6.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
◾مگه میشه تو سن هجده سالگی ، تو اوج جوونی و آرزو و غرور اینجوری با خدات درد و دل کنی ، اینجوری از دنیا سیر بشی به خدا بگی دیر اومدم سمتت!
✏ولی اله تو وصیت نامه ش نوشته بود :
خدوندا! تو خيلي دوست داشتني هستي هميشه آرزوي اين را داشتم و دارم كه پيش تو ميآمدم و مرا از اين خراب آباد دنيا نجات ميدادي امّا حيف كه دنيا با همهي زرق و برقهايش مرا نيز به خود جلب كرد و دير كردم و گناهانم باعث شد تا خيلي دير به حضورت برسم. خداوندا، تو را خيلي دوست دارم، نميتوانم جداييات را تحمّل كنم.
◾خدا جون من خيلي از تو غافل بودم و از مرگ ميترسم زيرا توشهاي ندارم و بيتوشه رفتن خيلي سخت است و هر چه فكر ميكنم چيزي ندارم كه پيش تو بياورم. خداوندا! (ولی اله گرایلی ۱۳۶۵/۴/۱۰)
◾مادر میگفت:پسرم هر وقت میخواست اعزام بشه چنان شوقی داشت که نگو.فیلمشو دیدین ؟روز رفتنش چه حالی داره .گفتم پسر از درس و مدرسه عقب افتادی ، نرو دیگه جبهه بزار بابات بره ، گفت : بابا اگه دوس داره میتونه باهام بیاد ، جبهه و جنگ و این روزها یه فرصته ، تکلیفه من باید برم.سیده خورشید خانم میگفت :رو دیوار محل داشتند تصاویر شهدای روستامون و می کشیدند.به نقاش گفته بود اینجارو خالی بزار،فلان تاریخ باید بیای عکس منو بکشی.
کربلای چهار غواص بود،جزیره ام الرصاص بشهادت رسید.یازده سال بعد پیکرش برگشت ، خدا میدونه تو این یازده سال چی کشیدم ، قد بلند رفت ، یه کفن کوچیک چهار تکه استخون برگشت ، راضیم به رضای خدا.
شادی روح این قهرمان صلوات🕊
🔺️یادی از
شهدای غواض دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
ارامش،برکت،رفع بلا.mp3
6.89M
آرامش برکت رفع بلا
🔺️یادی از
شهدای غواض دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
🔹«مرضیه بدیحی»،
همسر شهید مدافع حرم:
«خواب دیدم شهید سید مجتبی علمدار با جوانی دیگر وارد کوچهی ما شدند. وقتی به من رسیدند دست روی شانهی آن جوان زدند و گفتند: این جوان همان کسی است که شما از ما درخواست کردید و متوسل به امام زمان (عج) شدید.»
💕 روزی که عبدالمهدی به خواستگاریاش میآید، مرضیه همان کسی را میبیند که در آن خواب، شهید علمدار به او نشان داده بود. در همان جلسهی اول صحبت با شهید کاظمی متوجه میشود که عبدالمهدی نیز همین چندروز پیش خانهی شهید علمدار بوده و با بچههای بسیجشان به دیدار مادر شهید رفته است.
🔹 عبدالمهدی میگفت:
«من قبل از ازدواج، زمانی که درس طلبگی میخواندم، خواب عجیبی دیدم. رفتم خدمت آیتالله ناصری و خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان از من خواستند که در محضر آیتالله بهجت حاضر شوم و خواب را برای وی تعریف کنم.
🔹وقتی به حضور آیتالله بهجت رسید ایشان دست روی زانوی او گذاشت و پرسیدند: جوان شغل شما چيست؟
گفت: طلبه هستم.
آیتالله بهجت فرمود: بايد به سپاه ملحق بشوی و لباس سبز مقدس سپاه را بپوشی. ️
دوباره پرسیدند: اسم شما چیست؟
گفت: فرهاد
آقا گفت: «حتماً اسمت را عوض كن. اسمتان را عبدالصالح يا عبدالمهدی بگذار.
