بر درِ خانه یِ خود، آب چرا میپاشی؟
امشب ای چشم، مگر باز تو مهمان داری؟
#علیرضاشیدا
@nabestaan
از فرازِ شاخه بر پایِ درخت اُفتاد سیب
هر که احساسِ رسیدن کرد، خاکی می شود
#علیرضاشیدا
@nabestaan
بویی از پیراهنِ یوسف، رَوَد کنعان اگر
غُنچه یِ چشمانِ یعقوب، از نسیمش گُل شود.
#علیرضاشیدا
@nabestaan
اگر از ناتوان دستی نگیری، کمتر از چوبی
عصا مردانه می گیرد، همیشه دستِ کوران را
#علیرضاشیدا
@nabestaan
به زخمِ عشق راضی هستم و درمان نمی خواهم
کُنم پنهان دلِ خود را ، مُدام از چشمِ مرهم ها
#علیرضاشیدا
@nabestaan
به زخمِ عشق راضی هستم و درمان نمی خواهم
کُنم پنهان دلِ خود را ، مُدام از چشمِ مرهم ها
#علیرضاشیدا
@nabestaan
از جایِ خُدا هر که نشان خواست بگو : او
همسایه یِ دیوار به دیوارِ اُمید است
#علیرضاشیدا
@nabestaan
فراموشی سرم را بست بعد از رفتنت امّا
غمت لج کرده و دست از سرِ دل بر نمی دارد
#علیرضاشیدا
@nabestaan
اگر دیوارهایِ کوچه یِ او را زبان می بود
برایِ کبک می گُفتند طرزِ ناز کردن را
#علیرضاشیدا
@nabestaan
ما اهلِ غمیم و غم مقیمِ دل ماست
داغ از دلِ لاله عزمِ رفتن نکند
#علیرضاشیدا
@nabestaan
زندگی مثلِ عسل شیرینِ شیرین است،حیف
نوش در اینجا بدونِ احتمالِ نیش نیست
#علیرضاشیدا
@nabestaan
دل کم طاقتم ای غم نشود با تو رفیق
برو ای سنگ و بکش دست خود از شیشه ی ما
#علیرضاشیدا
@nabestaan
شنید تیشه که فرهاد زیر لب می گفت:
هــمیشه زندگی عاشقانه شیرین نیست
#علیرضاشیدا
@nabestaan