نبأ
✍️ *گمشده من*
*سرگذشت لحظات پایانی حیات شهید علی هاشمی*
*به روایت دکتر محسن رضایی
👈...علیای که هیچکس او را نشناخت، حتی من محسن رضایی!
این جمله عباس هواشمی یادم نمیرود که در پاسخ علی هاشمی در بیسیم بیهیچ کد و رمزی میگفت: آقا اینجا کربلاست. عمر سعد دارد طبل پیروزی میزند!
این حرفها را که میشنیدم از ماندن خودم شرمنده میشدم ولی راهی نداشتم. او تند تند گفت برادر علی بچهها دارند از شدت شیمیایی خفه میشوند.
صدای علی را میشنیدم که با بغض میگفت؛ عباس هر کاری میتوانی بکن تا آنها را عقب بیاوری. به خدا پناه ببر!
ساعت 30/11 صبح بود. با بیسیم گفتم: احمد، هر طوری شده علی را عقب بیاور، کوتاهی نکن. من علی را از تو میخواهم. غلامپور تند و تند میگفت روی چشم.. روی چشم!
آن موقع هنوز تیپهای امام رضا (ع) و 48 فتح در عمق جزیره بودند. همه تلاش علی، خارج کردن آنها بود. علی خود را به آب و آتش میزد تا کسی از نیروهای رزمنده دست عراق نیفتد.
با بیسیم از غلامپور پرسیدم: چه خبر داری؟
گفت: الآن در حال نزدیک شدن به دژ شهید باکری هستم!
داشت حرف میزد که لحنش عوض شد و فریاد زد: آقا محسن هلیکوپترهای عراقی در اطراف قرارگاه علی دارند مینشینند! آقا محسن دعا کن علی بتواند سریع از قرارگاه خارج شود!
با شنیدن این خبر، هری دلم ریخت و وجودم را اضطراب گرفت. با تندی گفتم: پس علی چه شد؟ اصلاً تو چه میکنی؟ مگر نگفتم علی را از قرارگاه و هور بیرون بیار؟ چرا حرف گوش نمیدهی. هزار حرف نثار غلامپور کردم. او تنها سکوت کرده بود. راز تشرهای مرا میفهمید.
گوشی بیسیم از دستم نمیافتاد. صدای احمد میآمد که مشغول پیگیری هستم. مطمئن باش آقا محسن!
علی همراه گرجی و شهبازی و 4 نفر دیگر، پس از جمعآوری مدارک و اسناد، با شنیدن صدای هلیکوپترها سریع از قرارگاه خارج شده و سوار ماشینها میشوند تا گرفتار عراقیها نشوند.
هلیکوپترهای عراقی در 200 متریشان مینشینند و آنها را به رگبار میبندند.
علی فریاد میزند سریع پیاده شوید و به نیزارها بروید. هر یک از بچهها ازماشین بیرون پریده و به نیزارها پناه میبرند.
تمام این قضایا را برایم گفتند. این روز سختترین روز جنگ برای من است.
ساعت 2 بعد از ظهر غلامپور خبر سقوط جزیره را به من داد، ولی از هور میپرسیدم علی چه میشد؟ حالا من با هور یتیم چه کنم؟
غلامپور گفت احتمالاً در هور است. دستور دادم گروههای اطلاعاتی را بفرست بگردند. تا 3 روز بچهها میگشتند ولی ...
گریهام گرفته بود با این همه خودم را کنترل میکردم
در گوشه 4/4/1367 سالنامهام نوشتم: برادر علی! اینک که اراده الهی را میخواهی در زمین تحقق ببخشی و بر تو تکلیف شده از تمامیت آرمانهای الهی درجبههها دفاع کنی، دیگر تشنگی، زخم و جراحت برای تو مفهومی ندارد، چقدر خوب این مفهوم را به من و دوستانت یاد دادی.
علی شمخانی دستور داد هلیکوپتری بر فراز منطقه بگردد شاید خبری شود. او هم مثل من علاقه زیادی به علی داشت. هفده روز بچههای اطلاعات در هور گشتند ولی خبری نشد که نشد. حوصله هیچ کاری را نداشتم.
روز پس از سقوط جزایر، در گلف جلسهای تشکیل دادم و از همه فرماندهان هم دعوت کردم بیایند. آقای هاشمی هم به عنوان جانشین فرماندهی کلقوا در آن جلسه حضور داشت. ساعت 9 صبح بود. گلف ساکت و بیسرو صدا بود. همراه آقای هاشمی و شمخانی وارد جلسه شدم. چهره فرماندههان دیدنی بود. از احمد کاظمی گرفته تا رئوفی، قربانی، آقا رحیم، شمخانی، همه دل گرفته بودند. آقای هاشمی آرام گوشهای نشست. حال گزارش دادن نداشتم. این کار را به شمخانی سپردم. او هم حالش بهتر از حال من نبود.
ایشان بعد از تلاوت قرآن، ضمن خیر مقدم به آقای هاشمی گفت: برای اطلاع شما، برادر هواشمی گزارشی از وضعیت پیش آمده میدهد. او در جزیره بوده و همراه نیروها در محور خندق شیمیایی هم شده است. حرفها شنیدنی است. هم برای شما هم برای تاریخ! هواشمی معاون علی هاشمی بود. هم علی را دوست داشت؛ از اینکه لحظه درگیری کنار علی نبود، از من و غلامپور شاکی بود، چون دستور داده بودم جلو برود و نیروها را سرپرستی کند. او علیرغم میلش علی را تنها گذاشته بود. میگفت هیچگاه خودش را نمیبخشد!
بعد از صحبتهای آقای شمخانی نوبت عباس هواشمی شد.
