💠 #کــرامات_شهـــدا
💫زیارت بر شانه های پســر
✍مادر شهید شفیعی هنوز کربلا نـرفته .
شبی در خواب علی بهش می گه : روی شانه هایم بنشین تا ببرمت #کربلا .
مادر می نشیند و کربلا از شانه های پسرش پیاده می شود .
علی نخی به دستش می دهد وسر دیگر نخ را به دست خود می گیرد . قبر امام حسیــن (ع) و امام علـی(ع) و بقیه را بهش نشان می دهد . مادر برای زیارت می رود وبر می گردد .
باز بر شانه های دست پرورده شهیدش می نشیند وبه خانه باز می گردد .مادر از خواب می پرد. بوی عطــری فضای خانه را تا مدتها پر کرده بود .وهر کس به دیدار ننه سکینه می آمد از این گلاب خوش بو درخواست می کرد و #ننه_سکینه هم به اجبار می گفت: شیشه گلابی روی فرش شکسته و ریخته که چنین بویی پخش می شود .
آری،راهی که به قیمت خون پاکشون باز شد. پس روا نیست مادر عزیز شهید در حسرت زیارت یار بماند.
#شهید #علی_شفیعی
#خاطره
ڪَمـپِـیـنِ|💚نَبضِـمَعرِفَتـ💚ـ|
ِ
درپیام رسانِ ایٺاوسـروݜ...👇
|@nabze_marefat|🌙|…
#خاطره
✍وقتی حاج قاسم رفتند سر میز خانواده شهید حاجی زاده مریم همسر شهید گوشی اش را داد من فیلم بگیرم و از حاج قاسم خواست برایش دست خط بنویسد. من هم فیلم گرفتم. حاج قاسم مشغول صحبت با خانواده شهید حاجی زاده شد. به حاج قاسم گفتم من هم از این دستخط ها می خواهم. سرش پایین بود گفت: تو کی هستی؟ همزمان که سرش را بالا آورد خندید گفت: شمایی؟ باشه می نویسم.
تا قبل از نوشتن مرا صدا زد فاطمه. بعد گفت از این بابت شما را به اسم صدا می زنم چون من هم دختری دارم هم نام شما و مثل شما. مثل دخترم هستی. بعد هم دستخطی به یادگار برایم نوشت. خیلی دیدار صمیمی و خوبی بود. چون خانواده شهدای مازندران خصوصا بعد از خان طومان خیلی دلگیر بودند و دوست داشتند حاج قاسم را ببینند. حاج قاسم هم گفته بود تا پیکر شهدا را برنگردانم نمی روم دیدار خانواده ها. اما اصرار خانواده ها موجب شد او قبول کرد و آمد.
《@nabze_marefat》
#خاطره
#آیت_الله_بهجت
🌾رسیدن به کمال با اعمال غیر شاقه
🌿آقای بهجت بسیار خوشبرخورد و خندهرو بودند، اگر کسی با ایشان ارتباط داشت متوجه میشد، شوخطبع هستند و با برخورد خوبی مواجه میشدند. در همان روزهای قبل مرجعیت، شب جمعهای در محله گذرخان ایشان را دیدم و گویا از مجلس ختمی میآمدند. اطرافشان خلوت بود، خوشحال شدم و نزد ایشان رفتم و گفتم: میگویند اگر انسان میخواهد به کمال برسد باید استاد داشته باشد.
🌿ایشان همانند اینکه میخواهد مطلبی را به کودکی یاد بدهد، به گونهای ساده فرمودند: "شما همان چیزی را که بلد هستی عمل کن، خدا مطلب بعدی را به شما یاد میدهد. مثل کسی که میخواهد از پله بالا برود، باید پلهپله بالا بروی. استاد، خود خداست و خدا شما را راهنمایی میکند".
کانال #نبض_معرفت «رهپـویانظھور»👇
🆔 @nabze_marefat
#خاطره
#آیت_الله_قاضی
#تواضع
🌿روزی آیت الله قاضی با آیت الله سید محسن حکیم (مرجع مشهور تقلید) در صحن شریف حیدری (در نجف اشرف) به صورت غیر اختیاری با هم ملاقات نمودند. در این وقت، در صحن جنازهای را تشییع میکردند، صاحبان میت از مرحوم قاضی درخواست اقامه نماز بر آن میت کرده بودند. مرحوم قاضی، آیت الله حکیم را مأمور به خواندن نماز نموده بود، ولی مرحوم حکیم امتناع نموده و اصرار به مقدم نمودن مرحوم قاضی کرده بود. مرحوم قاضی فرموده بود: «چون شما بین مردم مشهورتر از من هستید، اگر شما اقامه نماز بکنید، مردم زیادی جمع میشوند و این، سبب ثواب زیادی برای میت میشود.» از این رو، مرحوم آیت الله حکیم بر جنازه نماز خوانده بود.