✅ شما در شب امامت امام زمان(عج) به شهادت خواهيد رسيد. شما يكی از سربازان امام زمان(عج) هستيد و هنگام ظهور امام زمان(عج) با ايشان رجوع میکنید.»
🌷 شهید عبدالمهدی کاظمی؛ در شب امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ۲۹ آذر ماه ۱۳۹۴ درسوریه به شهادت رسید.
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی
🔺️یادی از
شهدای غواض دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
20.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صف جهنم یا صف بهشت....
شهیدمهدی رحیمی
به روایت حامی
یادی از
شهدای غواض دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
روایت دوم آن ۹نفر
به روایت حامی
من🌹 دست 🌹وپا
را بلند میکنم
میگم
الان خبر مرخصی رابهشون دادم
بچه ها برانکارد آوردن
بدندها را بعد شناسایی جمع میکردند
🌹یکی فریاد زد
سا کهای شون راببین
همه دور قتلگاه جمع شدن
شهید اسحاقی متفرقشان میکرد بروین باز
هوا پیما میاد تجمع نکنید
چند نفر باشن
تکه بدنهارا یکی یکی
برمی داشتم میگفتم
مصطفی.. .🌹.محسن....🌹
نگاه کن...
ده ثانیه قبل پیش آنها بودم...
حالم مساعت نبود ..
به مصطفی🌹ومحسن🌹
گفتم ببینید ....
بچه ها همه رفتند یکی ازساکها را آوردم پیش
سید ساک هایشان رانگاه کن
محسن اینها خسته بودند
سه ماه است در دوعملیات
شب روز بیدارند..
همه بچه ها جمع شدند
تا آوار برداری کنندسنگر را ...
گفتم اول انهای که دوراطراف..
سنگر است رابیارید...
همه نالان...
یکی ساکها سوخته شان
رابر سر میزد..
یکی بر بدنهایشان را
بوسه باران میکرد
1یکی میگفت این 🌹سعید غفاریان
2یکی میگفت این🌹 محمود خیری
3یکی میگفت این بدن چاک چاک 🌹غلامعلی اعرابی است
4دیگری فریاد میزد بچه ها این🌹 یزدان حیدری اینجاست
5دیگری میگفت این بدن پاره پاره 🌹محمد احمدی است
6🌹یونس خاری هم شناسایی شد
7🌹شهید حسین حیدری راهم شناختند
8🌹بدن غرق خون رضا کلاتهی مشخص شد
9شهید🌹حسن شهر آبادی هم راداخل برانکارد گداشتن
وقتی گفتم یکی یکی ببرید به سنگرمعراج
ندای ناله همسنگران بلندشد
بیشترین صحنه ای که دلم را بیشتر بدرد اورده است
صورت تنهای یک از شهدا را پیدا کردند بافاصله دادن بمن
گفتند حامی
ای صورت کیه
نشستم دوزانو
گفتم
🌹السلام علیکم یا انصارسیدالشهدا
وداع همرزمان با🌹 شهدا صحنه
دیدنی بود وبغض ها رها میشد
مجروحین هم را سریع تخلیه شدند
همین لحظه یک نفر صوت میزنه انطرف خاکریز همه را جلب توجه خود کرد
نیروهای جدید جابجایی امدند
بچه ها وقتی شنیدند نگاهی به این ابدان مطهر ... ناله شان بلندتر..
یکی ساک انها را بلند میکرد
یکی دستشان را ...
میگفت بلندبشید باید بیریم..
کنترل ناله ها ...
وجدا نمودن آغوش درهمدیگر..
مشکل بود...
همین لحظه
جمعی رزمندها نشستند گفتند ما نمیریم مرخصی هستیم
باید راه انها را ادامه بدیم
که من رفتم به زور انهارا بلند کردم
بوسیدم ....
