ببند چشم و رها کن زمین رسوا را
در آسمان بطلب چشمه های دریا را
بدوز چشم به آیات انقلابی نور
که پایشان زده سلطان عرش امضا را
همیشه آخر فرعون و ظلم او سیل است
نجات، سهم حلالیست صبر موسی را
ببین به حکم «نُریدُ نَمُنَّ» سبز و رها
دمشق و غزه و پاراچنار و صنعا را
به رسم وعده ی «إن تَنصُروه، یَنصُرکُم»
بخوان شمارش معکوس شام یلدا را
شهادتی که «وَ لاتَحسَبَنَّ أمواتا»
ضمانتی است سزاوار، مزد احیا را
یقین که داشته باشی به حق، چه فتح و چه خون!
چه فرق بین سلیمانی و جهان آرا؟
دل استوار به ایمان کن و تماشا کن
«لَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی» را
#حسن_صیاد
ببند چشم و رها کن زمین رسوا را
در آسمان بطلب چشمه های دریا را
بدوز چشم به آیات انقلابی نور
که پایشان زده سلطان عرش امضا را
همیشه آخر فرعون و ظلم او سیل است
نجات، سهم حلالیست صبر موسی را
ببین به حکم «نُریدُ نَمُنَّ» سبز و رها
دمشق و غزه و پاراچنار و صنعا را
به رسم وعده ی «إن تَنصُروه، یَنصُرکُم»
بخوان شمارش معکوس شام یلدا را
شهادتی که «وَ لاتَحسَبَنَّ أمواتا»
ضمانتی است سزاوار، مزد احیا را
یقین که داشته باشی به حق، چه فتح و چه خون!
چه فرق بین سلیمانی و جهان آرا؟
دل استوار به ایمان کن و تماشا کن
«لَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی» را
#حسن_صیاد
#عضوکانال
#شعر_مقاومت
#طوفان_الاقصی
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
فکر کن ماه را که در به در و، قصد خورشید در سرش باشد
دختری راهی سفر وقتی، در هوای برادرش باشد
یک برادر که گوهرش باشد، یک برادر که زیورش باشد
او که باب الحوائج او را گفت، صاحب الامر دخترش باشد
فکر کن بلبل و علاقه به گل، فکر کن چشم ها و نورالعین
آنچه در وصف ها نمی گنجد، از ارادت بریز در این بین
فکر کن عشق عاشق و معشوق، فکر کن عشق زینب است و حسین
زینبی که نمی تواند دور، از بهشت معطرش باشد
راه انداخت کاروانش را، سمت دلدار خود جهانش را
سختی راه را خرید به جان، روی دستش گرفت جانش را
در مسیرش غدیر می خواند و از ولایت مخاطبانش را
اربعین را اقامه کرد مگر، مثل زینب پیمبرش باشد
قصه را زود اهل شب فهمید، قدرت نور را چه زود شناخت
افعی ساوه دورشان پیچید، مثل دیوی به کاروانش تاخت
او نباید که می رسید به طوس، ورنه شب زود رنگ خود می باخت
چون به قدری بزرگ بود که خود، یاور روز و لشکرش باشد
زینب این بار او شد و تنها، پیش چشمش بریده شد سرها
زهر در جان غصه دارش ریخت، تا نیاورد تاب داغش را
مثل آتش میان تب می سوخت، در جوانی خمید آن رعنا
آخر او فاطمه است پس انگار، باید او مثل مادرش باشد
باز حتماً خدا نمی خواهد، کربلای مکرری باشد
مشهد و لاله ای پر از احساس، داغدار صنوبری باشد
روی خاک غریبی حجره، شاهدش چشم مضطری باشد
یا که عطشان برادری مظلوم، پیش چشمان خواهرش باشد
قم برایش گشود آغوش و، اهلش آمد به رسم استقبال
در دلش روضه خواند: عمه و شام! چشم او کرد بام را دنبال
جای گلها شرار آتش دید، سمت بی سرپناهی اطفال
آفرین قم! که او خیال نکرد، شاید این شام دیگرش باشد
او که بابا به او فداها گفت، بست بارش غریب و مظلومه
او که آقایمان رضا با عشق، نام او را گذاشت معصومه
حسرت دیدن برادر شد، بعد هفده غروب، مختومه
بی شک آمد به بستر مرگش، تا که دیدار آخرش باشد
#حسن_صیاد
#عضوکانال
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق