#تصمیم_سخت
تصمیم سخت داستان خانم دکتریه که توی شرایط بد زندگی متوجه بارداری خودش میشه و وقتی به سقط فکر می کنه متوجه میشه دوقلو بارداره...
قسمت 6
تصمیم سخت
قسمت ششم
شرایط مالی خانواده ام بد نبود.
اگر سرکار نمیرفتم و خدای نکرده کارم به جدایی هم می کشید پدرم توان تامین کردن من رو داشت.
خانواده محمد هم بد نبودند. ولی نسبت به خانواده من مسائل مالی براشون مهمتر بود.
شاید اگر من داروساز نبودم خیلی تمایل به وصلت با ما نداشتند😔.
این خیلی بده که ملاک آدما برای ازدواج این چیزا باشه🙁.
البته اشتباه منم کمتر از خانواده محمد نبود، ملاک منم ظاهر آدما بود. اینکه حتما از قیافه طرف خوشم بیاد و مدرکش آنچنانی باشه. فکر نمیکردم بین تحصیلکرده ها هم کسانی پیدا بشن که در بدیهیات زندگی مشکل داشته باشند.
سعی می کردم خودم رو مشغول کار و داروخانه کنم. وقتی هم خونه بودم سرگرم مهیار بودم.
با محمد قرار گذاشته بودیم من زمانی به خونه برگردم که کاملا بدون مشکل باشیم و همه اختلافات تموم بشه و یا اینکه جدا بشیم و هرکدوم بریم سر زندگی خودمون.
سعی می کردم به این فکر نکنم که دوقلو باردارم و اجازه ندم اونا روی تصمیمم تاثیر بذارن.
گرچه خیلی سخت بود ولی چاره ای نداشتم.
ته دلم یه امید سوسو میزد و به همون اندازه که مطمئن بودم بچه توی شکمم دارم، مطمئن بودم که خدا دست حمایتش پشتم هست.
نمیدونم چی باعث اون قدرت شده بود. ولی گاهی به قدرت ایمانم توی اون روزهای سخت غبطه می خورم😒.
با خرید ماشین حس استقلال بهتری هم پیدا کردم. با وجود اینکه نصف بیشتر پول ماشین رو پدرم داده بود ولی سندش رو برای خودم تنظیم کرد.
خواهر و برادرهای منطقی داشتم و می دونستم کسی به کار بابا اعتراضی نمی کنه.
خواهرم محبوبه هم دیگه دست از سرزنش من برداشته بود. اونم به این نتیجه رسیده بود که من واقعا کاری ازم برنمیاد و چاره ای جز صبر ندارم.
مخصوصا بعد اینکه همون اوایل فهمیده بود من فکر سقط به سرم زده، خودش رو سرزنش می کرد که نکنه صحبتهای اون راجع به زندگیم این فکر خطرناک رو به ذهن من انداخته😨
بارداری من داشت به ماه چهار و پنج میرسید و ما هنوز با محمد به توافق نرسیده بودیم.
محمد دوست داشت من برگردم خونه، ولی من هنوز به اون نتیجه قطعی نرسیده بودم که اتفاقات قبلی تکرار نمیشه.
هنوز مطمئن نبودم و محمد هم اون اطمینان رو نمیداد. گاهی من که داروخانه بودم دنبال مهیار میرفت و باهم گردش میرفتند و به مهیار گفته بود دوست دارم برگردین خونه!
ولی به خود من چیزی نگفته بود.
اینقدر بدون خواهش و بدون هماهنگی بعد مشاجره هامون رفته بودم خونه و اینقدر پدر و مادرم پا درمیونی کرده بودند که دیگه کوپنی برای سوزوندن نداشتیم. و من دیگه نمیخواستم بدون درخواست محمد برگردم. تازه، هم درخواست و هم قول🙄
🌲🌲🌲🌲
یک روز که من مشغول آماده کردن داروهای ترکیبی یه نسخه بودم توی داروخانه، همکار نسخه پیچ مون که فامیل محمد هم حساب میشد اطلاع داد که مادر محمد چند روزی هست بیماره و تحت عمل جراحی قرار گرفته!
خیلی ناراحت شدم و بلافاصله تماس گرفتم و از محمد جویای حالش شدم.