او با خواندن این آیه؛ شروع به صحبت کرد «و لاتحسبنالذین قتلوا فی سبیلالله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون26». تا این آیه را خواند همه گریه کردند. گویی هواشمی دارد روضه میخواند. او به آقای هاشمی رو کرد و گفت: حاج آقای هاشمی! بدانید بچهها در اوج مظلومیت مقابل عراقیها جنگیدند و لحظهای کوتاه نیامدند. آقای هاشمی! تعدادی از نیروهای توپخانه، اولین گلوله توپ را که شلیک کردند، مورد حملات شیمیایی قرار گرفتند و نوبت به گلوله دوم نرسید و همه شهید شدند
آقای هاشمی کنار من بود، بلند بلند گریه کرد و مدام میگفت ای وای ..
نبأ
.
همه گریه میکردیم که ناگهان شمخانی فریاد زد؛ بس کن! هواشمی دیگر نگو!
او به احترام شمخانی سکوت کرد و تا دقایقی جلسه از غربت بچهها در حال گریه و ندبه بود. در عمرم آن قدر گریه نکرده بودم. نه من که همه بچهها همین طور بودند.
آقای هاشمی وقتی گریه فرماندهان را دید، منقلب شد. چند دقیقه بعد شروع کرد به حرف زدن. شمرده شمرده همراه با بغض گفت: برادران من به خدا توکل کنید! خدا بهترین کمک کار ماست، شاید این مسائلی که برای ما به ظاهر تلخ است، در باطن شیرین باشند و ما نمیدانیم. ما این زحمات و
مشکلات را به عشق سرور و سالار دینمان حسین بن علی تحمل میکنیم. امیدواریم به برکت این رشادتها خداوند مزد خوبی به همة ما بدهد. برادران هرگز یأس بهخودتان راه ندهید، باور کنید حکایت من و شما حکایت این بیت شعر است:
هر که دیوانه عشق تو نشد عاقل نیست
عاقلانه است که دیوانه عشق تو شویم
او ادامه داد و گفت: میدانیم ما در جنگی نابرابر قرار گرفتهایم. دنیا یک طرف و ما یک طرف. امروز جمهوری اسلامی در اوج مظلومیت در مقابل دنیایی که صفآرایی کرده، مقاوم ایستاده است. هرگز هراس به خودتان راه ندهید. امام خمینی زنده است و سایه او بر سر ماست
آقای هاشمی تکتک در حالی که فرماندهان را یک یک با نگاهش هم دور میزد. گفت: من از همت مردانه شما خبر دارم. دلاورمردی علی هاشمی را خوب میدانم. از زحمات خالصانه شما باخبرم و...
جلسه حدود 3 ساعت طول کشید. هرجا که نگاه میکردم جای خالی علی را میدیدم و احساس تنهایی میکردم. با خود میگفتم علی راضی نبود به راحتی از جزیره بیرون بیاید.
ساعت 20/12 ظهر بود که صدای اذان در محوطه گلف پخش شد. آقای هاشمی گفت بهتر است جلسه را تمام کنیم. نماز را به امامت ایشان خواندیم. بعد از نماز ایشان را بدرقه کردم و باز به اتاقم برگشتم.
آن روز عصر به علی شمخانی گفتم: فکر میکنی علی اسیر شده یا شهید؟ او با تکان دادن سر تردیدش را نشان داد.
پنج روز پس از این جلسه، عباس هواشمی برای ملاقاتم آمد. با دیدنش یاد علی افتادم. از رابطه صمیمی آن دو خبر داشتم. از او پرسیدم: برادر هواشمی از علی چه خبر؟ خبری نشنیدی؟ گفت: هیچ خبری نیست. از شنیدن این حرف دلم گرفت، گفتم آخر چرا همه خبرها نه است. پس علی کجاست که هیچکس از او خبر ندارد؟
گفتم آقای هواشمی! چند شب است خواب علی را میبینم. او از میان نیزارهای هور مرا صدا میزد. آیا علی در نیزارهاست؟
گفت: من علی را به خدا سپردهام!
از او پرسیدم: تعجب میکنم چطور در ساعات آخر سقوط جزیره علی را در قرارگاه تنها گذاشتی؟
در حالی که میخواست گریهاش را پنهان کند. سرش را پایین انداخته بود؛ گفت: آقا محسن، غلامپور مرا از علی جدا کرد. او به من دستور داد برای کمک به نیروهای خندق جلو بروم. اگر او نمیگفت من لحظهای علی را تنها نمیگذاشتم. این آشی بود که احمد غلامپور برای من پخت
برادر محسن! من بعد از انقلاب تا 4/4/1367 همیشه همراه علی بودم و از او جدا نمیشدم. نمیدانم این روز آخر چرا اینطور رقم خورد؟ وقتی از قرارگاه راهی خندق شدم، باورم نمیشد این دیدار آخر من و علی است و اینجا آخر خط است. بعد از علی من هیچ دلخوشی ندارم. از دیدن خانواده علی هاشمی شرمنده هستم. من هر چند از نظر سنی بزرگتر از علی بودم، ولی او استادم بود و من درسهای زیادی ازش آموختم. علی از کسانی بود که در کار جنگ و جبهه، استقامت داشت. چه زمان شناساییها، چه زمان آتش دشمن و فشارحملات. او در هور، هرگز دست از کار بر نمیداشت. حتی وقتی مجروح میشد، سعی میکرد به نحوی حضورش در منطقه احساس شود. زخمهایش را در پست امداد خط مقدم پانسمان میکرد و خون آلود و گاه لنگان لنگان باز میگشت.
با عباس هواشمی 3 ساعت خلوت کردم، هر بار که رئیس دفترم آقای رسولزاده میگفت فلانی آمده، میگفتم همه ملاقاتهای امروزم را لغو کن. دوست داشتم تا شب، هواشمی از علی حرف بزند و من گوش بدهم.
