در بین غمها میشوم دلتنگ و دیوانه
کِز میکنم شعری بگویم گوشه ی خانه
حالم مگر بهتر شود با گفتن این شعر
من راضیام گاهی بهیک تک بیت شاهانه
امروز با حالِ بَدَم از صبح تا حالا
چرخیده ام دور خودم مانند پروانه
صدبار گفتم خوش به حال روزهایی که
بودم عزیزِ مادر و محبوب و دردانه
امروز حتّی ظهر قدری از غذایم ماند
با اینکه اصلا هم نخوردم صبح، صبحانه
با این غزل انگار حالم بهتر از صبح است
وقتش رسیده دم کنم یک چای عصرانه
#مریم_کرباسی_نجف_آبادی
بهار میرسد و سالِ دیگری، مادر!
كه میزنيم دوباره به هر دری، مادر!
كه میزنيم به هر در كه جای خالی تو
كنارمان بِنِشانيم يك پری ، مادر!
كنارِ سفره كه شش سين شده است بعد از تو
و چند شاخهی شببوی پَرپَری، مادر!
كجاست سبزهی لبخندهات در سفره؟
كجاست سبزی گُلهای روسری، مادر؟
بدونِ چشمِ زلالِ تو چندمين سال است
كه ماهیات شده در تُنْگ، بستری، مادر!
حدودِ ساعتِ سه، «سالِ نو مبارك باد!»
چهقَدْر مثلِ هميشه مُعطّری، مادر!
درونِ قاب، تو ميخندی و دو شمعِ سياه؛
چنان به گريه میافتند، «بهتری مادر؟
نگاه می كنی و چند بوسه و تبريك
نگاه میكنی و اشك دختری، مادر! ـ
به گونههای قشنگ تو میچكد در قاب
چه عيدِ غمزده و گريهآوری مادر!
هزار سالِ دگر هم كه نو شود، نرسد
به پای خوبیِ تو هيچ مادری مادر!
#مریم_کرباسی_نجف_آبادی