eitaa logo
نبأ
151 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
19 فایل
امام خامنه ای :هر کس که در راه روشنگریِ فکر مردم تلاشی بکند، از انحرافی جلوگیری نماید و مانع سوءفهمی شود، از آن‌جا که در مقابله با دشمن است، تلاشش «جهاد» نامیده می‌شود نبا محفلی برای تحلیل و اتفاقات روز جامعه ومعرفی کانالهای مفید است ادمین - @haghighatju
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما انقلابمان را به تمام جهان صادر میکنیم امام خمینی( ره)
هدایت شده از دبخند
ﺳﺮﻋﺖ ﺁﻫﻮ ۹۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺩﺭ ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ که سرعت شیر نهایتا ۵۷ کیلومتر در ساعت ﺍﺳﺖ! ﭘﺲ ﭼﻄﻮﺭ ﺁﻫﻮ ﻃﻌﻤﻪ شیر می شود!؟ ﺗﺮﺱ ﺁﻫﻮ ﺍﺯ ﺷﮑﺎﺭ ﺷﺪﻥ ﺑﺎﻋﺚ می شود ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ سنجیدن فاصله خود با شیر مدام به پشت ﺳﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ همین سرعتش بسیار کم می شود! تا جایی که شیر می تواند به او برسد! یعنی ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ، طعمه ﺷﯿﺮ نمی شود! ﺍﮔﺮ ﺁﻫﻮ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ شیر به نیرویش ایمان دارد، ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻃﻌﻤﻪ ﺷﯿﺮ نخواهد شد! ﺍﯾﻦ ﻗﺼ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ! ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ایمان نداشته باشیم و در طول زندگی ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻧﮕﺎﻩ کنیم و به مرور خاطرات ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﯾﻢ، ﻫﻢ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﻋﻘﺐ می مانیم ﻭ ﻫﻢ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ می ﺩﻫﯿﻢ! 😊 @de_bekhand ☺️
ایرج حسن پور: Z.H: ‌﷽✍پیش بینی ها امید ها و نوید های بسیار عجیب از جنس وعده های ، در کلام 🔹چند سالیست ، که حضرت ، برخی رویدادها را به صورت پیش بینی به اطلاع عموم می رساند ، پیش بینی هایی که همه در حال اتفاق افتادن است و این بسیار عجیب است ودر عین حال نشانه !! 🔸در طول تاریخ تعیین مصادیق رویدادهای آتی ، فقط از لسان انبیا و خاص خداوند جاری می شد 🔹آنگاه که : نبی علیه السلام : خبر از وقوع طوفانی بزرگ را به مردم می داد ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ولی رخ داد... 🔸انگاه که : حضرت علیه السلام نوید شکست بت پرستان و نابودی نمرود بزرگ را می داد، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔹 آنگاه که : حضرت علیه السلام : نوید آزادی قوم یهود پس از ۶۰۰ سال اسارت از دست فرعونیان را می داد ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔸آنگاه که : مکرم اسلام : نوید فتح کسری و رم را می داد،چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔹 وآنگاه که : امام موسی علیه السلام : فرمودند : مردی از قم به پا خواهد خواست و طاغوت را سرنگون خواهد ساخت ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔸و آنگاه که : امام ره : فرمودند : این انقلاب پیروز خواهد شد و شاه خواهد رفت ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔹آنگاه که : حضرت امام : همچون امام خمینی فرمودند : آمریکا هیچ غلطی نخواهد کرد ، وبعد از انهمه هیاهوی حمله نظامی به ایران توسط امریکا در ۲۰ سال گذشته ، همه دیدند هیچ غلطی نتوانست بکند . چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔸آنگاه که : به سید حسن نصرالله فرمودند : در مقابل اسراییل پیروز خواهید شد اگر استقامت کنید ، به اذن الله و این امر محقق شد ودر ۳ جنگ متوالی اسراییل شکست خورد ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔹آنگاه که فرمودند : سوریه و عراق سقوط نخواهد کرد و داعش شکست می خورد وبشار اسد نیز خواهد ماند واکنون پس از چند سال همه دیدیم که شد ، چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔸آنگاه که فرمودند : ما پیشرفت در همه ابعاد خواهیم کرد و شد ،ساخت ماهواره ، رادار ها ، موشک ها ، پهباد ها ، هسته ای ، علوم گوناگون که در رتبه بالای دنیا هستیم و... ...چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔹آنگاه که : خطاب به عربستان در حمله به یمن فرمودند : شما یقینا در مقابل مجاهدان یمنی شکست خواهید خورد وحال پس از چند سال تجاوزگری عربستان ، همه فضاحت شکست ارتش عربستان و ائتلافش را مشاهده می نمایند . چه کسی در آن زمان این اتفاق را باور می کرد ، ولی رخ داد... 🔸و اما : درحال حاضر امام برای آینده ایران و منطقه نیز پیش بینی هایی را علنا اظهار فرموده اند : ایشان فرمودند : تا ۲۵ سال آینده را نخواهد دید . در مقابل ایران به زانو در خواهد امد . به دست مجاهدان راه خدا خواهد افتاد . قله های عظیم دنیا را فتح خواهد کرد 🔹وعده ها وعده های عجیبی است ، وبسیار بزرگ ،وعده ها از جنس پیش بینی تحلیل گران استراتژیک نیست ، وعده ها از جنس وعده های است ، و از آینده خبر می دهد ، از آینده ای با عظمت و بزرگ برای ما ایرانیان و ملتهای مسلمان !! 🔸باور کنیم وعده های الهی را ، که از لسان این خارج می شود . امام خامنه ای از اولیابزرگ خداست . هیچ خدعه و نیرنگی قادر نیست که به صورت این ذخیره عظیم الهی بر روی زمین ، چنگ زند . تمامی دستها و چنگهای شیطان و شیطانکها در مقابل او ، مختوم به شکست است ، به اذن الهی ... 🔹لذا آماده باشیم که ان شاء الله رستاخیز ی بزرگ در حال وقوع است که این دارد . یکی به یکی آنها را به ما می گوید و وعده می دهد . باور کنیم به یاری خداوند . خبری در راه است . والعاقبه للمتقین...