وقتی با عباس هواشمی خداحافظی کردم. گفتم: گاهی به من سری بزن! او در حالی که گریه میکرد گفت: برادر محسن من هنوز انتظار آمدن علی را میکشم!
از آن روز حدود 20 سال میگذرد. تا چند سال پیش امید داشتم علی اسیر است، ولی وقتی همه اسرا آمدند، یقین کردم علی در نیزارهای هور شهید شده است و من دیگر او را نخواهم دید.
به رسولزاده گفتم عکسی از علی برای اطاقم تهیه کن تا همیشه ببینم و یادش کنم.
وقتی میدیدم برای شهدا کنگره برگزار میشود ولی از علی خبری نیست، اذیت میشدم. این دلتنگی تا امروز هم ادامه دارد. باید برای علی یک کنگره اختصاصی برپا کرد و او را به مردم معرفی کرد.
روز شنیدن خبر سقوط قرارگاه هیچگاه از یادم نمیرود. غلامپور 2 بار خبر شهادت دو نفر را به من داد. اول خبر شهادت مهدی زینالدین و دوم خبر شهادت علی هاشمی. چه بگویم که هر چه بگویم نتوانستهام حق علی را ادا کنم.
یک شب که در قرارگاه نصرت بودم خواستم به اهواز
نبأ
بروم. علی گفت دوست دارد امشب منزل آنها بروم. همراه او به محله حصیرآباد اهواز رفتم و شب را در منزل او به صبح رساندم. زندگی ساده و بیپیرایهای بود. خبری از تجمل نبود. کسی باور نمیکرد این خانه، خانة یک سپهبد است.
قبل از سقوط رژیم صدام، احتمال میدادم شاید علی اسیر باشد، به همین دلیل، صلاح نمیدیدم حرفی از علی زده شود و همین برای من کُشنده بود. تا مدتها در یک برزخ و بلاتکلیفی بودم که نکند حرفی زده شود و علی در زندانهای عراق لو برود. چقدر خوشباور بودم و علی را در اسارت در عراق تصور میکردم.
یادم هست پس از اعلام خبر قطعی شهادت علی، دو دفتر برای او یادداشت نوشتم که دوست ندارم کسی آنها را بخواند.
علی، همت، باکری، حسین خرازی، احمد کاظمی، همه این فرماندهان گرچه نیروهای من بودند ولی در واقع ستارههای دنبالهداری بودند که راه را نشان ما زمینیها میدهند. اصلاً من به امید آنها زنده هستم.
سال گذشته همراه سردار علی ناصری به حمیدیه رفتم و دیداری با بچههای قرارگاه نصرت داشتم. از آنها خواستم قبل از صحبتهای من هر کس خاطرهای بگوید. هر کدام از بچهها میآمدند و خاطرهای میگفتند و مرا به سالهای دور میبردند؛ طوری که حس میکردم علی در جلسه نشسته است.
آن روزگفتم: من از ندیدن علی هاشمی در میان جمعمان نگران هستم. یادم هست همیشه شما را همراه فرماندهتان میدیدم و برایتان صحبت میکردم. آن جلسه هر چه کردم گریه نکنم نشد. کسی باور نمیکرد این قدر علی را دوست داشته باشم. به آنها گفتم، شهادت مزد مردمانی است که با خدا معامله میکنند و در راه او گام بر میدارند. این وعده الهی است، اما علی با همه خلوصش با همه امید و باورش به پیمان الهی، همواره در تضرع و زاری بود که مبادا از این فوز عظیم وابماند. تعجب میکنم چگونه انسان با اینکه همه وجودش الهی شده، هنوز باید از نفس خویش هراسان باشد، آنسان که برادرمان علی هاشمی بود.
پس از آن جلسه به همراه دوستان به خانه علی رفتم. از دیدن بچههایش، روحیه گرفتم و از آنها خواستم برایم دعا کنند. آنها خیلی محبت کردند. آن روز چقدر خوشحال شدم.
وقتی به تهران برگشتم، یک هفته بعد رئیس دفترم آقای رسولزاده، نامهای را به من داد و گفت این نامه از طرف یکی از بچههای سپاه حمیدیه است و روی پاکت نامه نوشته شخصاً مفتوح شود. تعجب کردم چه کاری سبب شده این عبارت را بنویسد. نامه را باز کردم و خواندم زیبا و شیرین نوشته بود
برادر محسن رضایی! سلام، من یکی از نیروهای علی هاشمی هستم. در جلسهای که شما حمیدیه تشریف آوردید دوست داشتم بیایم پیش شما و حرفهایم را بزنم ولی خجالت کشیدم. تصمیم گرفتم حرفهایم را برایتان بنویسم. او با خودکار آبیرنگ نوشته بود:
برادر محسن! عشق قصه تکراری همیشه ماست. عشق زمزمه تا همیشه زیستن است، ولی چقدر این کلمات مختصرند. نمیتوانم از علی و احساسم نسبت به او حرفی بزنم. نمیتوانم از لحظههای ناب همراهی با او در دل جزیره چیزی نگویم...
هر چه سطرهای این نامه را میخواندم سیر نمیشدم. خدایا این آدم چه کشیده که این چنین ادیبانه احساساتش را نوشته است. او در آخر نامهاش نوشته بود، عشق و ارادت ما به علی، دریغ تلخی مانده به کام گمشده ما که از حوالی آن جاده بازماندیم. چقدر این کلمات چون همیشه مختصرند. به راستی برادر محسن چه میتوان گفت
این نامه هم تمام شد ولی دلتنگیهای من برای علی تمام شدنی نیست.
