هنوز میچکد از چشمها بهانهٔ تو
بیا که سر بگذارد جهان به شانهٔ تو
برای گریهٔ این ابرهای سرگردان
کجاست بهتر از آغوش بیکرانهٔ تو؟
به پای بوسی دریای وعده داده شده
از ابتدای زمان رودها روانهٔ تو
نفس نفس همهجا بادها سراسیمه
سحر سحر همه در جستوجوی خانهٔ تو
ستارهها همه پا در رکاب نور امید
نگاه سرخ افق مشعل نشانهٔ تو
اگرچه باور تقویم ما زمستانیست
هزار سکه بهار است در خزانهٔ تو
میان باغ خزانخیز چارفصل هنوز
به انتظار تو قد میکشد جوانهٔ تو
به صبح جمعه قسم عصر، عصر دلتنگیست
بخواه تا بشوم لایق زمانهٔ تو
#فاطمه_عارفنژاد
سلامِ من به رویِ تو بهارم
گل بِشکُفته ،ماندی در کنارم
الهی من فدای خنده هایت
تویی جان در زلالِ روزگارم
#صبا_کاشانی
#عضوکانال
خورشید بتاب و شام ِمن را سرکن
خواب از تبِ تند ِچشمهایم در کن
آنقدر بتاب ،بخت یارم باشــــــــــد
امروزِ مرا تو از همه بهتـــــــــــــر کن
#صفيه_قومنجانی
#عضوکانال
میشود روزی که از عشق تو من پیر شوم
تو بیا تا که به پیری نرسیدم برگرد...
#محمدجواد_هاشم_زاده
#عضوکانال
به آسمان شبی پر ستاره رو کردم
به جستجوی تو با ماه، گفتگو کردم
پرید تیرگی از شاخه شاخه روحم
نسیم تازه دم صبح را که بو کردم
و سرگذشت سفرهای رود را خواندم..
به آن طراوت جاری چقدر خو کردم
میان حافظه دانه ای تو را دیدم
ضمیر باغچه ای را که زیر و رو کردم
به گندمی که به سوی تو قد کشیده، قسم
که من تو را فقط ای نور! آرزو کردم
تو در کنار منی، روی خاک، اما من
تو را همیشه در افلاک جستجو کردم
#عاطفه_جوشقانیان
باید بریزم در خودم درد کبودم را
جای سکوتم بشکنم کل وجودم را
خالیترم خالیترم از هیچ، میفهمید
پژواکِ غم را در درونم هیچ میفهمید
آرامشم آرامشی ماقبل طوفان است
در سر به زیری سرکشیهای فراوان است
میرقصم و میچرخم و از غم فراوانم
آنقدر غم دارم که دنیا را بخندانم
آنقدر بارانم، لبم را خنده بوسیده
انگار در من یک درخت سیب پوسیده
بیرون، سرسبز و درون پاییزِ دلسرد است
آرایش من دیگران را رنگ میکردهست
تا چشمها بارانی و دل، تنگتر میشد
هر هفت خط آرایشم پررنگتر میشد
خورشیدِ بعد از گریههای بی امان بودم
در زندگی قبلیام رنگینکمان بودم
مادر اگرچه رفتنش بی تکیهگاهم کرد
با عشق، جای خالیاش را پر نخواهم کرد
محضِ نجات از غم که آدم دل نمیبازد
بعد از وقوع سیل، که کشتی نمیسازد
من تکدرختِ محکمی که خوب فهمیدم
از ریشههای مادرم در خاک روییدم
شرطِ دوامِ ریشه تنها، «ایستادن» بود
اقبال عاشقپیشه، «تنها ایستادن» بود
میرقصم و میخندم و از غم فراوانم
آنقدر غم دارم که دنیا را بچرخانم
#ملیحه_آخوندی
#مادر
چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری است
جای گلایه نیست! که این رسم دلبری است
هرکس گذشت از نظرت، در دلت نشست
تنها گناه آینهها زودباوری است
مهرت به خلق بیشتر از جور بر من است
سهم برابر همگان، نابرابری است
دشنام یا دعای تو در حق من یکی است
ای آفتاب، هرچه کنی ذرهپروری است!
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت، سزای سبکسری است
#فاضل_نظری
دل همیشه صبورم، بهانه گیر شدی!
مگر تو سنگ نبودی؟ چرا حریر شدی؟!
غزال سربه هوای رها میانه ی دشت
چه خوب شد که تو هم عاقبت اسیر شدی
تراش خورده ی غم ها، جلا گرفته ی رنج
نگین سرخ بدخشان، چه بی نظیر شدی
چه زخم ها که زمانه نشاند بر تن تو
میان حادثه ها ماندی و دلیر شدی
چه کرد با تو مگر آن نگاه گیرا که
به سر سپردن و تسلیم ناگزیر شدی
#سهیلا_ابراهیم_زاده
#عضوکانال
چه خوشرنگ است سبز آبی چشمانت،غزل بانو!
چه پنهان کرده ای درفال فنجانت،غزل بانو!؟
تو عطر رازقی و نرگسی های فراوانی
چه عطری ریختی درکنج گلدانت غزل بانو!؟
دلم می خواهد اصلا درکنارت بچه ای باشم
بریزم چتررا درزیر بارانت غزل بانو!
بشویم گریه را درشانه های مهربان تو
بخندم بین دستان فراوانت ،غزل بانو!
تو طعم زعفران وطعم قطاب وعسل داری
چرا زنبورپاشیده است قندانت غزل بانو!؟
تو درهرکافه ای رفتی ،تمام شهر فهمیده
خودت را دودکردی مثل قلیانت غزل بانو!
عجب عناب سرخی روی لب های خودت داری
که شهر قم شدم ازطعم سوهانت غزل بانو!
لبت خندیده وهی توت میریزی به پای من
منم آن عاشق زیردرختانت غزل بانو!
تو مثل قیصری و من.....ترانه های غمگینم
همیشه میشوم مانند مرجانت ،غزل بانو!
تو ازکنج لبانت شعرمی ریزی نکن حاشا
که حافظ هم نشسته درقلمدانت ،غزل بانو!
نخواهم رفت از پیشت بگویم خانه ات آباد
منم آن کفتر جلد خراسانت غزل بانو!
#زینب_حسامی
#عضوکانال
اگر دستی
هزارسال میانمان جدایی بیفکند
یک دلتنگی، یک شعر...
ما را به هم میرساند!
دلخوشم گاه به همصحبتی خاطرهای
از دلم کاش نگیرند همین مشغله را...
#عطیهسادات_حجتی