*🔴دفتر ناکام بزرگ بسته شد‼️* 🔻 | نماد ناکامی دیپلماتیک فلسطین درگذشت 🔹صائب عریقات مذاکره کننده ارشد فلسطینی بر اثر ویروس کرونا درگذشت. وی از مسئولان سیاسی ساف بود که در کنفرانس مادرید ، پیمان اسلو ، غزه - اریحا و... حضور موثر و پررنگ داشته و رئیس تیم مذاکره کننده فلسطین بود 🔹عریقات سمبل تلاش دیپلماتیک یاسر عرفات و محمود عباس برای حل بحران فلسطین ( که خواستار تشکیل دولت در اراضی اشغالی ۱۹۶۷ بودند ) به شمار می رفت 🔹طبیعتا هیچکس امروز نمی تواند انکار کند که حدود ۳ دهه مذاکره با طرف اسرائیلی نه تنها کوچکترین دستاوردی برای طرف فلسطینی نداشته ، بلکه رژیم اسرائیل روز به روز اراضی بیشتری از کرانه غربی رود اردن را با ساکن کردن شهرک نشین های یهودی متصرف شده است 🔹عریقات در مذاکراتش ، اسرائیل ۱۹۴۸ را به رسمیت شناخت ، تعهد کرد سازمان فتح گروههای فلسطینی را خلع سلاح کند و این گروه مقاومت پلیس اسرائیل شود لکن در عوض حتی دولت صهیونیست حاکمیت بر قدس شرقی را نیز برای فلسطینی ها مردود دانست و به همین سبب این دیپلمات کهنه کار فلسطینی ناکام ترین مذاکره کننده تاریخ دنیای عرب خوانده می شود *💠روشنگری ۴۹* https://chat.whatsapp.com/KHBTDPo5qyX2UVnIl1uV85 *💠کانال روشنگری در ایتا* https://eitaa.com/roshangari315
فرمایشات مقام معظم رهبری در رابطه با مذاکره با آمریکا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرمایشات مقام معظم رهبری در رابطه با مذاکره با آمریکا
نبأ
✍️ *گمشده من* *سرگذشت لحظات پایانی حیات شهید علی هاشمی* *به روایت دکتر محسن رضایی 👈...علی‌ای که هیچ‌کس او را نشناخت، حتی من محسن رضایی! این جمله عباس هواشمی یادم نمی‌رود که در پاسخ علی هاشمی در بیسیم بی‌هیچ کد و رمزی می‌گفت: آقا اینجا کربلاست. عمر سعد دارد طبل پیروزی می‌زند! این حرف‌ها را که می‌شنیدم از ماندن خودم شرمنده می‌شدم ولی راهی نداشتم. او تند تند گفت برادر علی بچه‌ها دارند از شدت شیمیایی خفه می‌شوند. صدای علی را می‌شنیدم که با بغض می‌گفت؛ عباس هر کاری می‌توانی بکن تا آن‌ها را عقب بیاوری. به خدا پناه ببر! ساعت 30/11 صبح بود. با بیسیم گفتم: احمد، هر طوری شده علی را عقب بیاور، کوتاهی نکن. من علی را از تو می‌خواهم. غلامپور تند و تند می‌گفت روی چشم.. روی چشم! آن موقع هنوز تیپ‌های امام رضا (ع) و 48 فتح در عمق جزیره بودند. همه تلاش علی، خارج کردن آن‌ها بود. علی خود را به آب و آتش می‌زد تا کسی از نیروهای رزمنده دست عراق نیفتد. با بیسیم از غلامپور پرسیدم: چه خبر داری؟ گفت: الآن در حال نزدیک شدن به دژ شهید باکری هستم! داشت حرف می‌زد که لحنش عوض شد و فریاد زد: آقا محسن هلی‌کوپترهای عراقی در اطراف قرارگاه علی دارند می‌نشینند! آقا محسن دعا کن علی بتواند سریع از قرارگاه خارج شود! با شنیدن این خبر، هری دلم ریخت و وجودم را اضطراب گرفت. با تندی گفتم: پس علی چه شد؟ اصلاً تو چه می‌کنی؟ مگر نگفتم علی را از قرارگاه و هور بیرون بیار؟