هنوز که هنوز است پس از نماز صبح دعا میکنم یک بار دیگر خدا بشارت دیدن علی را به من بدهد. مقام بلند علی تا بدان جا بود که در غوغای آهن و رنگ و نیرنگ، جز خدا را نمیدید و جز به او دل نمیبست. این روحیه علی درس زندگی من بعد از جنگ شده است.
در جنگ معمولاً برای تشییع جنازه فرماندهان سپاه میرفتم و با پیکر آنها وداع میکردم، ولی چه کنم علی حتی حاضر نبود جسم خاکیاش به شهر برگردد و این چه درجهای از خلوص است که نمیدانم!
زندگی علی هاشمی و مقاومتهایش یکی از بهترین الگوها برای اتحاد ملی است. بیشترین مقاومتها در مرزهای خوزستان از طرف مردان و زنان عرب ما بود. اعراب خوزستان ثابت کردند ایرانی هستند و به این سرزمین وفادارند. نمونه بارز اتحاد ملی را در قرارگاه نصرت و تلاشهای فراوان علی میبینیم. او را میتوان به عنوان نماد اتحاد ملی معرفی کرد
با اینکه سرّیترین راز و رمز عملیاتهای جنگ تحمیلی در اختیارش بود، آنها را در دل خود حفظ کرد و با کمال صداقت و اخلاص در تحقق دفاع مقدس جان شیرین خود را تقدیم ملت ایران و کیان اسلام کرد. برای علی بهترین دعاها و درودها را دارم. از خداوند میخواهم عاقبت عمر ما را در مشهد شهیدان هشت سال دفاع مقدس قرار دهد. امیدوارم چنین شود. امیدوارم.
اینها حرفهای من از یک انسان استثنایی بود. البته همه حرفهایم درباره علی هاشمی نیست. این حرفها در قد و قواره من است که توانستم بگویم.
...پایان
@nabaaa
AUD-20201117-WA0058.mp3
4.42M
باسلام وتحیت لطفا سخنان مهم استاد گرانقدر درباره داروی گیاهی طب سنتی ضد کرونا را گوش دهید وپیگر باشید متشکرم
https://eitaa.com/nabaaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه بخواهیم و چه نخواهیم ، اگر ما با انها کار نداشته باشیم بدون تردید انها ما کار دارند چون غرب وحشی وحشی وحشی است
😊
https://eitaa.com/nabaaa
و جبهه مقاومت دست پیدا کند، که مورد ضربه اطلاعاتی قرار گرفته دستگیر میشود.
وی پس از طی مراحل قانونی و قضایی به جرم اقدام علیه امنیت ملی از طریق همکاری اطلاعاتی با رژیم صهیونیستی به ۱۰ سال حبس محکوم گردید و پس از ۲ سال از محکومیت خود، در نهایت نظام جمهوری اسلامی تصمیم میگیرد وی را با سه فعال اقتصادی ایرانی که به قصد دور زدن تحریم بازداشت شده بودند تبادل کند.
https://eitaa.com/nabaaa
گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ سی ام شهریور ماه ۹۷ خبر دستگیری یک زن جوان ۳۱ ساله، توجه رسانهها را به ایران جلب کرد. کایلی مور گیلبرت، تبعه استرالیا-انگلیس بود که رسانههای خارجی او را محقق، پژوهشگر، اسلامشناس و استاد دانشگاه معرفی میکردند.
کایلی ۳۱ ساله با عنوان استاد دانشگاه و شیعه شناس، به تمام کشورهای مهم منطقه غرب آسیا سفر کرده بود، ایران مصر، سوریه، عراق، بحرین، کویت و... او در این سفرها در مجامع علمی و مذهبی حاضر میشد و با شخصیتهای فرهنگی و مذهبی این کشورها در ارتباط بود.
اما کایلی مور گیلبرت کیست و چرا در ایران بازداشت شد؟
کایلی متولد ۱۹۸۷ در استرالیا و دارای تابعیت دوگانه استرالیایی، انگلیسی است. وی در خانواده مسیحی تبار به دنیا آمد، اما بعدها به اقتضای شغلش مجبور به تغییر مذهب از مسحیت به یهود میشود.
وی نسبت به تحصیلات عالی بی علاقه بود، تا اینکه در ۲۵ سالگی آشنایی او با یک اسرائیلی به نام «روی بینکوویینز» باعث میشود که بدلیل ویژگیهای فردی و استعدادهای خاص توسط امان، سرویس جاسوسی نظامی اسرائیل نشان شده و در سال ۲۰۱۲ به توصیه این سرویس برای تحصیل در «رشته مطالعات آسیا، خاورمیانه و حوزه اسرائیل» دانشگاه کمبریج، به لندن اعزام شود و در طول مدت تحصیل مورد کنترل و رصد قرار گیرد.
امان، سرویس جاسوسی نظامی اسرائیل، در این سالها کایلی را تحت نظر داشت برای مقاصد خود رشته او را تغییر داد و کایلی را ملزم به ادامه تحصیل در «رشته مطالعات اسلامی و خاورمیانه» میکند.
کایلی خود را با این رشته بیگانه میبیند و تمایل دارد با روشهای ویژه خود اقدام به جاسوسی و جمع اوری اطلاعات نماید. اما امان او را متقاعد میکند که برای نزدیک شدن به چهرههای خاص، نیاز به پوشش ویژه دارد و بهترین پوشش برای این منظور تحصیلات دانشگاهی و پژوهشهای علمی در مسائل اسلامی و خاورمیانه است.