بروید مرخصی
نیروهای جدید امدند
ابدان مطهر بر دست نیروهای همسنگر
شهدا بسمت 🌹معراح اسکله..
نیروها هم نالان بسمت خدروها
جابجایی
نیروهای جدید مات مبهوت
ایستاده واین صحنه را نگاه می کنند
لودر امد منبع بنزین قایق ها
دراسکله که اتش گرفت
براثر بمباران سریع خاموش کردیم
تا گرا نشود برای توپخانه عراق
در جابجایی نیرو های یگان دریایی
هنگام بمباران
فرود راکت جنگنده
وحضور نیروها جدید
هم زمان بود..
خبری از برادران آزادی
مظاهر ومهدی گرفتم..
پیدا نبودند
نگران شدم..
ازهرکس سوال کردم..
مظاهرو مهدی کو میگفتند ندیدیم..
فکر کنم اقای عباس بابایی
بود گفت من قبل از بمباران
توسنگر پشتی
فرماندهی بودند.دیدم انها را...
دادبیدا کردم
برید بیل دستی بیارید
بچه ها زیر اوار سنگرند
اگر درشون نیاریم
زنده بگور میشن
زود باشید
توسنگرند
خفه شدند
من دور سنگر میچرخیدم
تاروزنه ای پیدا کنم
من دور سنگر میچرخیدم
تا روزنه ای پیدا کندم
گونی سنگری مشخص شد
وبعداز فعالیت سخت
روزنه ای پیدا کردم
صدا بچه هارا در داخل سنگر میشنیدیم
همه کمک کردند خاکهارا
کنار زدیم
وقتی گوشه پنجره سنگرا راباز کردیم
تا هوا به داخل سنگربرود
برادران آزادی ودونفر دیگر خوشحال
اگر کمی دیر میرسیدیم ومتوجه
نمیشدیم همه داخل سنگر
زنده به گور میشدند
یکی یکی را از دل خاک بیرون اوردیم
وهمه صحیح سالم خداراشکر کردیم
رفتم نیروهای جدیدراهدایت کردم
وهمه بچه ها یگان دریایی
جابجا شدن
به سیدمصطفی اطلاع دادم
وگفتم سری به زخمی ها واورژانس اسکله می زنم میایم زود
زخمی ها را جابجا واز زخمی های اورژانس دیدن وامبولانس هم اماده تا انها را انتقاق دهند
از خستگی رفتم داخل سنگر
شهیداسحاقی بود
گفت خدا قوت
بلندشو گردان عاشورا لشگر
هادی بصیر
نیروهایش عازم خط است
وضیعت خط نامناسبه
نیرو
مهمات
غذا
استحکامات
چند ماشین هم باید بره ان طرف آب
سکاندران را ببر مسیرراه ترابری
را توجیع بشن ونیروهای جدید آشنابه کاربشن
هرچه مهمات اسکله است
اول انتقال بعدبرو
اون طرف اسکله
وادامه عملیات نقل وانتقال با قایقها
ومن ماندم با ثانیه های شهادت
در کناراین9نفر
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
والسلام
حامی
یگان دریایی لشگر ویژه ۲۵ کربلا
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
4_5927057316611362049.mp3
19.66M
نوای محلی.......
یادی از
شهدای غواض دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
🌹 خاطرهنویسی شهیدان باید تقویت بشود
✏️ رهبر انقلاب در دیدار ستاد مرکزی کنگرهی ملی شهدای سبزوار و نیشابور: بحمداللّه ماجرای خاطرهنویسی شهیدان، یک ماجرای راهافتادهای در کشور است که باید تقویت بشود؛ باید بیشتر و بهتر با هنرمندیِ کامل نوشته بشود، این کتابها را جوانها بخوانند، همه بخوانند انشاءاللّه و استفاده کنند.
🖼 #سخن_نگاشت
یادی از
شهدای غواض دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175