‌ چرا حرف گوش نمی‌دهی. هزار حرف نثار غلامپور کردم. او تنها سکوت کرده بود. راز تشرهای مرا می‌فهمید. گوشی بیسیم از دستم نمی‌افتاد. صدای احمد می‌آمد که مشغول پی‌گیری هستم. مطمئن باش آقا محسن! علی همراه گرجی و شهبازی و 4 نفر دیگر، پس از جمع‌آوری مدارک و اسناد، با شنیدن صدای هلی‌کوپترها سریع از قرارگاه خارج شده و سوار ماشین‌ها می‌شوند تا گرفتار عراقی‌ها نشوند. هلی‌کوپترهای عراقی در 200 متری‌شان می‌نشینند و آن‌ها را به رگبار می‌بندند. علی فریاد می‌زند سریع پیاده شوید و به نیزارها بروید. هر یک از بچه‌ها ازماشین بیرون پریده و به نیزارها پناه می‌برند. تمام این قضایا را برایم گفتند. این روز سخت‌ترین روز جنگ برای من است. ساعت 2 بعد از ظهر غلامپور خبر سقوط جزیره را به من داد، ولی از هور می‌پرسیدم علی چه می‌شد؟ حالا من با هور یتیم چه کنم؟ غلامپور گفت احتمالاً در هور است. دستور دادم گروه‌های اطلاعاتی را بفرست بگردند. تا 3 روز بچه‌ها می‌گشتند ولی ... گریه‌ام گرفته بود با این همه خودم را کنترل می‌کردم در گوشه 4/4/1367 سالنامه‌ام نوشتم: برادر علی! اینک که اراده الهی را می‌خواهی در زمین تحقق ببخشی و بر تو تکلیف شده از تمامیت آرمان‌های الهی درجبهه‌ها دفاع کنی، دیگر تشنگی، زخم و جراحت برای تو مفهومی ندارد، چقدر خوب این مفهوم را به من و دوستانت یاد دادی. علی شمخانی دستور داد هلی‌کوپتری بر فراز منطقه بگردد شاید خبری شود. او هم مثل من علاقه زیادی به علی داشت. هفده روز بچه‌های اطلاعات در هور گشتند ولی خبری نشد که نشد. حوصله هیچ کاری را نداشتم. روز پس از سقوط جزایر، در گلف جلسه‌ای تشکیل دادم و از همه فرماندهان هم دعوت کردم بیایند. آقای هاشمی هم به عنوان جانشین فرماندهی کل‌قوا در آن جلسه حضور داشت. ساعت 9 صبح بود. گلف ساکت و بی‌سرو صدا بود. همراه آقای هاشمی و شمخانی وارد جلسه شدم. چهره فرمانده‌هان دیدنی بود. از احمد کاظمی گرفته تا رئوفی، قربانی، آقا رحیم، شمخانی، همه دل گرفته بودند. آقای هاشمی آرام گوشه‌ای نشست. حال گزارش دادن نداشتم. این کار را به شمخانی سپردم. او هم حالش بهتر از حال من نبود. ایشان بعد از تلاوت قرآن، ضمن خیر مقدم به آقای هاشمی گفت: برای اطلاع شما، برادر هواشمی گزارشی از وضعیت پیش آمده می‌دهد. او در جزیره بوده و همراه نیروها در محور خندق شیمیایی هم شده است. حرف‌ها شنیدنی است. هم برای شما هم برای تاریخ! هواشمی معاون علی هاشمی بود. هم علی را دوست داشت؛ از این‌که لحظه درگیری کنار علی نبود، از من و غلامپور شاکی بود، چون دستور داده بودم جلو برود و نیروها را سرپرستی کند. او علی‌رغم میلش علی را تنها گذاشته بود. می‌گفت هیچ‌گاه خودش را نمی‌بخشد! بعد از صحبت‌های آقای شمخانی نوبت عباس هواشمی شد. او با خواندن این آیه؛ شروع به صحبت کرد «و لاتحسبن‌الذین قتلوا فی سبیل‌الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون26». تا این آیه را خواند همه گریه کردند. گویی هواشمی دارد روضه می‌خواند. او به آقای هاشمی رو کرد و گفت: حاج آقای هاشمی! بدانید بچه‌ها در اوج مظلومیت مقابل عراقی‌ها جنگیدند و لحظه‌ای کوتاه نیامدند. آقای هاشمی! تعدادی از نیروهای توپخانه، اولین گلوله توپ را که شلیک کردند، مورد حملات شیمیایی قرار گرفتند و نوبت به گلوله دوم نرسید و همه شهید شدند آقای هاشمی کنار من بود، بلند بلند گریه کرد و مدام می‌گفت ای وای ..