با طولانی شدن اقامت کایلی در لندن و لزوم حفظ پوشش شغلی حین تحصیل و آموزش او ابتدا به عنوان کارمند یک هتل که مهمانانی از کشورهای عربی داشت، آغاز به کار میکند تا با برقراری ارتباط نزدیک با مهمانان عرب هتل شبکه ارتباطی خود را توسعه دهد و همچنین با فضای فرهنگی کشورهای اسلامی بیشتر آشنا شود.
در این مدت امان، کایلی را تحت آموزشهای تخصصی اطلاعاتی قرار داده و او را به یک مأمور خبره برای سرویس تبدیل میکند.
کایلی پس از گذراندن این آموزشها به زبانهای عبری، عربی و ژاپنی مسلط میشود و برای گذراندن دورههای تخصصی به اسرائیل سفر کرده و در یک پادگان، آموزشهای نظامی خود را تکمیل میکند.
در نهایت او که اکنون به یک مأمور آموزش دیده اسرائیلی تبدیل شده، با تغییر دین خود از مسحیت به یهود سرسپردگی خود به تشکیلات صهیونیستی را تکمیل میکند.
سرویس نیز برای او یک ازدواج تشکیلاتی ترتیب داده و یک نظامی صهیونیست به نام روسلان هودوروف را به عنوان همسر برای کایلی بر میگزیند.
دورههای تئوری آموزشی کایلی پایان یافته و او به عنوان کارآموز اطلاعاتی، به موسسات پوششی اسرائیلی وصل میشود تا برای مأموریتهای رسمی اطلاعاتی آماده شود. حضور در سوریه، نخستین ماموریت امان به کایلی برای انجام اقدامات اطلاعاتی و جاسوسی بود.
پس از بازگشت از سوریه و در مرحله بعد، مسئول بازجویی برخی ایرانیان مهاجر و زندانی میشود تا علاوه بر تکمیل آموزشهای بازجویی و زیرپاکشی، اطلاعات خود از ایران و ایرانیان ارتقاء دهد و بازجوییها و پرونده سازیهای کایلی منجر به محکومیتهای طولانی برای برخی از ایرانیان خارج از کشور میشود.
ماموریت جدید وی موضوعات هستهای و اقتصادی ایران به خصوص کشف شیوههای دور زدن تحریمها و همچنین موضوعات مربوط به محور مقاومت است. ازین رو، امان، به منظور حفظ پوشش و توجیه اقدامات بعدی، کایلی را ملزم به ادامه تحصیل در مقطع دکتری رشته مطالعات اسلام و خاورمیانه میکند.
دوره آموزش اختصاصی کایلی برای ماموریت ایران دو سال زمان برد و او طی این مدت کاملا به زبان فارسی مسلط میشود. کایلی که به لحاظ تئوری، آمادگی لازم جهت اقدامات اطلاعاتی در جغرافیای ج. ا. ا را پیدا کرده، با استفاده از پوشش پژوهشی و دانشگاهی، با ایجاد یک فرصت مطالعاتی برای شرکت در دانشگاه ادیان و مذاهب، به ایران میآید.
در سفر اول وی به ایران، دست به هیچ اقدامی نمیزند و پس از مدت کوتاهی از کشور خارج میشود. در سفر دوم، به توصیه سرویس اسرائیل در ایام محرم وارد ایران میشود.
کایلی با حضور در شهرهای مختلف که در راستای مأموریتش بود، اقدام به جمع آوری اطلاعات مینماید. کایلی که از اشراف اطلاعاتی ایران بر خود بی اطلاع است به منظور عادی سازی حضور خود در ایران به اماکن مذهبی، هیئات و اماکن توریستی میرود تا کسی نسبت به این سفر شک نکند.
اینبار کایلی برای ارتباط گیری با برخی شخصیتها و اهداف، اقدام و سعی میکند به اطلاعات اقتصادی و نظامی ایران
هدایت شده از کاوش مدیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ ژنرال حالوتس فرمانده پیشین نیروی هوایی رژیم صهیونیستی:
📍حمله به ایران ساده نیست، امکانات آنها در جغرافیای وسیعی پراکنده است...!
🆔 @Kavoshmedia
[۱۱/۲۷، ۲۲:۲۹] رضا: ⚫️دانشمند هستهای در بازگشت از شهر رستمکلا به تهران شهید شد
🔺محسن فخریزاده امروز به همراه خانواده پس از صرف ناهار در منزل پدر همسر خویش در رستمکلا در مسیر بازگشت به تهران در شهر آبسرد دماوند به شهادت رسید.
🔺زادگاه همسر فخریزاده، رستمکلای بهشهر بود و این دانشمند هستهای طی سالهای اخیر به همراه تیم حفاظت خود ترددهایی به رستمکلا داشته است.
🔺امروز فخریزاده در حالی که خانواده وی نیز در خودرو دیگر در حال حرکت به سمت تهران بودهاند در مقابل دیدگان همسرش شهید شد
🔺همسر شهید فخری زاده از نوادگان آیت الله برهانی رستمکلایی است.
محسن فخری زاده مهابادی کیست و نقش او در پروژه آماد چیست!
نام: محسن فخری زاده مهابادی
نام پدر: حسن
متولد: ۱۳۳۶ از شهر: قم
نام مستعار وی در نامه نگاریها و صحبت های اداری دکتر حسن محسنی است.
شماره شناسامه : ۱۹۵۷ صادره از قم
متأهل و دارای سه فرزند است
نام همسر : صدیقه قاسمی، فرزند: نعمت اله به شماره شناسنامه ۱۶ صادره از بهشهر نام فرزندان: حامد، مهدی و هانی فخری زاده مهابادی است.
⬅سوابق:
وی دارای تحصیلات کارشناسی ارشد مهندسی هسته ای است
⬅از ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی و تشکیل سپاه به عضویت سپاه در آمد و درحال حاضر درجه نظامی سرتیپ پاسدار را دارد
⬅با تشکیل واحد تحقیقات ویژه اتمی (تیم ۳۲) در سال ۱۹۸۳ در مرکز تحقیقات سپاه پاسداران، فخری زاده از همان ابتدای تشکیل در این مرکز فعالیت خود را شروع کرد.
