eitaa logo
نبرد روایت ها 🇱🇧🇵🇸🇮🇷
8.6هزار دنبال‌کننده
17.5هزار عکس
10.4هزار ویدیو
6 فایل
" #نبرد_روایت_ها " 🇵🇸🇮🇷🇱🇧 نبردی به وسعت همه‌ی تاریخ "همراه ما باشید با نبرد روایت ها" ««در عصر گرداب رسانه‌ای و فضای سایبر.»» 🔰 تحلیلی🔰 سیاسی 🔰 اجتماعی🔰 مذهبی🔰 فرهنگی ارتباط با مدیریت و عوامل کانال @moghniyeh_co @IR313_AD @Md_64d
مشاهده در ایتا
دانلود
ناگفته شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید حاج احمد متوسلیان ✍چند وقتی بود که شدیدا دنبال این بودم تا چند نفر که مطمئن بودم و هستم کامل ترین اطلاعات را از حاج احمد متوسلیان فقط آنها دارند، حضوری ببینم و در این رابطه سوال کنم تا اطمینانم از اطلاعاتی که تا امروز داشتم، کامل شود. حاج قاسم سلیمانی یکی از آنها بود که اطلاعات و نظرش خیلی برایم اهمیت داشت و به نوعی ختم کلام بود. دوست عزیزم "احسان محمدحسنی" - رئیس سازمان هنری رسانه اوج - با حاج قاسم ارتباط کاری زیادی داشت. یکی دو بار به او گفتم ترتیبی دهد با حاج قاسم جلسه ای کوتاه داشته باشم. یک بار قرار شد هنگامی که حاج قاسم به شهرک سینمایی دفاع مقدس برای بازدید از صحنه های فیلمبرداری "به وقت شام" می رود، برویم آن جا که به دلایلی جور نشد. گذشت تا اینکه بنده و خانواده ام برای جشن عروسی دختر آقا احسان که جمعه شب 24 اسفند 1397 در تالار طلائیه بود، دعوت شدیم. ساعت حدود 8 شب، دور میز کنار دوستان نشسته بودیم که ناگهان چشمانم از تعجب گرد شد. حاج قاسم سلیمانی، یکّه و تنها، با لباس شخصی‌و خیلی معمولی، وارد سالن شد. از همان اول به ذهنم رسید بروم سراغش، ولی مانده بودم چطور؟ نمی دانم چرا کم آوردم؟ احسان حسنی لطف کرد، دستم را گرفت و برد سر میزی که افرادی خاص نشسته بودند. مرا برد جلوی حاج قاسم. حاجی محترمانه و با ادب همیشگی، سریع از جا برخاست. تا احسان گفت: - ایشون آقای داودآبادی هستند که ...حاج قاسم لبخند زیبایی زد و گفت: - بله، ایشون رو که می شناسم ... قند در دلم آب شد. چه کیفی کردم از این حرف سردار. همین طور که روی صندلی سمت راستش می نشسستم، با خنده گفتم: - خب خدا رو شکر که بنده رو می شناسید، پس نیازی به معرفی نیست. و با خنده جوابم را داد. دور میز گرد، از سمت چپِ حاج قاسم، ابراهیم حاتمی کیا کارگردان، گلعلی بابایی نویسنده، مرتضی سرهنگی رئیس دفتر ادبیات و هنر مقاومت، و محسن مومنی رئیس حوزه هنری، که پهلوی من قرار داشت، نشسته بودند. حاجی داشت با آقای سرهنگی درباره نوشتن کتاب زندگی سردار شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) صحبت می کرد که ظاهر برای این کار دو تن از نویسندگان معروف حوزه هنری را برده بودند پیش حاج قاسم. آقای سرهنگی که فهمید با حاجی کار دارم، لطف کرد، زود حرفش را تمام کرد و به صحبت با محسن مومنی مشغول شد. سعی کردم از فرصت پیش آمده که معلوم نبود مجددا نصیبم شود و نشد! در کمترین زمان، بیشترین و بهترین بهرۀ ممکن را ببرم! آرام دهانم را بردم دم گوشی حاجی و گفتم: - حاج آقا، من تقریبا 25 ساله که در ایران و لبنان پی گیر قضیه حاج احمد متوسلیان هستم ... نگاهش به روبه رو بود. همان طور حرف می زد. جرات نکردم به چشمانش نگاه کنم. با همان لبخند روی لبش، رو کرد به من و گفت: - خب، ببینم تو که 25 سال روی این پرونده کار کردی، به چه نتیجه ای رسیدی؟! آرام گفتم: "به این رسیدم که همون روز اول همشون شهید شده اند." با لحنی ملایم گفت: "درسته. دقیقا. تا همون شب اول همشون شهید شدند." 🔺با تعجب گفتم: "پس این حرفها که بعضیا می زنند که زنده اند و در زندان های اسرائیل هستند چیه؟" لبخند تلخی زد و گفت: "این حرف ها رو ول کن." و ادامه داد: خب دیگه به چی رسیدی؟جرات نمی کردم بگویم. نه این که از حاج قاسم بترسم، نه اصلا. بلکه از ادعای خود هراس داشتم. دهانم را به گوشش نزدیک کردم تا آن که بغلش نشسته بود، نشنود. و صحبت ادامه داشت و من، ساکت، ولی مات و مبهوت، مانده بودم! حمید داودآبادی ۲بهمن ۱۳۹۸ https://eitaa.com/nabarde_revayatha