خوشبختانه خطر رفع شده و ترخیص شده بود و من ابراز خوشحالی کردم که دوباره ایشون سلامتی شون رو بدست آوردند.
همون روز به اتفاق پدر و مادرم و مهیار به دیدنش رفتیم.
مادر محمد خیلی خوشحال شد.
زیبا هم اونجا بود.
با وجود اینکه زیبا با کنایه ها و صحبتهاش خیلی من رو آزرده بود ولی وقتی به چهره خسته و پوست چروکیده اش خیره شدم احساس کردم دلم براش میسوزه تا اینکه باعث و بانی بدبختی های خودم رو اون بدونم😒.
مادر محمد چشمان کم فروغی داشت و مشخص بود بیماری سختی رو پشت سر گذاشته!
رو کرد به من و گفت من تا حالا تو زندگیم از کسی خواهش نکردم ولی از شما خواهش می کنم برگردی سرخونه زندگیت و فکر جدایی و طلاق رو از سرت بیرون کنی!
درسته شماها زوج ایده آل هم نبودین و نیستین ولی الان پای سه تا بچه وسطه!
توی مغزم تکرارشد "زوج ایده آل هم نبودین و نیستین"
چی فکر می کنه واقعا؟
من باید چیکار می کردم که نکردم؟
من باید چطور بودم که نبودم؟
نفس عمیقی کشیدم و خودم رو کنترل کردم. با خودم گفتم، منصوره! این بنده خدا مریضه، به دل نگیر و ولش کن!
حالا یه چیزی گفته!
اون سمتش رو ببین که خواهش کرد!
فکر می کردی یک روزی بیاد خواهش کنه که برگردی سرخونه و زندگیت؟!!
هیچی نگفتم و فقط سکوت کردم.
براش آرزوی سلامتی کردم و اومدیم بیرون!
محمد تا جلو در ما رو مشایعت کرد و کلی تشکر کرد. بعد هم رو کرد به پدرم و گفت:
اگر اجازه بدین من بیام دنبال منصوره و مهیار و برشون گردونم خونه مون!
من توی دلم قند آب می شد و ...
این داستان ادامه دارد ...
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭──👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال مابپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
✨ســـلام
✨روزتـــون
✨پر از خیر و برکت
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
امام علی علیه السلام :
فرزندان خود را بر سه خصلت تربیت کنید:
دوست داشتن پیامبرتان
دوست داشتن اهل بیت او
و خواندن قرآن
#حدیث
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
با سلام و عرض ادب خدمت همراهان گرامی🌼🌼
امروز در خدمت شما هستیم با نکات آموزنده تربیت فرزند..👶👧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا بچهم بیحوصله شده و هیچ کاری انجام نمیده؟
#تربیت_فرزند
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
ما میخواهیم یار امام زمان باشیم 😍😊🌸
#قندونبات
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
📲مرگ آرام مغزی کودکان با موبایل*
🧠 بافت مغزی بچهها به خاطر داشتن رطوبت بیشتر یک رسانای عالی برای اشعه تلفن همراه بوده و به نسبت مغز افراد بزرگسال در مواجهه با این اشعه بسیار گرمتر میشه.
علل حساسیت بیشتر کودکان در مواجه با تلفن همراه👇🏻
1⃣ مغز کوچک
2⃣ رطوبت بیشتر در مغز کودکان.
3⃣ افزایش آسیبهای بافت مغز به علت رطوبت بالا.
4⃣ عدم توجه بچهها موقع استفاده از این وسیله به علائمی مثل گرم شدن گوش، گرم شدن سر و تأئیر بر کاهش اشتها و گاهی ایجاد تهوع به علت افزایش حرارت و خشکی در مغز.
📱از اثرات دیگه گوشی روی بچهها، ناباروری، اوتیسم، اثراتش روی جنین، کاهش رطوبت مغز، آلزایمر، اختلال عملکرد سیستم ایمنی و سرطان سینه و مغز هست.
📱 عدم اطلاع والدین از این موارد و ورود تلفن همراه به اتاق خواب بچهها شانس این اختلالات رو به شدت بالا میبره، مراقب باشید
#تربیت_فرزند
#رسانه
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 علائم بلوغ
♻️ خانوادهها وظایفی دارند در برابر #بلوغ #فرزندان خود که این نیازمند شناسایی سن بلوغ آنها است.