⬅فخری زاده از سال ۱۹۹۲ بعنوان عضو هیئت علمی دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین سپاه، امکانات این دانشگاه را در جهت تحقیقات هسته ای بکار گرفت و تاکنون همچنان این سمت را دارد. و سپس رییس دانشگاه صنعتی مالک اشتر شد. او هم اکنون رییس سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی
هدایت شده از اخبار سوریه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همانگونه که در این ویدیو که توسط یکی از شهروندان در ورودی شهر آبسرد و چند صد متر جلوتر از محله ترور گرفته شده از وانت نیسان نام برده میشود که انگار با آرپیجی هدف قرار گرفته است. این برای اولین بار است که ما شاهد چنین عملیات ترور ترکیبی در نزدیکی پایتخت ایران هستیم، موضوعی که نشان می دهد این عملیات ترور دارای یک عقبه و تیم بزرگ و مجهز بوده و نمیتوان قبول کرد که منافقین کوردل یا هر عامل داخلی دیگری توان آن را داشته باشند.
به زودی مسیرهای ورودی این تیم ترور و مسیرهایی که مواد منفجره بسیار قدرتمندی که توانسته وانتنیسان و به این روز در بیاورد مشخص خواهد شد وای به روزی که ثابت شود آنها از مسیر جمهوری باکو وارد کشور شدند وقت است که باید علیف و دار و دستهاش را در دریای کاسپین خفه کرد....
@syriankhabar
🔴 انتقام در دستور کار قرار گرفت
✔️ فرمانده کل سپاه: دشمنان کوردل ملت ایران به ویژه طراحان، عاملان و حامیان این جنایت نیز بدانند اینگونه جنایات در عزم و اراده ایرانیان برای ادامه این مسیر پر شکوه و اقتدار آفرین خللی ایجاد نخواهد کرد و انتقام و مجازات سخت از آنان در دستور کار قرار گرفته است.
هدایت شده از KHAMENEI.IR
پیام رهبر انقلاب درپی ترور دانشمند هستهای شهید محسن فخریزاده
حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی در پی ترور دانشمند هستهای شهید، دکتر محسن فخریزاده پیامی صادر کردند.
متن پیام به این شرح است:
بسمالله الرحمن الرحیم
دانشمند برجسته و ممتاز هستهئی و دفاعی کشور جناب آقای محسن فخریزاده به دست مزدوران جنایتکار و شقاوتپیشه به شهادت رسید. این عنصر علمی کمنظیر جان عزیز و گرانبها را به خاطر تلاشهای علمی بزرگ و ماندگار خود، در راه خدا مبذول داشت و مقام والای شهادت، پاداش الهی اوست. دو موضوع مهم را همهی دستاندرکاران باید به جِدّ در دستور کار قرار دهند، نخست پیگیری این جنایت و مجازات قطعی عاملان و آمران آن، و دیگر پیگیری تلاش علمی و فنی شهید در همهی بخشهائی که وی بدانها اشتغال داشت. اینجانب به خاندان مکرم او و به جامعهی علمی کشور و به همکاران و شاگردان او در بخشهای گوناگون، شهادت او را تبریک و فقدان او را تسلیت میگویم و علو درجات او را از خداوند مسألت میکنم.
سیّدعلی خامنهای
۸ آذرماه ۹۹
هدایت شده از مهدوی ارفع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انتقام_یا_تصفیه_درونی
برای پیشگیری از تکرار فجایع مشابه، راهی جز تصفیه نظام از عناصر غربزده، نفوذی و تربیت شده انگلیس و آمریکا نیست ولی این جراحی ضروری جز با مطالبه عمومی به نتیجه نخواهد رسید.
#ترور_دانشمندان
#نفوذ
#حجامت_نظام
#مهدوی_ارفع
@mahdavi_arfae
🔺برخی از روزنامههای #آلسعود در اقدامی هماهنگ اقدام به انتشار مقالهای درخصوص رشد جمعیت اهل سنت ایران کرده و اذعان داشتند: «شیعیان دریافتهاند که اگر اقدام به تولید نسل نکنند، تا ۳۰سال آینده جمعیت غالب ایران از اهل سنت است. آمارهای خوبی بهدست ما رسیده و توقع داریم شیعیان به زودی سرنگون شده و ایران دوباره کشور اهل سنت شود.»
پ.ن: #کاهش_رشد_جمعیت_ایران، دشمنان ما را برای رسیدن به اهداف استراتژیک تاریخی شان امیدوار کرده!
♨️اخبار داغ روحانیت
♨️ @khabarehowzeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انصار الله وارد خاک عربستان شد. این پیش بینی رهبری بود که به زودی عربستان به دست نیروهای جهادی خواهد افتاد شهر بورعه عربستان. در آخر الزمان پرچم یمانی و جبهه انصار الله از همه پرچمها بر حقتر هست.
نبأ
♦️آدمها چطور وحشی و ظالم میشوند؟!
🔹در سال ۱۹۷۴، مارینا آبراموویچ یک اجرای هنری به مفهوم مدرن داشت: او اعلام کرده بود که در طی اجرای ۶ ساعته، مانند یک شئی بیحرکت و بدون هر گونه واکنش خواهد بود. در این مدت شرکتکنندگان اجازه داشتند هر کاری که میخواهند با او بکنند و حتی از ۷۲ وسیلهای هم که آبراموویچ روی میز استودیو گذاشته بود، استفاده نمایند.
