#کمی_با_شهدا 🌷
توی قیافهی همه میشد خستگی را دید.
دو مرحله عملیات کرده بودیم.
آقامهدی وضع را که دید،
به بچههای فنی_مهندسی گفت:
جایی درست کنند برای صبحگاه..
درستش کردند، یک روزه.
همهی نیروها هم موظف شدند
فردا صبحش توی محوطه جمعشوند.
صحبتهای آقا مهدی جوری بود که
کسی نمیتوانست ساکت باشد.
آنقدر بلندبلند شعار میدادند
و فریاد میزدند که نگۅ...
بعد از صبحگاه،
وقتی آقامهدی میخواست برود،
بچهها ریختند دور و برش
هرکسے هرجوربود خودش را
بهش میرساند وصورتش
را مےبوسید.
بندهیخدا توی همین گیرودار چندبار
زمین خورد. یکبار هم ساعتش از دستش افتاد. یکی از بچهها برشداشت.
بعد گفت:
«بهش بگین نمیدم ؛
میخوام یه یادگار ازش داشته باشم »
#روز_مهندس
#شهید_مهندس_مهدی_باکری
✅ کانال نبض معرفت
https://eitaa.com/joinchat/2565210156Cacffe62e5c