🔉 حکیم حسین خیراندیش
#نوجوان
#بلوغ
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌١٠٠سال دیگر کشوری به نام ایران وجود نخواهد داشت❌
♨️معاون وزیر بهداشت:
🔅۱۷ سال بعد از هر سه ایرانی یک نفر سالمند است.
🔅با این روند ۲۰ سال دیگر میزان تولد و مرگ برابر میشود.
🔅سال ۱۴۸۰ جمعیت ایران به ۴۲ میلیون نفر میرسد که نیمی از آنها هم سالمند خواهند بود.
🔅این در حالی است که جمعیت یکی از کشورهای همسایه ما در شرق کشور به ۵۵۰ میلیون خواهد رسید.
🔅تنها کشوری در دنیا هستیم که ظرف ۱۰ سال از ۶ فرزندی به ۳ فرزندی رسیدهایم. با این روند پیش برویم ۱۰۰ سال دیگر کشوری به نام ایران
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
📱کاش... من یک موبایل بودم!
✍معلمی در مدرسه ابتدایی از دانشآموزان خود خواست انشایی بنویسند و از خداوند چیزی که آرزو دارند را درخواست کنند.
هنگامی که به خانه بازگشت، و شروع به خواندن انشاهای دانشآموزان کرد یکی از انشاها احساسات او را برانگیخت و به گریه افتاد.
در همین لحظه، همسرش وارد خانه شد و از او پرسید: چرا گریه میکنی، چه چیزی باعث گریهات شده است؟!
او پاسخ داد: انشایی که یکی از دانشآموزان نوشته است.
همسرش پرسید: چه نوشته؟
گفت: بیا و خودت بخوان.
🔸همسرش شروع به خواندن کرد:
«خدای من، امشب درخواست ویژهای از تو دارم، میخواهم یک موبایل باشم!
میخواهم جای او باشم!
میخواهم در خانه جایگاه ویژهای داشته باشم و مرکز توجه خانوادهام باشم.
میخواهم خانوادهام بدون قطع کردن حرفهایم و بدون سؤال کردن، به من گوش دهند.
میخواهم به من توجه کنند و مراقب من باشند همانگونه که از موبایل مراقبت میکنند حتی وقتی که خاموش است!
میخواهم پدرم هنگامی که خسته از سر کار به خانه میآید، در کنار او باشم.
میخواهم مادرم حتی وقتی ناراحت یا خسته است، کنار من بنشیند.
میخواهم خواهر و برادرهایم بر سر همراهی با من دعوا کنند.
میخواهم احساس کنم خانوادهام همه چیز را کنار میگذارند تا وقتشان را با من بگذرانند.
و در نهایت، خداوندا از تو میخواهم که توانایی خوشحال کردن و سرگرم کردن آنها را به من عطا کنی!
الهی، من چیز زیادی نمیخواهم؛ فقط میخواهم مانند یک موبایل زندگی کنم!»
همسرش پس از خواندن انشا گفت: خدای من، این کودک واقعاً بیچاره است! چه والدین بد و بیرحمی دارد!
معلم دوباره گریست و گفت: این انشای پسر خود ماست...
🔹فناوریهای جدید...اینستاگرام، تلگرام، واتساپ، اسنپچت، توییتر وغیره.. دارند ما را از خانواده، و حتی از احساساتمان دور میکنند.
فرزندانمان بزرگترین سرمایه ما و امتداد زندگیمان هستند.. با آنها زندگی کنید.. نه فقط برای آنها.
✔️ بهترین چیزی که شخصیت سالم یک کودک را شکل میدهد بهویژه در سالهای اولیه زندگی و پیش از دوران نوجوانی، الگوی خوب بودن و نزدیکی عاطفی از سوی والدین است؛
متأسفانه بسیاری از ما از فرزندان خود دور هستیم؛ فرزندان ما دلتنگ ما هستند..
#تربیت_فرزند
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ این داستان:
وقتی اسکرول می کنی
دنیای وحشتناکی داره میشه، خیلی از شما نوجوون ها و جوون ها استعداد های نابی دارین که با اسکرول داره نابود میشه و فرصت ات رو از دست میدی...
مدیریت اش کن
#تربیت_فرزند
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
تولد فرزند دوم تاثیرات زیادی بر کل خانواده بویژه فرزند اول دارد به خصوص در ماههای اول تولد که والدین به شدت از توجه به فرزند بزرگتر غافل میشوند.