نبأ
. همه گریه می‌کردیم که ناگهان شمخانی فریاد زد؛ بس کن! هواشمی دیگر نگو! او به احترام شمخانی سکوت کرد و تا دقایقی جلسه از غربت بچه‌ها در حال گریه و ندبه بود. در عمرم آن قدر گریه نکرده بودم. نه من که همه بچه‌ها همین طور بودند. آقای هاشمی وقتی گریه فرماندهان را دید، منقلب شد. چند دقیقه بعد شروع کرد به حرف زدن. شمرده شمرده همراه با بغض گفت: برادران من به خدا توکل کنید! خدا بهترین کمک کار ماست، شاید این مسائلی که برای ما به ظاهر تلخ است، در باطن شیرین باشند و ما نمی‌دانیم. ما این زحمات و مشکلات را به عشق سرور و سالار دین‌مان حسین بن علی تحمل می‌کنیم. امیدواریم به برکت این رشادت‌ها خداوند مزد خوبی به همة ما بدهد. برادران هرگز یأس به‌خودتان راه ندهید، باور کنید حکایت من و شما حکایت این بیت شعر است: هر که دیوانه عشق تو نشد عاقل نیست عاقلانه است که دیوانه عشق تو شویم او ادامه داد و گفت: می‌دانیم ما در جنگی نابرابر قرار گرفته‌ایم. دنیا یک طرف و ما یک طرف. امروز جمهوری اسلامی در اوج مظلومیت در مقابل دنیایی که صف‌آرایی کرده، مقاوم ایستاده است. هرگز هراس به خودتان راه ندهید. امام خمینی زنده است و سایه او بر سر ماست آقای هاشمی تک‌تک در حالی که فرماندهان را یک یک با نگاهش هم دور می‌زد. گفت: من از همت مردانه شما خبر دارم. دلاورمردی علی هاشمی را خوب می‌دانم. از زحمات خالصانه شما باخبرم و... جلسه حدود 3 ساعت طول کشید. هرجا که نگاه می‌کردم جای خالی علی را می‌دیدم و احساس تنهایی می‌کردم. با خود می‌گفتم علی راضی نبود به راحتی از جزیره بیرون بیاید. ساعت 20/12 ظهر بود که صدای اذان در محوطه گلف پخش شد. آقای هاشمی گفت بهتر است جلسه را تمام کنیم. نماز را به امامت ایشان خواندیم. بعد از نماز ایشان را بدرقه کردم و باز به اتاقم برگشتم. آن روز عصر به علی شمخانی گفتم: فکر می‌کنی علی اسیر شده یا شهید؟ او با تکان دادن سر تردیدش را نشان داد. پنج روز پس از این جلسه، عباس هواشمی برای ملاقاتم آمد. با دیدنش یاد علی افتادم. از رابطه صمیمی آن دو خبر داشتم. از او پرسیدم: برادر هواشمی از علی چه خبر؟ خبری نشنیدی؟ گفت: هیچ خبری نیست. از شنیدن این حرف دلم گرفت، گفتم آخر چرا همه خبرها نه است. پس علی کجاست که هیچ‌کس از او خبر ندارد؟ گفتم آقای هواشمی! چند شب است خواب علی را می‌بینم. او از میان نیزارهای هور مرا صدا می‌زد. آیا علی در نیزارهاست؟ گفت: من علی را به خدا سپرده‌ام! از او پرسیدم: تعجب می‌کنم چطور در ساعات آخر سقوط جزیره علی را در قرارگاه تنها گذاشتی؟ در حالی که می‌خواست گریه‌اش را پنهان کند. سرش را پایین انداخته بود؛ گفت: آقا محسن، غلامپور مرا از علی جدا کرد. او به من دستور داد برای کمک به نیروهای خندق جلو بروم. اگر او نمی‌گفت من لحظه‌ای علی را تنها نمی‌گذاشتم. این آشی بود که احمد غلامپور برای من پخت برادر محسن! من بعد از انقلاب تا 4/4/1367 همیشه همراه علی بودم و از او جدا نمی‌شدم. نمی‌دانم این روز آخر چرا این‌طور رقم خورد؟ وقتی از قرارگاه راهی خندق شدم، باورم نمی‌شد این دیدار آخر من و علی است و اینجا آخر خط است. بعد از علی من هیچ دلخوشی ندارم. از دیدن خانواده علی هاشمی شرمنده هستم. من هر چند از نظر سنی بزرگ‌تر از علی بودم، ولی او استادم بود و من درس‌های زیادی ازش آموختم. علی از کسانی بود که در کار جنگ و جبهه، استقامت داشت. چه زمان شناسایی‌ها، چه زمان آتش دشمن و فشارحملات. او در هور، هرگز دست از کار بر نمی‌داشت. حتی وقتی مجروح می‌شد، سعی می‌کرد به نحوی حضورش در منطقه احساس شود. زخم‌هایش را در پست امداد خط مقدم پانسمان می‌کرد و خون آلود و گاه لنگان لنگان باز می‌گشت. با عباس هواشمی 3 ساعت خلوت کردم، هر بار که رئیس دفترم آقای رسول‌زاده می‌گفت فلانی آمده، می‌گفتم همه ملاقات‌های امروزم را لغو کن. دوست داشتم تا شب، هواشمی از علی حرف بزند و من گوش بدهم. وقتی با عباس هواشمی خداحافظی کردم. گفتم: گاهی به من سری بزن! او در حالی که گریه