#تصمیم_سخت
تصمیم سخت داستان خانم دکتریه که توی شرایط بد زندگی متوجه بارداری خودش میشه و وقتی به سقط فکر می کنه متوجه میشه دوقلو بارداره...
قسمت 10
تصمیم سخت
قسمت دهم
زیبا ، خواهر محمد برای شرایط کاری بهتری داشت میرفت تهران و مادر محمد تنها میشد. باتوجه به بیماری مزمن که داشت نمی تونستند تنهاش بذارند. این بود که نشستند و بریدند و دوختند که یه خونه مناسب بگیرند که همه باهم زندگی کنیم🤔.
زندگی من بعد مدتها کشمکش و مشاجره و دخالتهای زیاد تازه چندماهی بود که داشت رنگ و بوی عادی می گرفت.
خدایا این چه امتحان سختیه؟
بدجور تو منگنه بودم!
نه دوست داشتم بی تفاوت باشم و حرفی نزنم و نه دلم میومد مخالفت کنم.
محمد هرشب با آب و تاب میومد و پیشنهادش رو عنوان می کرد و توقع داشت من تایید کنم و همراهیش کنم. و من فقط گوش می کردم و چیزی نمی گفتم. اگر میتونستم حرف رو عوض می کردم و اگر نمیشد می گفتم هنوز که سر سال خونه نشده!
صاحبخونه پول پیش رو پس نمیده!
و بعدش قضیه داروخانه و مجوز برای داروخانه رو وسط می کشید و من نمیفهمیدم این دوتا قضیه چه ارتباطی باهم داره🤔
🏘 🏡 🏠
سری به دوست مشاورم زدم و در این رابطه باهاش مشورت کردم.
چون قبلا رفته بودم مشاوره پیشش و کاملا من و خانواده من و همسرم رو میشناخت خیلی راحت تر میتونست کمکم کنه.
به نظر ایشون من باید روزنه نفوذ هرگونه دخالتی رو در زندگیم ببندم و چون خانواده همسرم از این امتحان سربلند بیرون نیومدند نمیشه اعتمادی بهشون کنم😔.
تصور من این بود که دوستم من رو ترغیب به اینکار بکنه ولی برعکس اون چیزی بود که فکر می کردم.
مونده بودم چه کنم؟
یک طرف زندگی مشترک مون بود و طرف دیگه مادرشوهرم و شوهرم که نمیتونست خلاف میل مادرش کاری انجام بده.
خانواده خودم وقتی قضیه رو شنیدند شوکه شدند. خواهرم کلا من رو منع کرد و پدر و مادرم مثل من دو دل بودند.
تصمیم سختی بود و نمیشد ریسک کرد.
🏣🏣🏣
بعد از چند هفته بالاخره دل رو زدم به دریا و به خودم جسارت حرف زدن دادم.
به محمد گفتم مادرت و زیبا رو برای شام به خونمون دعوت کن و به من اختیار تام بده!
میخوام با مادرت در مورد خونه صحبت کنم.
استرس زیادی داشتم و نمیدونستم میتونم امشب حرفم رو بزنم یانه؟
تازه زندگیم آروم شده بود و میشد با یه تلنگر بی جا دوباره بشه همون خونه سرد و بی روحی که بود.
به اون روزای سخت که فکر می کردم دلم می لرزید.
سرسفره شام من سرحرف رو باز کردم و هرچی توی دلم مونده بود گفتم😨.
تمام دغدغه هام و تمام انتظاراتم.
اینکه هنوز نمیتونم بهشون اعتماد کنم و دو دل هستم هم گفتم.
زیبا خیلی خودش رو کنترل می کرد که حرفی نزنه و موفق هم شد.
مادر شوهرم اولش کمی تعجب کرد از صحبتهای من ولی بعد گفت با وجود اونهمه خاطره بد حق داری که اعتماد نداشته باشی ولی بهت قول میدم که پشیمون نمیشی!
من از مادر محمد قول گرفتم که در صورتی که زندگی ما تحت الشعاع خرید این خونه و شرایط جدیدمون بشه من حق دارم هرتصمیمی بگیرم و در مقابل محمد هم از من قول گرفت که اگر نتونستند شرایط خونه مناسب مستقل فراهم کنند من تا مدتی با ایشون زندگی کنم.
از اینکه نشسته بودیم و برای زندگی مون چک و چونه میزدیم و محدودیتها رو مشخص می کردیم حس خوبی نداشتم ولی زندگی با محمد برای من چاره ای نذاشته بود😞.
از اون به بعد کارم شده بود توسل و زاری که یه خونه با شرایط خوب و دو واحد مستقل پیدا کنیم.
یکروز خواهرم زنگ زد و سراسیمه خبرداد که یکی از همکاراشون یه خونه مناسب برای فروش داره.
من که در جریان قیمت خونه ها نبودم ولی وقتی قضیه خونه و شرایط و قیمتش رو برای محمد تعریف کردم سریعا رفت و پیگیر شد.
همکار خواهرم تحت شرایط خاصی قرار داشت و باید هرچی داشت و نداشت تبدیل به دلار می کرد و میفرستاد برای پسرش اونطرف کره زمین.
محمد که به زور میرفت چندکیلو سیب زمینی پیاز بخره خیلی سریع ماشین خودم و خودشو به قیمت پایین تر فروخت و خیلی سریعتر قسمت اعظم پول پیش خونه رو از صاحبخونه مون گرفت و هرچی مادر و خواهراش پس انداز کرده بودند ازشون گرفت تا تونست یک سوم پول خونه رو جور کنه!