کودکان در مقابل ورود نوزاد جدید واکنشهای متفاوتی از قبیل خشونت، لجبازی، چسبندگی به مادر و اضطراب جدایی، مشکلات خواب، مشکلات مربوط به غذا خوردن و رفتارهای بچه گانهای از خود بروز میدهند.
لازم که والدین خود را برای واکنشهای کودک اول آماده کرده، از تنبیه و سرزنش وی خود داری کنند.
مدت زمان بیشتری را با او بگذرانند و از دادن مسئولیت نگهداری فرزند جدید به کودک اول خود داری کنند.
#تربیت_فرزند
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🍁
تربیت کار کمی نیست ✋
مامان عزیز ، خودت و دست کم نگیر✋
۱۰روز آغاز یک تحول مادرانه🛑
✨🍁
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🔴 مهمترین دغدغه اجتماعی آقا!
🔴 از کنار اینها ساده میگذریم!!
به صورت اتفاقی دیدم که تعدادی از برنامههای خانوادهمحور تلویزیون در این چند روز در مورد #سقط_جنین صحبت میکنند. موضوعی که بارها خواستهام در موردش بنویسم اما هر بار دستم به نوشتن نرفته ...
توصیه میکنم این چند خط را حتما بخوانید. چند عبارت ظاهراً پراکنده نوشته شده، اما بسیار مهماند؛
1️⃣ مسئلهها اگر حل نشوند، تبدیل به چالش میشوند. چالشها اگر حل نشوند تبدیل به #بحران میشوند. بحرانها اگر حل نشوند، حیات موجود به خطر میافتد.
2️⃣ برخی بحرانها اثرات کوتاهمدت و مقطعی دارند مثل قطع برق، بیماریهای واگیردار محدود، اعتصابات کارگری و ...
👈 این جنس بحرانها نیاز به اقدامات سریع و #عمدتاً کوتاهمدت دارند.
3️⃣ برخی بحرانها اثرات میانمدت و بلندمدت دارند. از این جمله میتوان به بحرانهای زیست محیطی مثل فرسایش خاک، گرم شدن زمین یا بحرانهای ناشی از جنگهای بیولوژیکی و یا بحرانهای جمعیتی اشاره کرد.
👈 این جنس بحرانها عموما نیاز به مجموعه اقدامات میانمدت و بلندمدت دارند.
4️⃣ #جمعیت، مهمترین و حیاتیترین #رکن_زیرساختی جامعه است. کاهشِ جمعیتِ فعال، اختلالِ جدی در ساختارهای اقتصادی جامعه ایجاد میکند، مانع پویایی اجتماعی و فرهنگی جامعه میشود، ساختارهای دولتی و خدماتی را دچار اختلال میکند، روی توان دفاعی و امنیتی یک سرزمین اثرات زیادی میگذارد و ...
5️⃣ ظاهر و باطن امر بر این است که مهمترین دغدغه اجتماعی رهبری مربوط به موضوع #جمعیت است. جایی که چالش اساسی بسیاری از کشورهای اصطلاحاً پیشرفته نیز شده و برای حل آن بعضا با اَبَربحران روبرو هستند.
6️⃣ ایران تا حدود دو دهه قبل، #روند نسبتا مناسبی در رشد جمعیت داشته اما از ۱۰ سال گذشته، با روند کاهشی جدیتری در نرخ موالید روبرو شده.
از حدود ۷ سال قبل تعداد متولدین، از سالانه حدود یک میلیون و ۶۰۰ هزار نفر به نزدیک یک میلیون نفر در سال رسیده است.
رشد جمعیت به یک بحران در کشور ما تبدیل شده ...
7️⃣ بحران رشد جمعیت در کشور ما، نیاز به اقداماتِ بلند مدت و در عین حال عاجل دارد! اگر صرفا به اقدامات بلندمدت دلخوش کنیم کار پیش نخواهد رفت، کمااینکه در سالیان گذشته اقداماتی که ظاهراً بلندمدت هستند، صورت نگرفته!