می‌کرد گفت: برادر محسن من هنوز انتظار آمدن علی را می‌کشم! از آن روز حدود 20 سال می‌گذرد. تا چند سال پیش امید داشتم علی اسیر است، ولی وقتی همه اسرا آمدند، یقین کردم علی در نیزارهای هور شهید شده است و من دیگر او را نخواهم دید. به رسول‌زاده گفتم عکسی از علی برای اطاقم تهیه کن تا همیشه ببینم و یادش کنم. وقتی می‌دیدم برای شهدا کنگره برگزار می‌شود ولی از علی خبری نیست، اذیت می‌شدم. این دلتنگی تا امروز هم ادامه دارد. باید برای علی یک کنگره اختصاصی برپا کرد و او را به مردم معرفی کرد. روز شنیدن خبر سقوط قرارگاه هیچ‌گاه از یادم نمی‌رود. غلامپور 2 بار خبر شهادت دو نفر را به من داد. اول خبر شهادت مهدی زین‌الدین و دوم خبر شهادت علی هاشمی. چه بگویم که هر چه بگویم نتوانسته‌ام حق علی را ادا کنم. یک شب که در قرارگاه نصرت بودم خواستم به اهواز
نبأ
بروم. علی گفت دوست دارد امشب منزل آن‌ها بروم. همراه او به محله حصیرآباد اهواز رفتم و شب را در منزل او به صبح رساندم. زندگی ساده و بی‌پیرایه‌ای بود. خبری از تجمل نبود. کسی باور نمی‌کرد این خانه، خانة یک سپهبد است. قبل از سقوط رژیم صدام، احتمال می‌دادم شاید علی اسیر باشد، به همین دلیل، صلاح نمی‌دیدم حرفی از علی زده شود و همین برای من کُشنده بود. تا مدت‌ها در یک برزخ و بلاتکلیفی بودم که نکند حرفی زده شود و علی در زندان‌های عراق لو برود. چقدر خوش‌باور بودم و علی را در اسارت در عراق تصور می‌کردم. یادم هست پس از اعلام خبر قطعی شهادت علی، دو دفتر برای او یادداشت نوشتم که دوست ندارم کسی آن‌ها را بخواند. علی، همت، باکری، حسین خرازی، احمد کاظمی، همه این فرماندهان گرچه نیروهای من بودند ولی در واقع ستاره‌های دنباله‌داری بودند که راه را نشان ما زمینی‌ها می‌دهند. اصلاً من به امید آنها زنده هستم. سال گذشته همراه سردار علی ناصری به حمیدیه رفتم و دیداری با بچه‌های قرارگاه نصرت داشتم. از آن‌ها خواستم قبل از صحبت‌های من هر کس خاطره‌ای بگوید. هر کدام از بچه‌ها می‌آمدند و خاطره‌ای می‌گفتند و مرا به سال‌های دور می‌بردند؛ طوری که حس می‌کردم علی در جلسه نشسته است. آن روزگفتم: من از ندیدن علی هاشمی در میان جمع‌مان نگران هستم. یادم هست همیشه شما را همراه فرمانده‌تان می‌دیدم و برایتان صحبت می‌کردم. آن جلسه هر چه کردم گریه نکنم نشد. کسی باور نمی‌کرد این قدر علی را دوست داشته باشم. به آن‌ها گفتم، شهادت مزد مردمانی است که با خدا معامله می‌کنند و در راه او گام بر می‌دارند. این وعده الهی است، اما علی با همه خلوصش با همه امید و باورش به پیمان الهی، همواره در تضرع و زاری بود که مبادا از این فوز عظیم وابماند. تعجب می‌کنم چگونه انسان با این‌که همه وجودش الهی شده، هنوز باید از نفس خویش هراسان باشد، آن‌سان که برادرمان علی هاشمی بود. پس از آن جلسه به همراه دوستان به خانه علی رفتم. از دیدن بچه‌هایش، روحیه گرفتم و از آن‌ها خواستم برایم دعا کنند. آن‌ها خیلی محبت کردند. آن روز چقدر خوشحال شدم. وقتی به تهران برگشتم، یک هفته بعد رئیس دفترم آقای رسول‌زاده، نامه‌ای را به من داد و گفت این نامه از طرف یکی از بچه‌های سپاه حمیدیه است و روی پاکت نامه نوشته شخصاً مفتوح شود. تعجب کردم چه کاری سبب شده این عبارت را بنویسد. نامه را باز کردم و خواندم زیبا و شیرین نوشته بود برادر محسن رضایی! سلام، من یکی از نیروهای علی هاشمی هستم. در جلسه‌ای که شما حمیدیه تشریف آوردید دوست داشتم بیایم پیش شما و حرف‌هایم را بزنم ولی خجالت کشیدم. تصمیم گرفتم حرف‌هایم را برایتان بنویسم. او با خودکار آبی‌رنگ نوشته بود: برادر محسن! عشق قصه تکراری همیشه ماست. عشق زمزمه تا همیشه زیستن است،‌ ولی چقدر این کلمات مختصرند. نمی‌توانم از علی و احساسم نسبت به او حرفی بزنم. نمی‌توانم از لحظه‌های ناب همراهی با او در دل جزیره چیزی نگویم... هر چه سطرهای این نامه را می‌خواندم سیر نمی‌شدم. خدایا این آدم چه کشیده که این چنین ادیبانه احساساتش را نوشته است. او در