*⭕️ پیکر حاج احمد متوسلیان در تهران است!!!* 👤حمید داوودآبادی پژوهشگر تاریخ دفاع مقدس در صفحه اینستاگرام خود پیرامون بخش های سانسور کتاب راز احمد نوشت: 🔺هنگام انتشار کتاب"راز احمد"به خواست ناشر محترم(نشر یازهرا(س)چند خطی از بخش انتهایی کتاب(صفحات ۴۳۷ و ۴۳۸)که مربوط به جلسه‌ی نگارنده با سردارشهید حاج ق.اس.م س.ل.ی.مان.ی در جمعه شب ۲۴ اسفند ۱۳۹۷ بود،سانسور شد. روز ۱۵ تیر ۱۳۹۹ در برنامه‌ی زنده‌ی"یه روز تازه"شبکه‌ی پنج سیمای جمهوری اسلامی،ناگفته‌های آن جلسه را بازگو کردم. ضمن عرض پوزش خدمت مخاطبین و خوانندگان کتاب راز احمد،متن سانسور شده‌ی گفت‌وگو با سردارشهید ق.اس.م را اینجا آورده‌ام: 🔺گفتم:"من به یک نتیجه‌ی بدی رسیدم که راستش جرات نمی‌کنم جایی بگویم. خیلی‌ها به خاطر این ادعا مرا می‌کوبند." با خنده پرسید:"مگه به چی رسیدی؟" گفتم:"به این رسیدم که جنازه‌ی حاج احمد متوسلیان در تهران است." این را که گفتم،نفس راحتی کشیدم. انگار شده بود عقده و راه نفسم را بسته بود. جرات نمی‌کردم به کسی بگویم!اینجا گفتم و خودم را خلاص کردم. 🔺حاجی با همان طمانینه گفت:"درسته." با تعجب گفتم:"چی؟"گفت:"درسته، ولی نه فقط حاج احمد،بلکه پیکر هر چهار نفرشان این جاست." جا خوردم. اصلا منتظر چنین جوابی نبودم.مات و مبهوت از این حرف گفتم:"یعنی پیکر هر ۴ نفرشان در تهران است؟!" 🔺که گفت:"بله.چند وقت پیش یک تبادل با قوات اللبنانیه(فالانژیست‌ها)داشتیم که 4 پیکر را به عنوان 4 ایرانی به ما تحویل دادند.از آن جایی که می‌گفتند آنها را دفن کرده بودند،آوردند." -خب پس چی؟ 🔺حاج ق.اس.م گفت:"هیچی.البته پیکر که می‌گویم نه یک پیکر مثلا انسان کامل.هر کدام یک مشت استخوان هستند که تحویل دادند." به خودم جرات دادم و باپررویی گفتم:"الان کجا هستند؟" 🔺گفت:"فعلا که روی آنها آزمایش کردن و می‌گویند دی.ان.ای آنها نمی‌خواند.ولی هنوز پیکرها هستند." و در ادامه گفت:"قضیه‌ی این چهارنفر دقیقا مثل ماجرای امام موسی صدر است. امام موسی صدر هم شهید شده ولی خانواده‌اش نمی‌خواهند بپذیرند." سوال کردم:"خب چرا شهادت آنها را اعلام نمی‌کنید؟" نگاه متعجبانه‌ای انداخت و گفت:"اول باید یک زمینه‌ای باشد که اعلام کنند.من که نباید اعلام کنم." https://eitaa.com/nabarde_revayatha
*🔴 ناگفته دکتر محسن رضایی از شهادت حاج احمد متوسلیان* *✅ بخش اول ؛* چند وقتی بود شدیداً دنبال این بودم چند نفر را که مطمئن بودم و هستم کامل‌ترین اطلاعات را از سرنوشت حاج احمد متوسلیان فقط آنها دارند، حضوری ببینم و در این رابطه سوال کنم تا اطمینانم از اطلاعاتی که خودم دارم، کامل شود. با پی‌گیری‌ها و همت برادر عزیز "جواد اکبری" (معاون حاج احمد متوسلیان در سپاه مریوان) موفق شدم با یکی از آنان که دنبالش بودم، جلسه داشته باشم. با مساعدت سردار "محمد کوثری" (فرماندۀ اسبق لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) و نمایندۀ فعلی مجلس شورای اسلامی) همراه ایشان و جواد اکبری، جلسه‌ای در خدمت سردار "محسن رضایی" (فرماندۀ سپاه پاسداران در زمان اعزام قوای محمد رسول‌الله (ص) به سوریه در