7️⃣ مطابق با آمارها سالانه بین ۳۵۰ هزار تا ۵۳۰ هزار سقط جنین در کشور اتفاق میافتد!! از این تعداد، فقط و فقط بین ۳ تا ۴ درصد قانونی است! از موارد غیرقانونی هم تنها حدود ۳، ۴ درصد در بستر خارج از خانواده (غیرشرعی) اتفاق میافتد. این یعنی بیش از ۹۰ درصد از سقط جنین در کشور مربوط به خانواده است! زن و شوهری که با میل خودشان فرزندشان و پاره تنشان را از بین میبرند!
8️⃣ جلوگیری از سقط جنین، یک مُسَکِن برای برونرفت از شرایط فعلی و راهحل کوتاهمدت بحران رشد جمعیت است. مشکل اینجاست که سوای عدم آگاهی خانوادهها نسبت به عوارض آن، به گفته رییس انجمن زنان و زایمان، کار سقط از مافیا گذشته و تبدیل به یک صنعت شده است!
9️⃣ در سمت خانواده نیز باید توجه داشت که سقط جنین سوای حرمت شرعی، در موارد بسیاری با آسیبهای طولانیمدت جسمی، روانی و عاطفی برای مادر همراه است. افسردگی و بعضا از بین رفتن فرصت بارداری مجدد از نتایج شایع سقط هستند ...
دربارهاش بیشتر مینویسم. وقتی جمعیت، #مهمترین دغدغه اجتماعی حضرت آقاست، باید در موردش بیشتر بدانیم و بیشتر فعال شویم، اما متاسفانه از کنار اینها ساده میگذریم. با آقا هم گزینشی برخورد میکنیم ...
#حمید_کثیری
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
40.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🍁
🔺 ناراحتی امام حسین(ع) از مادری که قصد داشت فرزندش را سقط کند.
#زندگی_پس_از_زندگی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔸 نجات جان جنین، ضرورتی اخلاقی و دینی است.
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
#تصمیم_سخت
تصمیم سخت داستان خانم دکتریه که توی شرایط بد زندگی متوجه بارداری خودش میشه و وقتی به سقط فکر می کنه متوجه میشه دوقلو بارداره...
قسمت 7
تصمیم سخت
قسمت هفتم
پدرم دستشو گذاشت روی شونه های محمد و گفت :
امیدوارم فکر نکنید اومدیم مثل دفعه های قبل بالاجبار منصوره رو بفرستیم خونه اش!
ما فقط اومدیم به رسم ادب، به دیدن یک بیمار!
تصمیم با خود منصوره است.
خودش صاحب اختیاره!
ولی تا وقتی تفکر مادرتون این باشه و شما هم پیرو افکار مادرتون باشین، من صلاح نمیبینم منصوره برگرده. بازم تصمیم با خودتونه!
من توی دلم قند آب میشد و فقط منتظر یه خواهش کوچولو بودم😊
درسته مادر محمد خواهشش رو هم با کنایه عنوان کرد ولی باز هم جای امیدواری هست.
قبلا به روی خودش نمی آورد و حتی محمد رو هم ترغیب می کرد که با من خوشرفتاری نکنه ولی حالا ...
من محمد رو دوست داشتم و با وجود اینکه چندین و چندبار بهش فرصت داده بودم و باز پشیمون شده بودم، ولی باز هم نسبت بهش امیدوار بودم.
آخه این دفعه فرق می کرد. من باردار بودم و باید با وسواس بیشتری تصمیم بگیرم.
وقتی رسیدم خونه محمد دوباره زنگ زد و خواهشش رو دوباره عنوان کرد و من با وجود اینکه توی دلم خیلی خوشحال بودم ولی بهش گفتم باید بهم فرصت بده🙃
خواهرم وقتی شنید که ایندفعه خواهش از سمت اونا بوده، خیلی تعجب کرد ولی اونم به من گفت به خاطر بچه هات یه فرصت دوباره به محمد بده!
شاید سرعقل اومده باشه!
بعید نیست مادرش مرگ رو جلو چشمش دیده باشه و به خاطر همین از کاراش پشیمون شده باشه!
به من گفت خیلی امیدوارم نباشم ولی امتحانش بی ضرره🤔.
روز بعد محمد اومد دنبالم و من و مهیار برگشتیم خونه!
هیچوقت اینقدر طولانی از خونه دور نبودم.
ظاهر خونه مون شده بود مثل خونه ارواح😥.
تا بخوام شرایط خونه رو برگردونم به شرایط قبلی، خیلی زمان می برد.