آخر نامه‌اش نوشته بود، عشق و ارادت ما به علی، دریغ تلخی مانده به کام گمشده ما که از حوالی آن جاده بازماندیم. چقدر این کلمات چون همیشه مختصرند. به راستی برادر محسن چه می‌توان گفت این نامه هم تمام شد ولی دلتنگی‌های من برای علی تمام شدنی نیست. هنوز که هنوز است پس از نماز صبح دعا می‌کنم یک بار دیگر خدا بشارت دیدن علی را به من بدهد. مقام بلند علی تا بدان جا بود که در غوغای آهن و رنگ و نیرنگ، جز خدا را نمی‌دید و جز به او دل نمی‌بست. این روحیه علی درس زندگی من بعد از جنگ شده است. در جنگ معمولاً برای تشییع جنازه فرماندهان سپاه می‌رفتم و با پیکر آن‌ها وداع می‌کردم، ولی چه کنم علی حتی حاضر نبود جسم خاکی‌اش به شهر برگردد و این چه درجه‌ای از خلوص است که نمی‌دانم! زندگی علی هاشمی و مقاومت‌هایش یکی از بهترین الگوها برای اتحاد ملی است. بیشترین مقاومت‌ها در مرزهای خوزستان از طرف مردان و زنان عرب ما بود. اعراب خوزستان ثابت کردند ایرانی هستند و به این سرزمین وفادارند. نمونه بارز اتحاد ملی را در قرارگاه نصرت و تلاش‌های فراوان علی می‌بینیم. او را می‌توان به عنوان نماد اتحاد ملی معرفی کرد با این‌که سرّی‌ترین راز و رمز عملیات‌های جنگ تحمیلی در اختیارش بود، آن‌ها را در دل خود حفظ کرد و با کمال صداقت و اخلاص در تحقق دفاع مقدس جان شیرین خود را تقدیم ملت ایران و کیان اسلام کرد. برای علی بهترین دعاها و درودها را دارم. از خداوند می‌خواهم عاقبت عمر ما را در مشهد شهیدان هشت سال دفاع مقدس قرار دهد. امیدوارم چنین شود. امیدوارم. این‌ها حرف‌های من از یک انسان استثنایی بود. البته همه حرف‌هایم درباره علی هاشمی نیست. این حرف‌ها در قد و قواره من است که توانستم بگویم. ...پایان @nabaaa
AUD-20201117-WA0058.mp3
4.42M
باسلام وتحیت لطفا سخنان مهم استاد گرانقدر درباره داروی گیاهی طب سنتی ضد کرونا را گوش دهید وپیگر باشید متشکرم https://eitaa.com/nabaaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه بخواهیم و چه نخواهیم ، اگر ما با انها کار نداشته باشیم بدون تردید انها ما کار دارند چون غرب وحشی وحشی وحشی است 😊 https://eitaa.com/nabaaa
و جبهه مقاومت دست پیدا کند، که مورد ضربه اطلاعاتی قرار گرفته دستگیر می‌شود. وی پس از طی مراحل قانونی و قضایی به جرم اقدام علیه امنیت ملی از طریق همکاری اطلاعاتی با رژیم صهیونیستی به ۱۰ سال حبس محکوم گردید و پس از ۲ سال از محکومیت خود، در نهایت نظام جمهوری اسلامی تصمیم می‌گیرد وی را با سه فعال اقتصادی ایرانی که به قصد دور زدن تحریم بازداشت شده بودند تبادل کند. https://eitaa.com/nabaaa
گزارش خبرگزاری صدا و سیما؛ سی ام شهریور ماه ۹۷ خبر دستگیری یک زن جوان ۳۱ ساله، توجه رسانه‌ها را به ایران جلب کرد. کایلی مور گیلبرت، تبعه استرالیا-انگلیس بود که رسانه‌های خارجی او را محقق، پژوهشگر، اسلام‌شناس و استاد دانشگاه معرفی می‌کردند. کایلی ۳۱ ساله با عنوان استاد دانشگاه و شیعه شناس، به تمام کشور‌های مهم منطقه غرب آسیا سفر کرده بود، ایران مصر، سوریه، عراق، بحرین، کویت و... او در این سفر‌ها در مجامع علمی و مذهبی حاضر می‌شد و با شخصیت‌های فرهنگی و مذهبی این کشور‌ها در ارتباط بود. اما کایلی مور گیلبرت کیست و چرا در ایران بازداشت شد؟ کایلی متولد ۱۹۸۷ در استرالیا و دارای تابعیت دوگانه استرالیایی، انگلیسی است. وی در خانواده مسیحی تبار به دنیا آمد، اما بعد‌ها به اقتضای شغلش مجبور به تغییر مذهب از مسحیت به یهود می‌شود. وی نسبت به تحصیلات عالی بی علاقه بود، تا اینکه در ۲۵ سالگی آشنایی او با یک اسرائیلی به نام «روی بینکوویینز» باعث می‌شود که بدلیل ویژگی‌های فردی و استعداد‌های خاص توسط امان، سرویس جاسوسی نظامی اسرائیل نشان شده و در سال ۲۰۱۲ به توصیه این سرویس برای تحصیل در «رشته مطالعات آسیا، خاورمیانه و حوزه اسرائیل» دانشگاه کمبریج، به لندن اعزام شود و در طول مدت تحصیل مورد کنترل و رصد قرار گیرد. امان، سرویس جاسوسی نظامی