کانال #نبض_معرفت «رهپـویانظھور»👇
🆔 @nabze_marefat
#خاطره
#آیت_الله_بهجت
📿ذکر قیمتی
🌿یک سفر که ایشان مشهد تشریف داشتند، خدا توفیقی به ما داد خدمت ایشان مشرف شدیم. به ایشان گفتم: آقا میشود یک ذکری به ما بدهید که دائمی باشد، خیلی بزرگ باشد. من فکر کردم ایشان یک دعاهای خیلی طویل و طولانی را میفرمایند. فرمودند: «در قبال این ذکری که من دارم به شما میدهم اگر تمام گنجهای عالم را جمع کنید بیاورید، بروید داخل کوهها هر چه جواهر وجود دارد جمع کنید، بروید در دریاها هر چه مروارید وجود دارد جمع کنید با این ذکری که به شما میدهم برابری نمیکند». گفتم: آقا بفرمائید چه ذکری هست که اینقدر با همه جواهرات دنیا برابری نمیکند؟
🌿ایشان فرمودند: «استغفار، استغفار، استغفار؛ اگر بدانید چه هست این استغفار! چه گنجهایی در این ذکر استغفار نهفته هست! باید بیابید که این استغفار چیست». ایشان فرمودند: «زبانتان وقتی به ذکر استغفار باز میشود، در حقیقت موانع همه بر طرف میشود و حوایجتان هم برآورده میشود. اصلاً استغفار صیقلدهنده روح است، شما را نزدیک میکند به خدا».
کانال #نبض_معرفت «رهپـویانظھور»👇
🆔 @nabze_marefat
#خاطره
#شهید_حسن_آبشناسان
💢دستگیری ژنرال
🍃آن موقع که صدام خیلی شهرها را بمباران می کرد،حسن نامه ای به او نوشت:" اگر جناب صدام حسین ژنرال است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد،بجنگد؛نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد".
♨️در جواب نامه حسن، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد.
💯سال ها قبل در اسکاتلند، حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود.
🌸آن جا گروه حسن اول شد و عراقی ها هفتم شدند.
🌷حالا در میدان جنگ حقیقی ، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و با یک طرح غافلگیرانه ژنرال عبدالحمید را قبل از رسیدنش به خاک ایران اسیر کرد!
کانال #نبض_معرفت👇
🆔 @nabze_marefat
#خاطره
#شهید_حسن_انتظاری
🌷سال اول ازدواجمان قول داده بود برای ایام عید نوروز حتما به یزد بیاید تا با هم باشیم.
🌹قبل از عید امام خمینی (ره) از رزمندگان درخواست کردند که به علت کمبود نیرویی که در آن ایام با آن مواجه بودیم هرکس می تواند مرخصی نگیرد ودر جبهه بماند.
❤️خود من به حضرت امام(ره) ارادت قلبی داشتم از طرفی می دانستم قلب حسن هم برای «سید روح الله» می تپد، دست به کار شدم و نامه ای برایش نوشتم. نوشتم چون ولی زمان دستور داده اند نگران قول و قرارمان نباش، در جبهه بمان و از اسلام ناب دفاع کن.
نامه که به دستش رسید سریع با من تماس گرفت. تماس گرفت که تشکر کند. گفت:«راستش رو بخواهی مونده بودم چطور بهت بگم! که الحمدالله خودت پیام امام رو فهمیدی و بهترین تصمیم رو گرفتی.»
🍂آن سال گذشت. سال بعد که همراه حسن به اهواز رفتم و در آن جا مستقر شدیم. باز هم ایام نوروز رسید و باز هم به این فکر می کردم که امسال عید را با هم جشن می گیریم یا نه؟ نزدیک نوروز بود که به حسن گفتم امسال عید ان شاالله باهم به یزد میرویم.
نگاهی کردو خندید....
گفت:ان شاالله .تو عمودی ومن افقی!
خیلی جا خوردم، دست خودم نبود. اشکم سرازیر شد. حسن که حالم را دید سرم رو به سینه گرفت وگفت:شوخی کردم،جدی نگیر. بعد هم سریع موضوع بحث را عوض کرد.
🥀روزی که برای عملیات رفت دلم فرو ریخت....
🍃لحظه خداحافظی به دلم افتاده بود که این آخرین دیدار من است.
حق با او بود، من به یزد برگشتم در حالی که او....
#شادی_روح_شهدا_صلوات
کانال #نبض_معرفت👇
🆔 @nabze_marefat