شرایط جسمی مساعدی هم نداشتم.
دوقلو بارداری واقعا متفاوت بود با یک قلو.
احساس می کردم ذخایر بدنم تحلیل رفته و نیاز به مراقبت بیشتری داشتم.
توی همین شرایط سخت، محمد یه درخواست عجیبی از من کرد😳.
مادرش دوران نقاهت بیماریش بود و نمیشد تنهاش بذارن.
خواهراش یکی تو معذوریت همسرش بود و زیبا هم سفر کاری براش پیش اومده بود.
محمد از من خواست به مادرش زنگ بزنم که چند روزی بیاد خونه ما😬😬.
آخه من!!
یک نفر باید خود من رو تر و خشک کنه!
خودم به زور کارهای شخصیم رو انجام میدم😭😭.
ولی چاره ای نبود.
طفلی محمد بدجور تو منگنه بود.
حرفش رو گوش کردم و با مادرش تماس گرفتم.
انگار منتظر تماس من بود. بدون هیچ مقاومتی قبول کرد و نیم ساعت بعدش خونه ما بود.😄
انگار از قبل ساک و وسایلش رو هم جمع و جور کرده بود😄.
توی دلم اولش به خودم و بخت خودم ناسزا گفتم ولی بعد وقتی نشستم و کلاهم رو قاضی کردم، با خودم گفتم چه میشه کرد؟
درسته ایشون هنوز من رو بعنوان خانوم پسرش به رسمیت نمی شناسه ولی چه میشه کرد؟ خونه پسرشه و محمد صاحب اختیاره😊.
ولی خداییش، نباید میذاشت چند روز از مراسم آشتی کنون مون بگذره؟؟😄
خدا خدا می کردم این یکی دو روز پدر و مادرم سمت ما نیان و الا حتما میگن محمد به خاطر اینکه من مراقب مادرش باشم اومده آشتی کرده!!😏
مادرم تقریبا هر روز زنگ میزد و من روز اول چیزی نگفتم ولی روز بعد چون داشتند برنامه اومدن به خونه ما رو با خواهرم می چیدند گفتم که مهمون دارم.
اولش که شوکه شد ولی بعد خیلی سریع نسبت به این قضیه موضع مثبت گرفت و گفت میهمان حبیب خداست.
اون بنده خدا به شما پناه آورده، سعی کن هر خدمتی که قراره به من توی این شرایط بکنی به مادر محمد بکنی.
شاید دستت نمک نداشته باشه ولی خدا میبینه و اجرش رو بهت میده نگران نباش.
مامانم رو خیلی دوست دارم واقعا فرشته اس😊😊😍😍
🌷🌼🌷🌼🌷🌼
محمد دوره دکتراش تموم میشد و همزمان برگشته بود به روال قبلش و اکثر روزها تدریس داشت.
من مجبور بودم به خاطر مادرش خونه بمونم و این مدت باعث شد بیشتر به مادرشوهرم نزدیک بشم.
در اصل این مدت باعث شد مادرشوهرم بیشتر منو بشناسه.
خانواده همسرم اهل نماز و روزه بودند ولی اونقدرا دنبال انجام مستحبات و این چیزا نبودن.
حتی الان که بیمار بود خودش رو بابت انجام واجباتش اذیت نمی کرد.
وقتی حساسیت من بابت خوندن نماز اول وقت و خوندن روزانه چند صفحه قرآن رو دید کاملا مشخص بود که دیدش به من عوض شد🤔.
و وقتی که میدید من چقدر حساسیت به خرج میدم که بهترین غذا رو بذارم جلوشون و اجازه نمیدم بعنوان مهمون توی خونه من بهش بد بگذره.
دو سه روز از موندن مادرشوهرم تو خونه ما نگذشته بود که جلو محمد اعتراف کرد که من تا الان تصور دیگه ای از منصوره داشتم.
و الان دیدم نسبت بهش عوض شده.
می گفت من رو یه عقاب میدیده که از اون بالا فرود اومده و یه بره رو شکار کرده و برده بالا😄😄🦅
مثلا عقاب من بودم و بره محمد😁😁
و حالا من اون بره بودم؟؟😄😄.
این داستان ادامه دارد ...
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭──👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال مابپیوندید
╰┈➤ @nafas110530