🔹این اجرا «ریتم ِ صفر» نام داشت. روی میز یادداشت زیر به چشم میخورد :
- راهکار : ۷۲ وسیله روی میز است که هر طور دوست داشتید میتوانید آنها را روی من به کار ببرید .
- تعهد : من برای مدت ۶ ساعت صرفاً یک اُبژه خواهم بود و مسوولیت هر نوع عواقبی را بر عُهده میگیرم.
-شش ساعت از ۸ شب تا ۲ صبح است.
🔹روی میز هم ادوات لذت بود (پَر ، دستمالهای ابریشمی، گُل، آب و ...) و هم ابزار شکنجه (چاقو، تیغ، زنجیر، سیم و ...) و حتی یک اسلحهی پُر!
🔹در ابتدای کار همه رودربایستی داشتند. یک نفر نزدیک شد و او را با گُلها آراست. یک نفر دیگر او را با سیم به یک شیئ دیگر بست، دیگری قلقلکش داد ... کمی بعد او را بلند کردند و جایش را تغییر دادند! کمکم زنجیرها را به کار گرفتند، به او آب پاشیدند و وقتی دیدند واکنشی نشان نمیدهد، رفتارها حالت تهاجمیتر گرفت!
🔹منتقد هنری، توماس مک اویلی، که در این اجرا شرکت کرده بود، به خاطر میآورد که چگونه رفتار مردم رفتهرفته، خشن و خشنتر شد: «اولش ملایم بود، یک نفر او را چرخاند، یکی دیگر بازوهایش را بالا برد. ... دیگری به نقاط خصوصی بدنش دست زد. ...»
🔹مردی جلو آمد و با تیغ ریشتراشی که برداشته بود، گردن او را مجروح کرد و مردی دیگر خارهای گل را روی شکم آبراموویچ کشید. یک نفر اسلحه را به دستش داد و دستش را تا بالای گیجگاهش برد. یک نفر دیگر آمد اسلحه را گرفت و از پنجره به بیرون پَرت کرد.
🔹با این اجرا ، آبراموویچ نشان داد که اگر شرایط برای افرادی که به خشونت گرایش دارند مهیا باشد، به چه راحتی و با چه سرعتی آن را اِعمال میکنند!
🔹بعداز پایان ۶ ساعت ، آبراموویچ در سالن استودیو به راه افتاد و از مقابل دستیاران و بازدیدکنندگان گذشت. همهٔ آنها از نگاه کردن به صورت او اجتناب میکردند ! بازدید کنندگان هم آن قدر عادی رفتار میکردند که انگار اصلا از خشونتی که دقایقی پیش به خرج داده بودند و این که چگونه از آزار او لذت برده بودند، چیزی در خاطرشان نمانده است!
🔹این اثر ، نکتهای دهشتناک را در بارهی ماهیت بشر آشکار میکند؛ به ما نشان میدهد که اگر شرایط مناسب باشد، یک انسان با چه سرعت و به چه آسانی میتواند به همنوع خود آسیب برساند، به چه سادگی میشود از شخصی که از خود دفاع نمیکند یا نمیجنگد، بهرهکشی کرد ، و این که اگر بسترش فراهم باشد، اکثریت افراد بهظاهر «نُرمال» جامعه میتوانند در چشم برهمزدنی به موجودی حقیقتا وحشی و خشن تبدیل شوند!
🔹مارینا بعدها اعلام کرد وقتی که شب به هتل خود برگشته بود، دید که یک دسته از موهایش در عرض این چند ساعت سفید شده است. خودداری و عدم واکنش او چنین هزینهای به او تحمیل کرده بود.
🔹مارينا آبراموويچ و اجرای ريتم صفر به ما ياد میدهد كه وقتی منفعل باشيم هم خودمان نابود میشويم و هم بخش نابودگر و آزارگر ديگران را بيدار میكنیم.
🔹وقتی منفعل باشیم، آدمها وحشی میشوند، زورگو میشوند، اخلاق و شأن انسانی ما را ديگر چندان محترم نمیشمارند، و امیال و عُقدههای درونیشان مجال ِ ابراز پیدا کرده ، خودنمایی میکنند!
🔹شاید به صورت خلاصه بتوان گفت که این آزمایش بهسادگی و روشنی، ثابت کرد که این مظلوم است که ظالم را میسازد ! ایا ما در مقابل امریکا وغرب منفعل باشیم ایا انها به رحم میکنند ویا بلای افریقا را بر سرما می اورند
https://eitaa.com/nabaaa
نبأ
همانگونه که در این ویدیو که توسط یکی از شهروندان در ورودی شهر آبسرد و چند صد متر جلوتر از محله ترور
🔴 روایت سخنگوی دولت از ورود تجهیزات ترور شهید فخریزاد
🔻دو روز پیش در ضمن یادداشت و گزارشی که در همین جا منتشر شد، تاکید کردم که انفجار وانت نیسان در حادثه ترور شهید محسن فخریزاده برای از بین بردن آثار جرم، به ویژه تجهیزات نصب شده در این وانت بوده است. گفته شد که تجهیز این وانت به مسلسل اتوماتیک، دوربینهای رصد و کنترل و همچنین تجهیزات ماهوارهای کار هر کسی نمیتواند باشد، این تجهیزات همه وارداتی بوده و باید از مرز یکی از کشورهای همسایه که به احتمال بسیار زیاد جمهوری باکو یا آبهای جنوب باشد، به داخل منتقل شده باشند.
