نشر ستاره ها
#عکس_نوشت
#عکس_نوشت
📌 نه از سیلی گفت و نه از ناسزا!
ماجرای کتک خوردن و توهین کردن به دختر شهید مدافع حرم
✍ #محسن_مهدیان (روزنامهنگار)
با جمعی از رفقا در محضر همسر شهید مدافع حرم بودیم؛ شهیدی از تیپ فاطمیون. اولین بار خبر شهادت همسرش را از فیلمی که در شبکه های مجازی منتشر شده بود، متوجه می شود. تصورش هم جان خراش و روح آزارست.
اما مردانه و باصلابت سخن میگفت. شرح صدرش شعف انگیز بود. بماند که چه گفت. قلم قاصرست از بیان رنجش.
مجلس در بهت بود و مهمانها مضطرب از سنگینی این خانه غمین که یکی از رفقا از حال و روز بچهها میپرسد:" دخترتان با شهادت پدر کنار آمد؟" دختر کوچکش گوشهی اتاق زانو بغل گرفته و نظارهگر مهمانها بود و هرازگاهی با گوشه چادرش بازی میکند. مادر که ازو میگوید کمی خجالت میکشد و دو زانو ادب میکند: "خیلی تلاش کردم با رفتن پدرش کنار بیاید. کمکم عادت کرده بود. روزها سرگرمش میکردم تا شبها زودتر بخوابد و بهانه نگیرد. اما خب... خیلی هم به سادگی نگذشت."
حال و روز بانو تغییر میکند. گویی یاد خاطرهای میافتد که نمیداند بگوید یا رد شود. بغضش رو فرو میخورد و دل به آب میدهد:
"یکی از آن روزها که بیرون خانه مشغول بازی بود، توپش وسط خیابان میافتد و او هم دنبال توپ. در همین اثنا یک موتورسوار از راه میرسد و به سختی موتورش را کنترل میکند که به دخترم نزند. بخیر میگذرد؛ اما راننده که از شیطنت دخترم حسابی شکار و عصبی شده، قهرآلود و احتمالاً بیاراده چنان سیلی به صورتش میزند که سرخ اش میماند. بعد هم به بهانه بیتوجهی کودکانهاش چند ناسزا به من و پدرش حواله میکند و میرود."
آرامش مادر تا اینجای قصه بود. صائب سخن میگوید و مثل کوه باصلابت است و خم به ابرو ندارد. اما با ادامه داستان او هم میشکند و مهمانها که تا این لحظه چشمهایشان بارانی شده است را به هقهق میکشاند.
دخترک گریهکنان وارد خانه میشود و ماجرا را برای مادر شرح میدهد. گریهها امانش را بریده است. با نوازشها و دلداری مادر مختصری آرامش میگیرد و با همان حال وحشتزده و بغضآلود، شکوهای میکند که تاب مادر را هم میبرد. مادر میگوید:" نه از خشم موتورسوار گلایه کرد و نه از فریادها و داد و قالش و نه حتی از سیلی و دست سنگینی که به صورتش میرسد. در آغوشم که قرار و آرام گرفت، گفت: "مامان... مگه بابای من شهید نشده؟ پس چرا این آقاهه بهش توهین کرد؟ چرا فحشش داد؟"....
◽️◾️◽️
الحمدالله که اخوی روضه خوانم بین رفقا بود تا مجلس به مرثیه سه ساله کربلا خاتمه یابد...
من اگر دردانهات هستم به جای من چرا
باد دارد بین زلفت تاب بازی میکند؟...
#دختر_شهید
#یارقیه
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha