برا بابا تنگ میشه به کفشاش نگاه می کنم بغلشون می گیرم خاکشو پاک می کنم باهاش درباره بابا حرف میزنم تا یه خورده حالم بهتر بشه، من که با اسباب بازی، بازی نمی کنم مثل تو.... آجی ستاره: اینم هواپیمای باباس خودش برام خریده، کفشای گردن دراز که هواپیمای بابا نیس مامان: آقاسعید پسر زرنگم ستاره خانم دختر قشنگم کفشای گردن دراز بابا و هواپیمای بابا ناراحت میشن اگه شما باهم مهربون حرف نزنیدا..... آجی ستاره: هواپیما رو روی زمین رها می کنه بدو بدو میره کفشای گردن دراز بابا رو از قفسه جاکفشی در میاره میده تو دست داداشی و دستاشو حلقه میزنه دور گردن داداشی و می بوستش و با صدای بلند میگه مامان مامان مامانی الان بابایی خوشحال شد از ستاره طلایی بابا؟ داداشی سعید: قربونت برم آجی کوچولوی من، بوووس منم یه عالمه دوستت دارم. مامان: چه بچه های نازنینی کاش بابا اینجا بود می دید چقدر باهم مهربونید. الان خوشحال باشید چون یه نفر داره می بینه شما دوتا باهمدیگه مهربونید..‌. داداشی و آجی: مامان اون کیه؟ دوست باباس؟ مامان: با لبخند! بله دسته گلای من ایشون دوست باباست، مهربونتر از باباس، همیشه پیش ماست، مراقب ماست.... داداشی: مامان من فهمیدم کیه.... آجی ستاره: مامان منم فهمیدم؟ داداشی: آجی رو محکم بغل می کنه و میگه: آجی ایشون امام زمان هستش... الان فهمیدی آجی خوشگلم؟! آجی ستاره: کفش گردن دراز بابا بهت گفت؟ مامان و داداشی: باصدای بلند میخندن و میگن بریم پشت بام بخوابیم... بابا وقتی میخواست پرواز کنه بره پیش خد ا گفت امام زمان دوست خوبه خوبه خوبه منه...‌ 😍🌷👩‍🚀🌷😍 عزیزان همراه می تونید با حذف و اضافه و ویرایش دادن به متن برای اجرای یه نمایش زیبا از این متن استفاده کنید. شخصیتاش رو هم می تونید بصورت نقاشی روی کاغذ بکشید و با چسب و سیخ چوبی روی مقوا بچسبونید و خودتون پشت میز استتار بشید و بجای نقش آفرینان دیالوگ ها رو بگید...... به همین سادگی🌹☺️ -----~~🍃🌻🍃~~---- با ما همراه باشید -----~~🍃🌻🍃~~-----
فعالیت هفته های دوم وسوم مهر : طریقه صحیح در دست✋ گرفتن قیچی ✂️ و آموزش برش خطوط مختلف
نمونه ای از بسته بندی خوراکی،جهت پذیرایی کودکان در اولین روز از سال تحصیلی
نمونه تزیین جهت نصب کردن روی دیوار کلاس،مناسب نوشتن برنامه کلاسی هفتگی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 با غم که هم مسیر شدم در سه سالگی از غصه ناگزیر شدم در سه سالگی گفتم به تن که آب شود از گرسنگی از جان خود که سیر شدم در سه سالگی سالرور شهادت دردانه امام حسین علیه السلام تسلیت 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#آموزش_سوره_همزه 🌟مفهوم کلی سوره همزه توجه این سوره به کسانی است که مال و ثروت را ملاک شخصیت افراد می دانند تمام زندگی شان در به دست آوردن مال و ثروت خلاصه می‌شود. 🌟شان نزول سوره جمعی از مفسران بر آنند که آیات سوره در مورد ولید بن مغیره است که در غیاب پیامبر صلوات الله علیه از ایشان بدگویی کرده و ایشان را مسخره می‌کردند. 🌟فضیلت سوره همزه پیامبر می فرمایند :هر کس این سوره را در نماز واجب بخواند روزی او زیاد میشود. 🌟پیام سوره همزه کبر و غرور و حرص مال دنیا سرچشمه گناهان بزرگ است. 👈طبق فرمایش حجت الاسلام و المسلمین طباطبایی بهترین نکته اخلاقی و کاربردی این سوره برای قرآن آموزان توضیح گناهانی است که توسط زبان انجام می شود مانند دروغ و غیبت و تهمت و بدی و آثار بد این گناهان را میتوان برای قرآن آموزان بیان کرد و آنها را از داشتن چنین رذایل اخلاقی نهی کرد.⛔️ 🌈داستان گویی و نمایش از کارهای مربیان خلاقی است که می توانند به بهترین شکل برای این سوره داشته باشند. در تلفظ کلمه( لینبذن) در آیه سوم دقت بفرمایید. جامعه القرآن کریم 🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📚 توی یه شهری دو تا برادر زندگی می کردند به اسم همزه و لمزه. همزه و لمزه جلوی دیگران و پشت سرشون مردم رو مسخره می‌کردند. برای همین هیچ کس اون ها رو دوست نداشت. همزه و لمزه خیلی پولدار بودن و پولهاشون رو توی خونه توی صندوق می‌گذاشتن. اونا پولشون رو به فقیرها نمی دادن و برای کارهای خوب خرج نمی کردن. هر شب پولهاشون جمع می کردن و می‌شمردن. همزه به لمزه می گفت: تو چقدر پول داری؟ لمزه می شمرد: یه عدد دو عدد سه عدد…. هشت عدد پول دارم. لمزه میگفت تو چقدر پول داری؟ همزه می گفت: یه عدد دو عدد …. هفت عدد دارم. ( تکرار عدد برای یادگرفتن معنی عدده: الذی جمع مالا و عدده) همزه به لمزه می گفت من فردا بیشتر کار می کنم تا پولم از تو بیشتر بشه. فردا شب باز شروع می کردن به شمردن پول هاشون: یه عدد دو عدد… یه روز همزه و لمزه رفتن خونه پدر بزرگشون. در زدن پدر بزرگ که گوشش سنگین بود گفت کیه در می زنه؟ گفتن ما اخلده هستیم. پدر بزرگ گفت چی؟ دوباره گفتن اخلده. پدر بزرگ در رو باز کرد و وقتی همزه و لمزه رو دید گفت اخلده یعنی چی؟ گفتن یعنی ما هیچ وقت نمی میریم. ما پول داریم و همه چیز با پولمون به دست می یاریم. پدربزرگ گفت ولی من خیلی ها رو دیدم که خیلی پول داشتن ولی همه چیز رو نمی شه با پول خرید. مثل مریضی و … (یحسب ان ماله اخلده) همزه و لمزه به حرف پدربزرگ گوش ندادن و از اونجا به خونشون برگشتن. از دور دیدن یه جایی آتیش گرفته شروع کردن به خندیدن و مسخره کردن  گفتن بریم از نزدیک ببینیم خونه ی کی آتیش گرفته. وقتی رفتن جلو دیدن خونه ی خودشونه گفتن وای پول هامون با سرعت رفتند تا پول هاشون رو از آتیش در بیارن ولی آتیش خیلی زیاد بود و مقداری از پولها سوخته بود اونها اونقدر ناراحت شدن که انگار خودشون دارند می سوزند. (کلا لینبذن فی الحطمه و ما ادراک ما الحطمه نارالله الموقده) همزه گوشی رو برداشت و به آتش نشانی زنگ زد. گفت ما موصده شدیم  آتش نشانی  چون اونها رو می شناخت و می دونست کارشون مسخره کردن دیگرانه فکر کرد بازم دارن مسخره می کنن. گفت موصده چیه و گوشی رو قطع کرد (انها علیهم موصده) و اونا تو آتیش سوختند. چون راه فراری نداشتن (فی عمد ممدده) نویسنده: عمو روحانی 🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📚 یکی بود یکی نبود...... پیامبر ما مسلمانان، حضرت محمد(ص) بسیار مهربان بودند. ایشان همیشه بچه ها را دوست داشتند و با آنها بازی میکردند. برای آنها از دین و خدای مهربان میگفتند. بچه ها هم همیشه صحبتهای ایشان را گوش میدادند.❤️ پیامبر فقط برای بچه ها از خدای مهربان صحبت نمیکردند بلکه برای همه از خدای مهربان میگفتند. اما آن زمان انسانهای بد زیاد بودند و پیامبر را به خاطر خدا پرستی خیلی اذیت میکردند تا اینکه کم کم با صبر و ایمان پیامبر همه چیز فرق کرد و مردم دسته دسته به سمت خدا پرستی رو آوردند. آن وقتها پیامبر (ص) در شهر مدینه زندگی میکردند و هنگامی که رفته رفته بیشتر مردم مدینه مسلمان شدند آن حضرت به دستور خداوند تصمیم گرفتند به مکه بروند تا آنجا را هم از شرک و بت پرستی پاک کنند و مردم را به دین اسلام دعوت کنند.🌸 پس با سپاه بزرگی به سمت مکه به راه افتادند. فاصله مدینه تا مکه زیاد بود و هنوز به مکه نرسیده بودند که شب شد. آنان آتش زیادی برای درست کردن غذا روشن کردند.🔥 🦋🍃🦋🍃🦋🍃 ادامه دارد.....
ادامه 📚 ...از آن طرف مردم مکه با دیدن آتش زیادی که بیرون از شهر روشن شده بود شگفت زده شدند. به همین جهت عده ای از آنها برای فهمیدن علت آتش به آنجا رفتند و با دیدن پیامبر و سپاه بزرگ ایشان علت حضور آنها را پرسیدند. پیامبر (ص) در پاسخ آنها فرمودند: ما به مکه می آییم تا آنجا را از وجود شرک و بت پرستی پاک کنیم. به مردم بگویید یا در خانه هایشان باشند یا در مسجد الحرام تا به آنها آسیبی نرسد. به این ترتیب پیامبر(ص) بدون جنگ و خونریزی مکه را فتح کردند و همه بت های داخل کعبه را از آنجا بیرون ریختند. ایشان با مهربانی تمام مردم را با دین زیبای اسلام آشنا کردند. پیامبر بعد از فتح مکه تمام کسانی را که به ایشان بدی کرده بودند را بخشیدند. به این ترتیب ساکنان مکه و اطراف آن گروه گروه نزد پیامبر (ص) آمده و مسلمان شدند. 🦋🍃🦋🍃🦋🍃