خرداد 1361) فراهم شد. روز سه‌شنبه 14 اسفند 1397 دفتر محسن رضایی در دبیرخانۀ مجمع تشخیص مصلحت نظام در خیابان دکتر مصدق (نفت) محل قرارمان بود. جلسۀ 4 نفره شاید به یک ساعت نکشید؛ حرف‌ها فقط پیرامون حاج احمد متوسلیان بود. هر آن چه را گفتنی و ناگفتنی بود، گفتم. بسیاری از آن‌چه را هم که نمی‌شود بیرون گفت، گفتم. آقای محسن رضایی در توضیح اظهارات اخیرش مبنی بر اخبار جدید و خوش از وضعیت حاج احمد متوسلیان، گفت: "من و برادرم "حسین دهقان (وزیر دفاع اسبق) خبری را از داخل اسرائیلی‌ها شنیدیم، گفتیم این خبر را بولد (برجسته) کنیم شاید اسرائیلی‌ها عکس‌العمل نشان دادند و خبری بروز بدهند، که نه، خبری نشد." و ایشان هم بر این‌که "قطعا آن 4 عزیز، همان روز به شهادت رسیده‌اند"، تاکید کرد ولی با این وجود اظهار داشت: "باید کمیته ای حقیقت یاب برای پیگیری سرنوشت آنها تشکیل شود." جواد اکبری و بنده اعلام کردیم: "شما این کمیته را تشکیل بدهید، ما دو نفر، بسیجی وار و بدون چشمداشت یک ریال حقوق، در خدمت هستیم تا این پرونده را به سرانجام برسانیم." که آقای رضایی گفت: "نه این طور که نمی شود. من که الان کاره ای نیستم که بتوانم چنین کاری بکنم. تشکیل کمیته حقیقت یاب هم بودجه می خواهد، امکانات و وسایل و ساختمان لازم دارد ..." و تشکیل کمیته حقیقت یاب آن هم بعد از 36 سال، همچنان منتفی و غیرممکن شد! https://eitaa.com/nabarde_revayatha
*🔴 ناگفته دکتر محسن رضایی از شهادت حاج احمد متوسلیان* *✅بخش ۲ پایانی ؛* آقای محسن رضایی در بین صحبت هایش دربارۀ سرنوشت حاج احمد متوسلیان، خاطره ای مهم تعریف کرد و گفت : "آن زمان که پسر من احمد در دوبی بود، از آنجا تلفن زد. به او گفتم: - سعی کن از طرف اسرائیلی، اطلاعاتی دربارۀ سرنوشت حاج احمد متوسلیان بدست بیاوری. او گفت: چشم، تلاشم را می کنم. چند وقت بعد تماس گرفت و گفت: - من توانستم اطلاعات مهمی بدست بیاورم. یکی را بفرست که آنها را به او منتقل کنم. گفتم: به بچه های وزارت اطلاعات می گویم در دوبی بیایند سراغت و اطلاعات را بگیرند. که گفت: نه ... به بچه های اطلاعات سپاه بگو بیایند. گفتم: چون تا حالا با وزارت ارتباط داشتی، این جوری به مشکل می خورد. بچه های بخش خارجی وزارت اطلاعات گفتند که نمی شود در دوبی قرار بگذاریم؛ بهتر است در مالزی قرار بگذاریم. احمد رفت مالزی، با آنها دیدار کرد و اطلاعاتش را داد. آنها آمدند اینجا. ظاهرا احمد هیچ اطلاعاتی از حاج احمد متوسلیان گیر نیاورده بود ولی اطلاعات مهمی از برنامه موشکی ما داشت. احمد گفته بود: - اسرائیلی ها می خواهند به محض این که ایران بخواهد موشک هایش را جابجا کند، آنها را بزنند. که دیدیم چند وقت بعد شهید حسن طهرانی مقدم را زدند و روز بعد، پسر من احمد را در دوبی کشتند. من متوجه شدم تلفن های من و احمد شنود می شده." سردار شهید "حسن تهرانی مقدم" متولد 1338، روز 21 آبان 1390 بر اثر انفجاری مشکوک در کنار موشکی قاره پیما، در پادگان شهید مدرس در ملارد کرج به شهادت رسید. "احمد رضایی میرقائد" متولد 1355، فرزند ارشد محسن رضایی، با تابعیت و پاسپورت آمریکایی با نام " Tom J. Anderson" چند ماه بود که در "هتل گلوریا" دوبی زندگی می کرد. روز ۲۲ آبان ۱۳۹۰ در طبقه ۱۸ اتاق ۲۳ هتل گلوریا، جسد او که 3 روز از مرگش می گذشت، پیدا شد. پایان 👤 حمید داودآبادی - تیر ماه 1400 نبرد_روایت_ها https://eitaa.com/nabarde_revayatha
🔹 باران این روزها تقدیم به که بخش اعظمی از زندگیش در نبرد با گذشت ... @nabarde_revayatha splus.ir/nabarde_revayatha