🔻به صورت مشخص این تجهیزات توسط هیچ یک از کشورهای همسایه، به جز رژیم صهیونیستی قابل ساخت و استفاده نیست. امریکاییها هم پس از حوادث تابستان و ضرباتی که در داخل متحمل شدند دست از فضولی برداشتند و ژنرالهای این کشور به هیچ عنوان نمیتوانند خاطره عینالاسد را فراموش کنند و به همین علب به قول ترامپ خطاب به پمپئو، «هر تا میتوانید به ایران فشار وارد کنید، فقط به جنگ منجر نشود» فقط فشار اقتصادی و سیاسی و روانی وارد میکردند. تنها طرفی که تو دهنی اساسی نخورده و اگر هم خورده – که با اطمینان میگویم خورده – به روی خودش نمیآورد، رژیم صهیونیستی است. با این حال روایت سخنگوی دولت در مورد این ترور از این زاویه قابل توجه است.
🔻سخنگوی دولت از شناسایی افرادی که در ترور شهید فخری زاده با وارد کردن ابزار و تجهیزات دخالت داشتند، توسط وزارت اطلاعات خبر داد . علی ربیعی، در ارتباط تلفنی با برنامه «در انتهای الوند» شبکه دوم سیما در پاسخ به این پرسش که آیا وزارت اطلاعات به سرنخی در مورد ترور شهید فخری زاده رسیده است، گفت: در این زمینه شورای عالی امنیت ملی قبلا اطلاع رسانی کرده است. وزارت اطلاعات با تلاشهایی که داشت، متوجه تحرکاتی شده بودند و روی منطقه هم تقریبا تسلط پیدا کرده بودند. وزارت اطلاعات کسانی که وسیله آورده بودند و از تکنولوژیهایی استفاده کرده بودند، را شناسایی کرده است.
🔻به گفته ربیعی، البته نظام اطلاعاتی ما خوشبختانه عقب نمانده بوده، برای اینکه ما چند سالی است که هشدار میدادیم و ممکن بود اتفاقی هم نیفتد، حالا میان این هشدارها و واکنش سریع، و افرادی که باید این واکنشها را انتقال دهند باعث تأخیر شده است و الان هم موضوع را دنبال میکنند و همه ابعاد آن بررسی میشود و زمانی که قطعی شود، واکنش متقابل طراحی خواهد شد. ما در ارتباط با ترور شهید فخریزاده در دولت بحث کردیم تا دولت همان نکتهای که رهبری درباره دانش هستهای گفتند را عملی کند. چرا که دانشمند ما را ترور کردهاند اما دانش هستهای ما که ترور نشده است. در این زمینه یکی از برنامههای ما تقویت دانش پدافندی پژوهشی است.
🔻برای مردم مهم است که بدانند تیم تروریستی دقیقا از کدام مرز وارد شده و این تجهیزات را هم با کمک کدام سرویس امنیتی وارد کشور کردهاند. البته مهمتر از همه، این است که در ورود این تجهیزات بزرگ و پیچیده چه کسانی در داخل کشور چشم روی هم گذاشته و چه کسانی وقتی که باید باشند، نبودهاند. سوالات بسیاری در این زمینه مطرح میشود که مردم کشور پاسخ همه این سوالات را میخواهند. محدودیتها باعث میشود که ما زیاد سوال نکنیم و البته زیاد هم توضیح ندهیم، الا آنکه یکی از خود دولت و حکومت حرفی بزند که ما ناچار به زبان باز کردن شویم که این هم البته چندان برای مخاطب ما خوب نیست، ولی چارهای جز این نیست.
🔻سخنگوی دولت خودش زمانی معاون وزیر اطلاعات بود و پروندههای مهمی را هم رسیدگی کرد و مسوولیتهای مهمی هم داشته است، هنوز هم میتوان نگاه و نکات امنیتی را در کلام و موضعگیریهای علی ربیعی به خوبی دید، همه این مسائل باعث شده تا او در بسیاری از مسائل هر چند به ظاهر خیلی حرف زده، اما در نهایت متوجه خواهید شد که رسما چیزی نگفته است! همانگونه که در بالا هم گفته شد، برای مردم ما، تنبیه دشمن داخلی بسیار مهمتر از دشمن خارجی است. اینکه «آمران و عاملان» چگونه تنبیه خواهند شد، به مانند بسیاری از مسائل دیگر با صبر مردم مواجه میشود وبی با این شرط که مسائل واقعا گفته شود نه اینکه به صورت قطرهچکانی و هر کسی هر جایی رسید یک کلمهای بگوید. مانند خود رژیم صهیونیستی که برای هر پروندهای یک تیم تشکیل میدهد تا گزارش دهند، باید دولت و نهادهای ذیربط هم به مردم گزارش دهند.
@syriankhabar
https://eitaa.com/nabaaa
✅✅✅✅✅✅
*⛔ شهید فخری زاده با این سلاح نظامی ترور شد*
*فارس نوشت:*
*🔹ماجرای ترور دانشمند هسته ای ایران حکایت از استفاده از سلاح اتوماتیک (تیربار) دارد که بر روی یک خودروی وانت نصب شده بود و تیراندازی به سمت خودروی شهید فخریزاده به وسیله این تیربار صورت گرفته است.*
*🔹تیربار اتوماتیک زیرمجموعهای از تسلیحات کنترل از راه دور است.*
*🔹هدایت این تیربارها به صورت کنترل از راه دور و با استفاده از کنسولهای مخصوص صورت میگیرد.*
*🔹سامانه Arrow ۱۲ یک جایگاه کنترل از راه دور سلاح سبک و جمع و جور است که برای انواع تیربارهای کالیبر مختلف کاربرد دارد و به راحتی بر روی انواع پلتفرمها مانند خودروهای زرهی، قایقهای کوچک و حتی وانتهای تجاری نیز قابل نصب است.*
*کانال بولتن محرمانه9*
https://chat.whatsapp.com/IolHWxHqRvV8HlOrz8vXD9
*Slamer_gh.arami*
May 11