اسرائیل، در این سال‌ها کایلی را تحت نظر داشت برای مقاصد خود رشته او را تغییر داد و کایلی را ملزم به ادامه تحصیل در «رشته مطالعات اسلامی و خاورمیانه» می‌کند. کایلی خود را با این رشته بیگانه می‌بیند و تمایل دارد با روش‌های ویژه خود اقدام به جاسوسی و جمع اوری اطلاعات نماید. اما امان او را متقاعد می‌کند که برای نزدیک شدن به چهره‌های خاص، نیاز به پوشش ویژه دارد و بهترین پوشش برای این منظور تحصیلات دانشگاهی و پژوهش‌های علمی در مسائل اسلامی و خاورمیانه است. با طولانی شدن اقامت کایلی در لندن و لزوم حفظ پوشش شغلی حین تحصیل و آموزش او ابتدا به عنوان کارمند یک هتل که مهمانانی از کشور‌های عربی داشت، آغاز به کار می‌کند تا با برقراری ارتباط نزدیک با مهمانان عرب هتل شبکه ارتباطی خود را توسعه دهد و همچنین با فضای فرهنگی کشور‌های اسلامی بیشتر آشنا شود. در این مدت امان، کایلی را تحت آموزش‌های تخصصی اطلاعاتی قرار داده و او را به یک مأمور خبره برای سرویس تبدیل می‌کند. کایلی پس از گذراندن این آموزش‌ها به زبان‌های عبری، عربی و ژاپنی مسلط می‌شود و برای گذراندن دوره‌های تخصصی به اسرائیل سفر کرده و در یک پادگان، آموزش‌های نظامی خود را تکمیل می‌کند. در نهایت او که اکنون به یک مأمور آموزش دیده اسرائیلی تبدیل شده، با تغییر دین خود از مسحیت به یهود سرسپردگی خود به تشکیلات صهیونیستی را تکمیل می‌کند. سرویس نیز برای او یک ازدواج تشکیلاتی ترتیب داده و یک نظامی صهیونیست به نام روسلان هودوروف را به عنوان همسر برای کایلی بر می‌گزیند. دوره‌های تئوری آموزشی کایلی پایان یافته و او به عنوان کارآموز اطلاعاتی، به موسسات پوششی اسرائیلی وصل می‌شود تا برای مأموریت‌های رسمی اطلاعاتی آماده شود. حضور در سوریه، نخستین ماموریت امان به کایلی برای انجام اقدامات اطلاعاتی و جاسوسی بود. پس از بازگشت از سوریه و در مرحله بعد، مسئول بازجویی برخی ایرانیان مهاجر و زندانی می‌شود تا علاوه بر تکمیل آموزش‌های بازجویی و زیرپاکشی، اطلاعات خود از ایران و ایرانیان ارتقاء دهد و بازجویی‌ها و پرونده سازی‌های کایلی منجر به محکومیت‌های طولانی برای برخی از ایرانیان خارج از کشور می‌شود. ماموریت جدید وی موضوعات هسته‌ای و اقتصادی ایران به خصوص کشف شیوه‌های دور زدن تحریم‌ها و همچنین موضوعات مربوط به محور مقاومت است. ازین رو، امان، به منظور حفظ پوشش و توجیه اقدامات بعدی، کایلی را ملزم به ادامه تحصیل در مقطع دکتری رشته مطالعات اسلام و خاورمیانه می‌کند. دوره آموزش اختصاصی کایلی برای ماموریت ایران دو سال زمان برد و او طی این مدت کاملا به زبان فارسی مسلط می‌شود. کایلی که به لحاظ تئوری، آمادگی لازم جهت اقدامات اطلاعاتی در جغرافیای ج. ا. ا را پیدا کرده، با استفاده از پوشش پژوهشی و دانشگاهی، با ایجاد یک فرصت مطالعاتی برای شرکت در دانشگاه ادیان و مذاهب، به ایران می‌آید. در سفر اول وی به ایران، دست به هیچ اقدامی نمی‌زند و پس از مدت کوتاهی از کشور خارج می‌شود. در سفر دوم، به توصیه سرویس اسرائیل در ایام محرم وارد ایران می‌شود. کایلی با حضور در شهر‌های مختلف که در راستای مأموریتش بود، اقدام به جمع آوری اطلاعات می‌نماید. کایلی که از اشراف اطلاعاتی ایران بر خود بی اطلاع است به منظور عادی سازی حضور خود در ایران به اماکن مذهبی، هیئات و اماکن توریستی می‌رود تا کسی نسبت به این سفر شک نکند. اینبار کایلی برای ارتباط گیری با برخی شخصیت‌ها و اهداف، اقدام و سعی می‌کند به اطلاعات اقتصادی و نظامی ایران
هدایت شده از کاوش مدیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ ژنرال حالوتس فرمانده پیشین نیروی هوایی رژیم صهیونیستی: 📍حمله به ایران ساده نیست، امکانات آن‌ها در جغرافیای وسیعی پراکنده است...! 🆔 @Kavoshmedia
[۱۱/۲۷،‏ ۲۲:۲۹] رضا: ⚫️دانشمند هسته‌ای در بازگشت از شهر رستمکلا به تهران شهید شد 🔺محسن فخری‌زاده امروز به همراه خانواده پس از صرف ناهار در منزل پدر همسر خویش در رستمکلا در مسیر بازگشت به تهران در شهر آبسرد دماوند به شهادت رسید. 🔺زادگاه همسر فخری‌زاده، رستمکلای بهشهر بود و این دانشمند هسته‌ای طی سال‌های اخیر به همراه تیم حفاظت خود ترددهایی به رستمکلا داشته است. 🔺امروز فخری‌زاده در حالی که خانواده وی نیز در خودرو دیگر در حال حرکت به سمت تهران بوده‌اند در مقابل دیدگان همسرش شهید شد 🔺همسر شهید فخری زاده از نوادگان آیت الله برهانی رستمکلایی است. محسن فخری زاده مهابادی کیست و نقش او در پروژه آماد چیست! نام: محسن فخری زاده مهابادی نام پدر: حسن متولد: ۱۳۳۶ از شهر: قم نام مستعار وی در نامه نگاریها و صحبت های اداری دکتر حسن محسنی است. شماره شناسامه : ۱۹۵۷ صادره از قم متأهل و دارای سه فرزند است نام همسر : صدیقه قاسمی، فرزند: نعمت اله به شماره شناسنامه ۱۶ صادره از بهشهر نام فرزندان: حامد، مهدی و هانی فخری‌ زاده مهابادی است. ⬅سوابق: وی دارای تحصیلات کارشناسی ارشد مهندسی هسته ای است ⬅از ابتدای روی کار آمدن جمهوری اسلامی و تشکیل سپاه به عضویت سپاه در آمد و درحال حاضر درجه نظامی سرتیپ پاسدار را دارد ⬅با تشکیل واحد تحقیقات ویژه اتمی (تیم ۳۲) در سال ۱۹۸۳ در مرکز تحقیقات سپاه پاسداران، فخری زاده از همان ابتدای تشکیل در این مرکز فعالیت خود را شروع کرد. ⬅فخری زاده از سال ۱۹۹۲ بعنوان عضو هیئت علمی دانشکده فیزیک دانشگاه امام حسین سپاه، امکانات این دانشگاه را در جهت تحقیقات هسته ای بکار گرفت و تاکنون همچنان این سمت را دارد. و سپس رییس دانشگاه صنعتی مالک اشتر شد. او هم اکنون رییس سازمان پژوهش و نوآوری دفاعی
هدایت شده از اخبار سوریه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همانگونه که در این ویدیو که توسط یکی از شهروندان در ورودی شهر آبسرد و چند صد متر جلوتر از محله ترور گرفته شده از وانت نیسان نام برده می‌شود که انگار با آرپی‌جی هدف قرار گرفته است. این برای اولین بار است که ما شاهد چنین عملیات ترور ترکیبی در نزدیکی پایتخت ایران هستیم، موضوعی که نشان می دهد این عملیات ترور دارای یک عقبه و تیم بزرگ و مجهز بوده و نمی‌توان قبول کرد که منافقین کوردل یا هر عامل داخلی دیگری توان آن را داشته باشند. به زودی مسیرهای ورودی این تیم ترور و مسیرهایی که مواد منفجره بسیار قدرتمندی که توانسته وانت‌نیسان و به این روز در بیاورد مشخص خواهد شد وای به روزی که ثابت شود آنها از مسیر جمهوری باکو وارد کشور شدند وقت است که باید علیف و دار و دسته‌اش را در دریای کاسپین خفه کرد.... @syriankhabar
🔴 انتقام در دستور کار قرار گرفت ✔️ فرمانده کل سپاه: دشمنان کوردل ملت ایران به ویژه طراحان، عاملان و حامیان این جنایت  نیز بدانند اینگونه جنایات در عزم و اراده ایرانیان برای ادامه این مسیر پر شکوه و اقتدار آفرین خللی ایجاد نخواهد کرد و انتقام و مجازات سخت از آنان در دستور کار قرار گرفته است.
هدایت شده از KHAMENEI.IR
پیام رهبر انقلاب درپی ترور دانشمند هسته‌ای شهید محسن فخری‌زاده حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی در پی ترور دانشمند هسته‌ای شهید، دکتر محسن فخری‌زاده پیامی صادر کردند. متن پیام به این شرح است: بسم‌الله الرحمن الرحیم دانشمند برجسته و ممتاز هسته‌ئی و دفاعی کشور جناب آقای محسن فخری‌زاده به دست مزدوران جنایتکار و شقاوت‌پیشه به شهادت رسید. این عنصر علمی کم‌نظیر جان عزیز و گرانبها را به خاطر تلاشهای علمی بزرگ و ماندگار خود، در راه خدا مبذول داشت و مقام والای شهادت، پاداش الهی اوست. دو موضوع مهم را همه‌ی دست‌اندرکاران باید به جِدّ در دستور کار قرار دهند، نخست پیگیری این جنایت و مجازات قطعی عاملان و آمران آن، و دیگر پیگیری تلاش علمی و فنی شهید در همه‌ی بخشهائی که وی بدانها اشتغال داشت. اینجانب به خاندان مکرم او و به جامعه‌ی علمی کشور و به همکاران و شاگردان او در بخشهای گوناگون، شهادت او را تبریک و فقدان او را تسلیت میگویم و علو درجات او را از خداوند مسألت میکنم. سیّدعلی خامنه‌ای ۸ آذرماه ۹۹