#زندگی مخفی
قسمت بیستم
خانمی که روبروی من قرار گرفته بود ماما بود و دورادور من رو می شناخت.
صورتش پر از سوال بود و باورش نمیشد که من باردار باشم.
بهش گفتم که دارو گرفتم و قرار بوده سقط کنم😔 پیش خانم دکتر هم رفتم و ایشون هم برام کاری انجام نداد☹.
اول از همه به من اطمینان داد که تمام مسائلی که اونجا عنوان میکنم محرمانه می مونه و بعد هم گفت هرکمکی که بتونن برام می کنند.
برام توضیح دادند که کارشون فقط نجات فرزندان مشروع هست.
و من گریه کردم و به خاک پدرم قسم خوردم که فرزندم مشروع هست و نتیجه یک ازدواج موقت هست😔.
کمک به من یک کم پیچیده بود.
نه حاضر بودم بهشون بگم که پدر بچه ام کیه و نه حاضر بودم بارداریم رو ادامه بدم.
نمیدونستم چطور میتونند به من کمک کنند؟
امیدوار بودم برام مجوز سقط درمانی بگیرند و من رو به این شکل، از این موجودی که داخل بدن من جا خوش کرده نجات بدند.
خانم مامای نفس برای من توضیح داد که سقط درمانی شرایطی داره و همینطوری نمیشه مجوز گرفت.
باید مدارک پزشکی لازم و کافی داشته باشیم و حتما چهار متخصص برگه سقط درمانی رو تایید کنند.
طبق مدارکی که شما آوردین، بچه شما سالم هست.
برام در مورد گناه سقط و قتل جنین توضیح داد و گفت راه حل مشکل، پاک کردن صورت مسئله نیست.
من آدم معتقدی هستم و حاضر نبودم گناه قتل، اونم قتل موجودی که خودم باعث و بانی به وجود آوردنش بودم رو به گردنم باشه😭.
ولی باید چیکار می کردم؟ به دنیا آوردن این بچه، یعنی رفتن آبرو و حیثیت من😭.
به دنیا آوردن یه موجودی که پدرش حاضر نیست قبولش کنه و مسئولیتش رو بپذیره😔.
خانم مامای نفس کلی با من صحبت کرد و گفت شما سعی کن بچه رو نگهداری و بعد از دنیا اومدن بچه ما اون رو از شما میگیریم.
خانواده هایی هستند که در حسرت بچه👶 هستند. بزرگترین امتیاز بچه شما، حلال زاده بودنش هست.
گرچه غیر حلال زاده ها هم بی گناه و معصوم هستند و خودشون مقصر نیستند ولی چه میشه کرد؟🌼
خیلیا برای گرفتن بچه از بهزیستی حساسیت دارند که نمیدونند پدر و مادر بچه کیه!
گرچه هنوز تصمیمی نگرفته بودم ولی کمی دلگرم شدم.
از اینکه خانم ماما گفت ما کنارت هستیم خیلی دلگرم شدم.
خانم ماما رو از نزدیک ندیده بودم ولی میدونستم که سالهاست توی کارهای اجتماعی فعال هست!
آدم قابل اعتمادی هست و اصلا هم در زندگی خصوصی من سرک نکشید.
می گفت پدر و مادرم رو از قدیم میشناسه و بزرگترین اشتباه مادرم، ازدواج با همین ناپدری الانم هست.
نگران دوتا برادر ناتنی من بود که معلوم نبود چه آینده ای دارند؟
خبر ازدواج خواهرم خوشحالش کرد و براش کلی دعا کرد.
قرار بود چند روز دیگه برم و خبر بدم چه تصمیمی قراره بگیرم؟🍀
شب منشی خانم دکتر به من زنگ زد و گفت خانم دکتر با من کار داره!
همون شب رفتم پیش خانم دکتر.
بازم آخرین بیمار بودم و منشی که دوستم بود رفته بود.
خانم دکتر شماره تلفن خانمی رو بهم داد و گفت که بهش زنگ بزنم.
گفت این خانم از استان کرمان هست و همسایه یکی از اقوام ما توی کرمان هست.
- استان کرمان؟
خیلی کلی به من گفت که این شماره یه زوج هست که بچه دار نشدند و دنبال بچه هستند🤔
🍂🍂🍂
تصمیم سختی بود.
حتی نمیتونستم برم سمت گوشی که زنگ بزنم.
زنگ بزنم که چی؟
که میخوام برای شما بچه بیارم؟
ولی باید هرچه زودتر تصمیم می گرفتم.
من دیگه سرکار نمیرفتم و تمام اندوخته ام رو سر ازدواج خواهرم دادم رفت. بعید میدونم خواهرم بتونه برگردونه! لذا اولین کاری که کردم رفتم سراغ صاحب خونه و پول رهن خونه رو گرفتم.