خونه شرایط خیلی خوبی داشت و ما توی رویاهامون هم نمیتونستیم چنین خونه ای رو تصور کنیم.
و مهمترین امتیازش دو طبقه بودن و مستقل بودن واحدها بود😍
چون قیمت خونه خیلی بالابود هرکسی نمیتونست اون میزان پول رو نقد داشته باشه و این شانس ما بود برای خرید این ملک.
البته اینکه خواهرم سفارش مارو کرده بود هم بی تاثیر نبود.
خونه رو به ۷۰ درصد قیمت اصلی خریدیم و با وجود این قیمت باز هم کلی زیر بار قسط و قرض رفتیم.
بعد مدتی به خودم اومدم دیدم با سه تا بچه قد و نیم قد نه ماشینی دارم که به راحتی تردد کنم و نه خونه ای که به راحتی توش زندگی کنم😨.
موعد سر سال مون شد و ما ...
اگه گفتین چی شد؟
بععله مجبور شدیم بریم و با مادرشوهرم زندگی کنیم😰😰😅😅
این داستان ادامه دارد. ...
مرکز مردمی «🍉🦋🍉 » نفس سبزوار
╭──👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال مابپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱✨
اولین کاری که صبح از خواب پا میشی اینکارو کن🤝
آن وقت چه شود؟فکر میکنی اون دستتو رها میکنه😌🌸
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🌱🌸
سلام به همگی✋.
برای آشنایی بیشتر اعضای جدید و مرور برای همراهان قدیمی☺️مطالب روزانه کانال در طول هفته به این ترتیبه:👇
شنبه ها: #زوج_درمانی با همکاری روانشناس عزیز کانالمون خانم سعادت پور که با وجود مشغله زیادشون هر چند کوتاه در خدمتشون هستیم😉
@fspour1019
با این هدف که انشاالله زندگی مشترک هر چه 🥰تر باشه فکر سقط فرزند به این دلیل کمتر میشه.
☘
دوشنبه ها: هم نکاتی از #تربیت_فرزند رو براتون آوردیم.👨👩👦👦 که خانم رحیمی کارشناس ارشد پرستاری زحمتشو میکشن.
@Rahimi_nurse
با این هدف که جدای از صرفاً بحث فرزند آوری، ابتدا به این مهم برسیم، تا نسل حسینی و مهدوی و شااد پرورش بدیم
☘
سه شنبه ها و چهارشنبه ها: با همکاری خانم سالاری منش بهورز فعال و هنرمندمون که دلنوشته هاشون رو همه خوندین☺️ در خدمتتون هستیم.
@salarimanesh
☘
پنجشنبه ها رو مطالب علمی و مهمی که برای مادران باردارمون لازم هست رو داریم که خانم محمدی عزیز، مامای هنرمند و فعالمون زحمتشو میکشند. 🙏
@Mmohamadei
به این امید که مادرانمون انشاالله از دوران زیبای بارداری و کلمه مقدس مادری لذت برده و اونو با تمااام سختیاش پذیرا باشن.😍
☘
جمعه ها :موضوع #رزاقیت_خدا و توکل رو داریم، که از چکیده ای از صحبتهای خانم داوطلب کارشناس و پژوهشگر قرآنی از کلاس تدبر در قرآن مون هست ، با این هدف که به معنی واقعی به رزاقیت خدا و توکل بر خدا پی ببریم و کشتن آدم های بیگناه به این بهانه به صفر برسه 😔،که زحمتشو خانم جهانی بزرگوار میکشن که البته داستانهای کانال رو هم ایشون از زبان مادران نفس روایت و تحریر میکنن.
@ja_nafas
☘
و بقیه روزها و هر روز رو در رابطه با رسالت اصلی کانال، بحث پیشگیری از سقط و نجات فرزندان از سقط هست.
با ما همراه باشین🙏 و نظرات و پیشنهادات و مطالب و تجربه هاتون رو مرتبط با موضوعات کانال برامون بفرستین😍
@darininurse
💞
#المراه_الریحانه
#زن_گل_است
مخاطب ها دو دسته هستند
دوستانی که نگاه عمیق دارن به مطالب✅
دوستانی که فقط آه و حسرت هستندو به شدت سطحی نگر .😱
✋🌸
زهرا خانوم خوش به حالت ،چه زندگی خوبی داره !!
من :از کجا فهمیدی؟
مخاطب:آخه غذای قلبی درست میکنی
من:😳😂
یعنی با همین فیلم تونستی زندگی خوانی کنی ؟؟! عجب باحالی☺️
حقیقتا امروز کباب مرغ رو فقط به خاطر همسرم قلبی درست نکردم ،برای تشکر از
خودم هم بود .برای جلوه گری روحیه زنانه هم بود ،برای اینکه به خودم یادآوری کنم ظریف عمل کنم .و ظریف باشم ،مثل گل 🌷
اوج بی تدبیری یه زن اینه که برای جلب محبت وتوجه همسرش بهش محبت کنه
این زن بازنده قطعی هست
وخصوصا اگر مرد اهل بازخورد نباشه !
#زوج_درمانی
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱❤️
چطوری باید همسرم رونصیحت کنم ؟؟!!
🎥 شیوه نصیحت کردن همسر
#زوج_درمانی
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530