خوشبختانه با اجاره موافق تر بود.
میتونستم شروع به خرج کردن پول رهن کنم تا فرجی بشه🙄.
یکی دوهفته گذشت و من همچنان نمیدونستم چیکار کنم.
خانم ماما چندبار بهم زنگ زد و گفت که تصمیم خطرناکی نگیرم!
دو سه تا خانواده پیدا کردیم که بچه شما رو میتونند نگه دارند.
حتی یکی دو نفر هستند که گفتند هزینه و مخارج بچه رو حاضرند بدند و شما خودت بچه رو نگهداری!
گفتم فعلا هنوز شرایط تصمیم گیری ندارم.
ولی قطعا بچه رو خودم نمیخوام چون نمیتونم نگهدارم😞
تا اینکه یکروز یه تماس ناشناس داشتم.
اول جواب ندادم ولی بعد متوجه شدم همون خانم کرمانی هست🧕🏽
می گفت با اصرار، شماره من رو از خانم دکتر گرفته!
پشت گوشی با اون لهجه قشنگ کرمانی گفت که ۲۰ ساله ازدواج کرده و نتونسته بچه دار بشه.
گفتم من یک کم شرایطم خاص هست.
به خاطر بچه نمیتونم برم سرکار. شما اگر بچه رو میخواین باید هزینه نگهداری بچه و من رو در این مدت بدید.
موافقت کرد و گفت هر شرطی داشته باشی من قبول می کنم.
به این خانوم هم گفتم که خبرتون میدم.
اما هنوز تصمیم نگرفته بودم که چیکار کنم؟🤔
باید قبل از تصمیم گیری قطعی، با شایان اتمام حجت می کردم.
به بهانه دیدن کرمعلی رفتم قنادی🍩
شایان تو مغازه بود.
تا منو دید یکم به تته پته افتاد و ...
این داستان ادامه دارد....
👶مرکز مردمی نفس سبزوار👶
https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️تقلید زیبا و کودکانه
#قندونبات
👧مرکز مردمی نفس سبزوار 👧
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
عاشقانه های مادرانه❤️🥰از زبان مادری که قصد سقط فرزندش رو داشته و منصرف شده.
✨✨✨✨✨✨✨
عزیزکم، کودک نازنینم👶😘
نگاهت می کنم با دلی پر نور و عشق،با چشمانی پر اشک، اشکِ شوق،اشکِ شکر
شوق از دیدن چهره معصومت، شکر از لطف بی کران آن لطیف مهربان🤲
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
سپاس و شکر الهی از اینکه افکار شوم و شیطانی ام عملی نشد، فکری که مدتها آزارم می داد، روزی که فهمیدم باردارم، آن افکار پریشان،در دل و ذهنم آشوب به پا کرد😔....نه..هنوز زوده..نه..ما هنوز آمادگی نداریم ..هنوز که چند ماه بیشتر از عروسیمان نمی گذرد...🥺🥺
راههاو کارهای سخیف به ذهنم می آمد که بتوانم خود را از این شرایط رها کنم😨
میوه دلم!خداوند منان ومهربان را هزاران هزار شکر که به لطفش،با رشد تو در وجودم، افکار نفسانی و واهی،در وجودم به عشق و شوق تبدیل شد.🤲
دلبندم ،حال که دربیست روزگیت بر بالینت نشسته ام ، افسوس و استغفار از آن ذهنیات باطل به درگاه خالقت دارم ،از آن لحظاتی که به جای شاد بودن و شاکر بودن،غم و اندوه بی مورد را در دلم جای داده بودم.. امید دارم به مغفرت و کرمش..
پاره تنم، اینک شکرگزار و سپاسگزار آن معبود غفور و مهربانم که تو را به عنوان یک هدیه بهشتی به ما(من و پدرت)عطا کرد .پاهای کوچکت را بر گونه هایم می گذارم و دستان نازت را بوسه باران می کنم و در کنارت سر بر سجده شکر می گذارم.🥰
🤲🤲🤲🤲
✍ز. مهدوی.
#دلنوشته
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
19.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌بچه کش نباشید
قتل کودکان توسط مادران خودشون😳🤯.
حتما ببینید، از ثانیه 44 تازه ماجرا شروع میشه😱حجمش کمه، باز کن و ببین،
ناجی شو تا لایق منجی شوی🙏
🌱🌱🌱🌱🌱
🙏در گروه ها بازنشر کنید. شاید نجات یک فرشته بیگناه به دستان شما باشد.
شماره کارت مرکز نیکوکاری نفس👇با کلیک روی آن کپی میشود.
6037997950482761لینک ورود به کانال👇 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👧 https://eitaa.com/nafas110530 ✨